این کتاب ترجمه یک فصل از کتاب «مفاهیم نقد ادبی» نوشته رنه ولک است. کتاب «مفاهیم نقد ادبی» از مهمترین کتابهای رنه ولک است که به بحث درباره مفاهیم و جریانهای عمده ادبی در سدههای گذشته میپردازد. اما این کتاب که ترجمه یکی از بخشهای اصلی این کتاب است، مروری است بر تاریخچه «رمانتیسیسم» به منظور نشان دادن خاستگاه مشترک جنبش رمانتیسیسم و اثبات وحدت و کلیت آن در تمامی کشورهای اروپا.
این کتاب دربرگیرنده مهمترین مباحث نقد ادبی در قلمرو شاعری و نویسندگی و اصول و موازین حاکم بر سبکشناسی است و از کتاب «برگزیده آثار» اثر تی.اس. الیوت ترجمه شده و همراه با مقالههای روشنگرانهای که «درباره هنر ترجمه» و «کلیاتی درباره نقد» ضمیمه شده و همچنین در ابتدای کتاب به اجمال احوال و افکار الیوت نقد و بررسی شده است.
این مقاله به بررسی سیر تکوینی «ادبیات جهان» از قرن نوزدهم تا عصر حاضر میپردازد. گوته اولین اندیشمند و ادیبی بود که اندیشه «ادبیات جهان» را مطرح کرد. طرح گوته ـ مانند هر اندیشه دیگری ـ برخاسته از شرایط تاریخی و فرهنگی زمان خود بود. گوته در پی آن بود که مشترکات فرهنگهای شرق و غرب را بیابد و آن گاه بر اساس این مشترکات آنها را به هم پیوند زند. اجرای چنین وظیفه خطیری فقط از عهده ادبیات برمیآمد. براساس همین باور بود که گوته دیوان غربی ـ شرقی خود را نوشت. بدین سان، گوته راه را برای دیگر متفکران و پزوهشگران عرصه ادبیات گشود. ملتزم، اولین سردبیر نشریه تخصصی ادبیات تطبیقی در جهان، به ادبیات کشورهایی که در حاشیه ادبیات کشورهای قدرتمند سیاسی اروپایی قرار گرفته بودند توجه خاصی مبذول داشت. فریدریش، ولک و آلدریج و بعدها اسپیواک و باسنت و برنهایمر از اروپامحور شدن ادبیات تطبیقی انتقاد کردند و چنین رویکرد خودمحور و خودشیفتهای را محتوم به افول دانستند. از اواخر دهه نود قرن بیستم و در طول دهه اول قرن بیست و یکم دمراش نظریه ادبیات جهان خود را در چارچوبی روشمند و منسجم مطرح نمود. نظریه دمراش که با ترجمهپژوهی ارتباط تنگاتنگی دارد به بررسی گردش و سیر یک اثر ادبی واحد در جهان و تغییراتش میپردازد. به عقیده وی ادبیات جهان رویکردی جدید در قلمرو پویای پزوهشهای ادبیات تطبیقی است و بیش از پیش بر ضرورت تقویت و گسترش مرزهای این رشته در محیطهای دانشگاهی دنیا صحه میگذارد.
ادبيات پهنه ي گسترده اي است در برگيرنده ي گذشته و حال و با جمع و تلفيق اين دو بر آن است تا آينده را شكل و جهت بخشد و معنا و هدف خود را در اين نكته بيابد. شعر، رمان، متون مختلف نظم و نثر و ديگر گونه هاي ادبي، ابزار ايجاد اين معناست. از اين رو افزون بر جاذبه ها و انگيزه هاي زيباي فكري و روحي كه ادبيات براي آدمي مي آفريند مي توان به سرشت اجتماعي بودن و مسئوليت آفريني آن نيز پي برد و رمز شيفتگي و فريفتگي همه ي ملت هاي بزرگ و دليل شيدايي و سرمستي جان هاي سترگ را نسبت به آن دريافت. هنر چيست؟ هنر، انتقال عواطف و احساسات هنرمند به انسان است. هنرمندان چيره دست، قادر بوده اند در آثارشان، عواطف و تجربيات خود را به صورتي آشكار كنند كه باعث برانگيخته شدن احساسات مخاطب شود و با ايجاد عواطف مشترك با مخاطبان، ارتباط و پيوندي معنوي برقرار كنند. هنرمندان، با خلق آثار بديع، آنچه را كه افراد عادي از درك آن عاجز بوده اند، براي همگان، قابل فهم كرده اند. عكاسي، نقاشي، مجسمه سازي، آهنگ سازي، فيلم سازي، تئاتر، معماري، طراحي، طراحي كاريكاتور و...، امروزه ديگر از بخش هاي ثابت و جذاب زندگي جوامع انساني شمرده مي شوند. تولستوي مي گويد: هنر، يك فعاليت انساني است و مقصدش انتقال عالي ترين و بهترين احساساتي است كه انسان ها بدانها دست يافته اند». ادبيات چيست؟ در ماهيت ادبيات، گفته شده كه: ادبيات، عبارت است از آن گونه سخناني كه از حد سخنان عادي، برتر و والاتر بوده است و مردم، آن سخنان را در ميان خود، ضبط و نقل كرده اند و از خواندن و شنيدن آنها دگرگونه گشته و احساس غم و شادي يا لذت و اَلَم كرده اند». شاعران، با لطف طبع و احساسات دقيق، و نويسندگان چيره دست، با قدرت انديشه و نيروي تخيل و به كارگيري بديع زبان، جلوه و معناي خاصي به كلام بخشيده اند و با نفوذ در فكر و جان خواننده، آنان را در غم ها و شادي هاي خود شريك كرده اند و گاه با ارائه آثار ادبي متنوعي چون: شعر و ترانه، فيلم نامه، داستان، رمان و نمايش نامه، علاوه بر عاطفه و احساس، آگاهي ها و افكار و تجربيات خود را نيز منتقل كرده و جامعه را همدل و متحد ساخته و موجب پيشرفت هاي بزرگ مادي و معنوي شده اند؛ بدين طريق، گاه چنان تأثير ماندگاري به جا گذاشته اند كه موجب دگرگوني و تعالي اخلاق و فرهنگ نسل ها شده اند...
«نام و ماهیت ادبیات تطبیقی» یکی از چهارده مقالهای است که رنه ولک (1903 ـ 1995)، منتقد مشهور چک تبارِ امریکایی، در سالهای دهه 1960 منتشر کرده و در سال 1970 در مجموعه مقالات او با عنوان بازشناسی: مفاهیم دیگری از نقد به چاپ رسیده است. 1 هدف هر یک از مقالات این مجموعه بررسی توسعه مفهومی است که به درک بهتر اثر ادبی کمک میکند. مقاله حاضر به تاریخچه اصطلاح comparative literature (ادبیات تطبیقی) و تکامل معانی آن، به ویژه در زبانهای اروپایی، اختصاص دارد. از نظر ولک، در ادبیات تطبیقی باید به دنبال چشمانداز، ماهیت و روششناسی دیگری باشیم. ادبیات را باید در چشماندازی جهانی و عمومی مطالعه کنیم نه در چشماندازی ملی یا در قالب آثار پراکنده. ادبیات تطبیقی، در کنار ادبیات عمومی و ادبیات ملی، از مهمترین رویکردها در مطالعه ادبیات است. در مطالعات ادبی، باید صرفاً به آن چیزی پرداخت که حاصل بینشی در کلیّت ادبیات باشد، یعنی ادبیات جهان، و این کار با روش «علّی» میسر نیست. در رویکرد تطبیقی، بیتردید باید بر تعصبات ملی و نگرشهای بسته غلبه کرد، اما وجود و حیات سنّتهای گوناگون ملی را نباید نادیده یا دست کم گرفت. در این رویکرد، هم به ادبیات ملی نیاز است هم به ادبیات عمومی؛ هم به تاریخ ادبی هم به نقد ادبی؛ هم به درون مایهها و صورتهای ادبی توجه میشود هم به جنبههای زیباشناختی و هم به چشمانداز گستردهتری که تنها با این رویکرد قابل رؤیت است. (س. ر. خ).