این کتاب اثری است در حکمت الهی که در آن عبدالقادر بن حمزه بن یاقوت الاهری به شرح آموزههای صوفیانه پرداخته است. وی با استناد به آیات قرآن کریم و احادیث نبوی معرفت شهودی را بالاترین درجه معرفت و برتر از فلسفه و برهان میداند. ابن فوطی درباره عبدالقادر اهری آورده است که وی از حکمای صوفی متأله بود و در جوانی در جستجوی تجرید و تحصیل سفر کرد و به خراسان و فارس رفت و نیز در هرات نزد امام فخر رازی درس خواند و در ایام مستنصر بالله وارد بغداد شد. وی پس از سفرهای طولانی به تعلیم و تربیت فرزندان بهاءالدین کلیبری پرداخت و سپس به اهر بازگشت و در همان شهر به تدریس حکمت پرداخت و در اواخر سال 667 دار فانی را وداع گفت.
کتاب حاضر بخش دوم از جلد چهارم اسفار صدرالمتالهین شیرازی است که در آن بابهای هشتم تا انتهایی یازدهم یعنی :ابطال تناسخ، ملکات نفس انسانی، معاد روحانی و معاد جسمانی تشریح شده است" .اسفار اربعه "یکی از کتابهای فلسفی ملاصدرا است که وی با در هم آمیختن حکمت اشراق، حکمت مشاء، فلسفه عرفانی محییالدین بن عربی و براهین فلسفی خود آن را تالیف کرد" .ملاصدرا وجود را که اصل و حقیقت هر چیز است، هیات واحد میداند، و برای آن مراتب متعددی که از حیث ضعف و شدت و نقص و کمال با هم فرق دارند، قایل است .این نظر ملاصدرا با نظر شیخالشراق هم متفاوت است، چه سهروردی، شدت و ضعف و نقص و کمال را در ماهیت قایل است نه در وجود .موضوع دیگری که ملاصدرا در آن ابتکار نشان داده است، فرضیه مشهور به حرکت جوهری است .پیش از او اکثریت حکما از آن جمله ابن سینا حرکت را در اعراض جسم طبیعی میدانستند...ملاصدرا از فرضیه حرکت جوهری نتایجی چند میگیرد از آن جمله اثبات معاد جسمانی است . حاصل کلام او این است که در روز رستاخیز روح انسان به همان هسته اصلی و جوهر ثابت که ماده جسم است (نه به صورت جسم که محسوس است و در مدت حیات دستخوش تغییرات و تحولات) میپیوندد و آدمی با این کیفیت برای پس دادن حساب دوباره زنده میشود .او برای این که از سب و شتم و تکفیر مصون ماند، میکوشید تا مطالب فلسفی را با احادیث و اخبار وفق دهد و مدلل دارد که شرع و حکمت معارض یکدیگر نیستند ."
بدائع الحكم، اثر على بن عبدالله زنوزى است كه در آن، به هفت پرسش فلسفى درباره واجبالوجود و صفات او مانند علم و... پاسخ علمى و تحقيقى داده است. افزون بر ارزشمندى جوابهاى عالمانه مؤلف، اين اثر از آن جهت كه آخرين متن فلسفى است كه يك حكيم اسلامى در آستانه وقوع انقلاب مشروطيت نوشته و از سوى ديگر شايد اولين متنى است كه به فلاسفه غربى نظير كانت، لايب نيتز و... توجه كرده، از نظر تاريخ فلسفه و سير تحولات فلسفه اسلامى حايز اهميت است. «بدائع الحكم» به سال 1307ق، تأليف و هفت سال بعد براى اولين بار منتشر شده است. تصحيح اين اثر را آقايان محمدجواد ساروى و رسول فتحى مجد به سامان رساندهاند. كتاب حاضر از مقدمه مصححان و مقدمه نویسنده و متن اصلى تشكيل شده است. نویسنده، مقدمه كتابش را اينگونه زيبا آغاز كرده است: خدايى را ستايش كنيم و پرستش، كه هستى و بودش را آلايش نيستى و نابودى نيست؛ پس يكتا و بىهمتا و زنده و دانا و بينا و شنوا و گوياست. بايسته گوهر پاکش را وابستگى و پيوستگى و آميختگى، شايسته و بجا نيست و پاکيزه بودش را، تيرگى و افسردگى و كشيدگى و اندازه و جاى و سوى و روزگار و پذيرش، روا، نه؛ كه درياى شاداب هستىاش را نه كرانه بود و نه پاياب.