در تقریب روابط ترکان و ایرانیان، ادبیات وظیفه پرتأثیری دارد و در حقیقت زبان گویای آن است. به احتمال قریب به یقین همسایگی دو ملت تا ماقبل تاریخ کتبی کشیده میشود و زمانی تلخ و زمانی شیرین میگذرد در برابر همگامی دشمنانه میایستند و گاهی دوستانه با یکدیگر و کنار هم زندگی میکنند. قبل از پیدایش اسلام و مسلمانشدن ترکان، این مناسبات بیشتر خصمانه است و از برخورد فرهنگ مستقر ایرانی و فرهنگ مهاجر مردم ترک به وجود میآید. این کتابچه فهرستگونه با همه کوچکی حجمش، تلاش دارد منوگرافی همه نویسندگان آن را به رشته تحقیق و تحریر درآورد.
ذبیحاللّه صفا در ۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۰ در شهمیرزاد از توابع شهرستان سنگسر در استان سمنان زاده شد. پدرش سیدعلیاصغر صفای شهمیرزادی در بابل بازرگان بود. دوره آموزش ابتدایی را در سال ۱۳۰۴ در بابل به پایان رساند. آنگاه راهی تهران شد و در دبیرستانهای سیروس و دارالفنون تحصیل کرد و در سال ۱۳۱۲ تحصیلات متوسطه را به پایان رساند. سپس تحصیلات خود را در دانشسرای عالی و دانشکدهٔ ادبیات ادامه داد و در رشتههای ادبیات و تعلیم و تربیت لیسانس گرفت و سپس به تحصیل در دورهٔ دکتری پرداخت تا آنکه در سال ۱۳۲۱ با پذیرش رساله او با عنوان «حماسهسرایی در ایران» به درجه دکتری نایل شد. ذبیحاللّه صفا خدمات آموزشی خود را از سال ۱۳۱۶ با دبیری ادبیات فارسی در کلاسهای دوره دوم متوسطه در دبیرستانهای تهران آغاز کرد. از سال ۱۳۲۱ به درجه دانشیاری کرسی تاریخ ادبیات دانشگاه تهران ارتقا یافت و در سال ۱۳۲۷ در همان کرسی استاد شد تا اینکه در سال ۱۳۴۰ به بالاترین رتبه استادی (رتبه ده) دست یافت. طی سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ با سمت استاد مهمان در دانشگاه هامبورگ به تدریس پرداخت. در بازگشت از آلمان به مدیریت گروه زبان و ادبیات فارسی و سپس ریاست دانشکده ادبیات دانشگاه تهران انتخاب شد و تا سال ۱۳۴۷ این سمتها را به عهده داشت. در آن سال پس از تغییرات ناگهانی در نظام اداری و آموزشی دانشگاه به درخواست خود بازنشسته شد و تدریس خود را به صورت افتخاری ادامه داد. در سال ۱۳۴۷ برای بار دوم به آلمان رفت و یک سال دیگر در دانشگاه هامبورگ به تدریس پرداخت. پس از بازگشت به تهران عنوان استادی ممتاز دانشگاه تهران را یافت و از آن پس در سالهایی که در تهران اقامت داشت به تدریس ادبیات حماسی، غنایی و دراماتیک در دوره دکتری ادبیات فارسی ادامه داد. پس از سال ۱۳۵۷ در آلمان اقامت داشت. دکتر ذبیحاللّه صفا در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۷۸ در شهر لوبک در آلمان درگذشت.
ذبیحاللّه صفا در ۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۰ در شهمیرزاد از توابع شهرستان سنگسر در استان سمنان زاده شد. پدرش سیدعلیاصغر صفای شهمیرزادی در بابل بازرگان بود. دوره آموزش ابتدایی را در سال ۱۳۰۴ در بابل به پایان رساند. آنگاه راهی تهران شد و در دبیرستانهای سیروس و دارالفنون تحصیل کرد و در سال ۱۳۱۲ تحصیلات متوسطه را به پایان رساند. سپس تحصیلات خود را در دانشسرای عالی و دانشکدهٔ ادبیات ادامه داد و در رشتههای ادبیات و تعلیم و تربیت لیسانس گرفت و سپس به تحصیل در دورهٔ دکتری پرداخت تا آنکه در سال ۱۳۲۱ با پذیرش رساله او با عنوان «حماسهسرایی در ایران» به درجه دکتری نایل شد. ذبیحاللّه صفا خدمات آموزشی خود را از سال ۱۳۱۶ با دبیری ادبیات فارسی در کلاسهای دوره دوم متوسطه در دبیرستانهای تهران آغاز کرد. از سال ۱۳۲۱ به درجه دانشیاری کرسی تاریخ ادبیات دانشگاه تهران ارتقا یافت و در سال ۱۳۲۷ در همان کرسی استاد شد تا اینکه در سال ۱۳۴۰ به بالاترین رتبه استادی (رتبه ده) دست یافت. طی سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ با سمت استاد مهمان در دانشگاه هامبورگ به تدریس پرداخت. در بازگشت از آلمان به مدیریت گروه زبان و ادبیات فارسی و سپس ریاست دانشکده ادبیات دانشگاه تهران انتخاب شد و تا سال ۱۳۴۷ این سمتها را به عهده داشت. در آن سال پس از تغییرات ناگهانی در نظام اداری و آموزشی دانشگاه به درخواست خود بازنشسته شد و تدریس خود را به صورت افتخاری ادامه داد. در سال ۱۳۴۷ برای بار دوم به آلمان رفت و یک سال دیگر در دانشگاه هامبورگ به تدریس پرداخت. پس از بازگشت به تهران عنوان استادی ممتاز دانشگاه تهران را یافت و از آن پس در سالهایی که در تهران اقامت داشت به تدریس ادبیات حماسی، غنایی و دراماتیک در دوره دکتری ادبیات فارسی ادامه داد. پس از سال ۱۳۵۷ در آلمان اقامت داشت. دکتر ذبیحاللّه صفا در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۷۸ در شهر لوبک در آلمان درگذشت.
این کتاب دربرگیرنده منتخباتی از متون تاریخی است که همراه با مختصری درباره دستور زبان فارسی و لغتنامه آورده شده است.
روشنایینامه منثور یا با نام دیگر آن «شش فصل» اثر یکی از برجستهترین چهرههای تفکر و ادبیات و علوم ایرانی، ناصر خسرو قبادیانی است. ناصر خسرو تنها این اثر را هم به شعر و هم به نثر نوشته است و چون در آنها به اصلیترین مسائل فلسفی و اعتقادی خود پرداخته، خواسته است تا منظوم آن را شعردوستان و منثور آن را باریکاندیشان بخوانند و به هر حال این مهمترین اثر اعتقادی او از هر گروه خواننده داشته باشد. از محتوای روشنایینامه منثور که متن آن در این کتاب آورده شده، پیداست که نویسنده این اثر را به منظور روشن کردن مراتب اداری و سیاسی تشکیلات اسماعیلیان نوشته است.