از آنجا که شرق‌شناسی جریان ریشه‌داری است که تقریباً هر کسی به شکلی با آن سروکار داشته و در شکل‌دهی به بسیاری از الگوهای فکری رایج در جهان اسلام بی‌تأثیر نبوده است، اطلاع از آن گرچه به صورت مختصر می‌تواند در جهت بازشناسی واقعیت‌ها از القائات دیگر مفید واقع شود؛ وانگهی اهمیت چنین آگاهی‌هایی را در چگونگی تعامل با غرب به‌ویژه در بحث گفتگوی تمدن‌ها نمی‌توان نادیده گرفت. این کتاب بر آن است تا بخش‌هایی از جریان شرق‌شناسی به‌ویژه تطورات تاریخی آن از سده‌های میانه تا عصر کنونی را به علاقمندان معرفی نماید.

منابع مشابه بیشتر ...

65e73c9408456.jpg

حکمت دینی و یونان‌زدگی در عالم اسلامی از آغاز تا عصر ابن‌خلدون‌

محمد مددپور

«بنیاد اندیشی»، روح علوم اسلامی است و این بنیاداندیشی، چنان‌که در حکمت عربی مشخص است، بیش‌تر به عالم ثابتات و بقا توجه دارد، اما از سوی دیگر، عرف جاهلی و قبیلگی و عادات طبیعی و اغراض بشری اقوام، در کنار یونان‌زدگی و یهودزدگی نظری و عملی، جامعة اسلامی را به سوی انحطاط برده و همین ممیزی، موجب شده است که بسیاری از معانی قدسی به صورت ممسوخ، ناسوت زده و عرفی (عصری) گردند. در این میان، پس از تحلیل توانمندی فقر و تفکر فقهی، که شأن بیرونی، قدرت و نظم اجتماعی اسلام را بروز می‌داد در مراحل پیشرفته‌تر، اسلام‌شناسی مدرن در ساحت فلسفی و عرفانی اسلام تمرکز یافت و بر آن تأکید کرد. برای بسیاری از شرق‌شناسان، «ابن خلدون» به مثابه متفکری که در عالم جدید حضور داشته و بر فلسفه، صورتی عرفی و این جهانی زده است،‌کمال اندیشه اسلامی تلقی شد. حال، ما در وضع نویی قرار گرفته‌ایم؛ راهی که غایت آن می‌تواند تحقق و احیای شئون دیگری از عالم و علوم اسلامی در ذیل تجلی تام و تمام عالم اسلامی باشد. شرط لازم ورود به این مرحله، خود آگاهی و بازاندیشی در مبادی تفکر و علوم جهان اسلامی است. در کتاب حاضر، بازاندیشی در موضوع‌های: «حجیت عقل و وحی در عالم اسلامی»، «جوهر ایمانی علوم اسلامی» و «نحوة تطور، تنازع و تقابل آنها با فلسفة یونانی از آغاز تا پایان قرن ششم و هشتم اسلامی»، که پایان عصر توانمندی عالم اسلامی نیز محسوب می‌شود، پرداخته شده است.

658c29571380a.jpg

فرهنگ کامل خاورشناسان

عبدالرحمن بدوی

شرق شناسی همواره با ابهام و تردید نگریسته شده است و شرق شناسان از سوی افرادی تجلیل و از طرف افرادی دیگر تحقیر شده اند. گروهی فرآورده های شرق شناسی و شرق شناسان را چونان حقایقی ناب و مطلق پذیرفته و بر آن کاخهای آمال خویش را برآورده اند و گروهی دیگر در علم بودن شرق شناسی تردید کرده، آن را وسیله نفوذ در شرق و چپاول میراث شرقیان پنداشته و شرق شناسان را یکسره منادیان استعمار دانسته و همه را به یک چوب رانده اند. آیا شرق شناسی راهگشای استعمار و ابزار سلطه بر شرق است و شرق شناسان کارمندان سازمانهای جاسوسی غرب؟ یا آنکه این دانش نتیجه شوق بی نهایت غرب به شناخت شرق و پنهانیهای آن است و شرق شناسان شیدای شرق و اسرار آن هستند و در این راه ریگ بیابان و خار مغیلان به کف زده اند؟ و آیا ...