در این مقاله بر اساس شواهدی از کلیله و دمنه، مرزبان نامه، روضة العقول، هزار و یکشب و... به بررسی شیوه خاصی از گسترش پیرنگ در قصه فارسی بهویژه داستانهای جانوران پرداختهایم. پیرنگ در اینگونه قصهها، علیرغم شیوه مرسوم در ذهنیت داستانی خوانندگان امروزی، به جای پرداختن به خطوط اصلی قصه، خطوط فرعی داستان را دنبال میکند. بدین ترتیب با پیرنگی مواجهایم که از دیدگاه خواننده امروزی در جریان گسترش روایت، ضعیف تلقی میشود. در حالی که این نکته، ویژگی خاص مربوط به این نوع از قصههاست و خصلتی عام و تا حدودی فراگیر محسوب میشود.
گئورگی پلخانف ؛ نظریهپرداز مارکسیست روس، بنیانگذار جنبش مارکسیستی در روسیه و برای سالهای متمادی، نماینده و مدافع اصلی آن بود. او همچنین از بنیانگذاران حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بود و بعد از انشعاب در حزب، او به مِنشویکها (حزب اقلیت) پیوست، اما همواره سعی در ایجاد اتحاد بین دو حزب داشت. پلخانف معتقد بود که جوامع بشری به ویژه جامعه روسیه برای پیاده کردن موفقیتآمیز مارکسیسم هنوز «نارس» بوده و سرمایهداری باید ابتدا رشد کند تا سوسیالیسم ممکن گردد و از همین رو با دولت شوروی مخالف بود. مهمترین آثار او عبارتند از: «آنارشیسم و سوسیالیسم»، «تاریخ از نگاه یکتاشناسان»، «تاریخ ماتریالیسم»، «حقایق منطقی»، «اهمیت مطالعه تاریخ از نظر تحولات اندیشه»، «نقش فرد در تطور تاریخ» و آخرین تالیف او «مسائل اساسی مارکسیسم».
موضوع مورد بررسی ما حکایت کوتاه توبه ابراهیم ادهم است که از چهار متن انتخاب شده؛ کشف المحجوب هجویری غزنوی (قرن پنجم هـ.ق)، طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری (قرن پنجم هـ ق)، ترجمه رساله قشیریه از مؤلفی نامعلوم (قرن ششم هـ ق) و شرح تعرف مستملی بخاری (قرن پنجم هـ ق). روایتشناسی، رویکرد اصلی این مقاله است. ابتدا هر چهار متن را به تعدادی گزاره تقسیم و آنها را براساس رمزگانهای متفاوت، دستهبندی و در چارچوب ساختار روایی با یکدیگر مقایسه کردیم تا بدین وسیله ویژگیهای روایی آنها را کشف کنیم. در واقع به بررسی «سبکشناسی روایت» در چهار قطعه بسیار کوتاه از این متون پرداختهایم.
موضوع مورد بررسی ما حکایت کوتاه توبه ابراهیم ادهم است که از چهار متن انتخاب شده؛ کشف المحجوب هجویری غزنوی (قرن پنجم هـ.ق)، طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری (قرن پنجم هـ ق)، ترجمه رساله قشیریه از مؤلفی نامعلوم (قرن ششم هـ ق) و شرح تعرف مستملی بخاری (قرن پنجم هـ ق). روایتشناسی، رویکرد اصلی این مقاله است. ابتدا هر چهار متن را به تعدادی گزاره تقسیم و آنها را براساس رمزگانهای متفاوت، دستهبندی و در چارچوب ساختار روایی با یکدیگر مقایسه کردیم تا بدین وسیله ویژگیهای روایی آنها را کشف کنیم. در واقع به بررسی «سبکشناسی روایت» در چهار قطعه بسیار کوتاه از این متون پرداختهایم.
در اين مقاله، 21 مقامه از مقامات حميدي (تاليف 551 ق) قاضي حميدالدين بلخي (فو 559 ق) بررسي شده، اما مطالعه دو مقامه شش و چهارده به دليل تمايزات آشکار ساختار پيرنگ با سايران، به آينده موکول شده است. ساختار پيرنگ هر مقامه، شامل ده کارکرد است که با افزايش و کاهش در آن گسترش مييابد. در واقع هدف اصلي اين مقاله، بيان تعريفي منسجم از قواعد نوع ادبي مقامه در ادبيات فارسي است. رويکرد مورد نظر در اين پژوهش، برگرفته از ديدگاه ولاديمير پراپ (1895-1970 م) در ريختشناسي قصههاي پريان (1928 م) و پيوند آن با آموزههاي روايتشناسي است.