به موازات پیشرفت و تکامل فرهنگها، زبان که بهنوبه خود عنصری بسیار مهم از فرهنگ معنوی است، پیوسته به گسترش و رشد و تکامل خود ادامه میدهد، تا جایی که همین رشد و تکامل زبان و ویژگیها و ساخت و کارکردهای آن، خود موضوعی بس مهم یعنی مسئله شناخت زبان را در دامنههای گسترده و بهوجهی ژرف مطرح میسازد و ضرورت شناخت صحیح زبان و گسترش زبانشناسی نیاز به کتابهایی مانند فرهنگ زبانشناسی را اجتنابناپذیر میسازد. این کتاب پاسخی است هرچند بهاجمال به این نیاز و گامی است کوچک در این راه.
دست يافتن به فرهنگ جامع واژگان و اصطلاحات زبان فارسي ، آرزويي است كه هر فارسي زباني كه به نوعي با انديشه و كتاب سرو كار دارد در فكر خود مي پرورد ؛ و تلاش در اين راه وجهه همت بسياري از خدمتگزاران به فرهنگ و تمدن و ادبيات فارسي و ايراني است. اما اين مهم بدون حصول مقدماتي چند ميسرنمي شود ، يكي از اين مقدمات ، تاليف و تدوين واژه نامه هاي اختصاصي در رشته ها وفنون و علوم مختلف است .البته تدوین فرهنگ اختصاصی برای رشته ای خاص در زبان فارسی سابقه ای بس طولانی دارد و عمر آن کمتر از درازنای تاریخ نظم و نثر فارسی نیست، به گونه ای که یکی از قدیمی ترین کتب منثور زبان فارسی، فرهنگ اختصاصی در مفردات طب است، موسوم به الابنیه عن حقائق الادویه که در واقع توجه پیشینیان ما به این شاخه از فرهنگ نویسی را نشان می دهد.
گرچه گویش سبزواری یکی از لهجههای فارسی دری است و سالیان دراز شلاق زبانهای ناهماهنگی چون زبان ترکی، مغولی، عربی و ... را بر شانه خود تحمل کرده و امروزه در قسمت نسبتا وسیعی از خاک ایران تکلم میشود، هرگز نمیتوان آن را از لهجههای دیگر زبان فارسی برتر دانست. وقتی از گویش سبزواری سخن گفته میشود و اختصاصات دستوری یا واژههای آن بررسی میشود، نباید این تصور پیش آید که با یک گویش صددرصد ثابت سروکار داریم و بین افراد مختلفی که با آن گویش تکلم میکنند، وحدت کلمه و لفظ برقرار است. در این کتاب لغات و اصطلاحات گویش سبزواری با شواهدی از اشعار محلی این شهرستان گردآوری شده است.
در زمینه نظریه شناسایی، در میان متقدمان بلافصلکانت، لایبنیتس و هیوم به مسئله «عینیت» پاسخهایی هرچند متفاوت داده بودند که در شکلگیری نظرات فلسفی بعدی، سخت مؤثر افتادند. کانت با این نظر که هر دو فلسفه عقلگرایی و تجربهگرایی در نتیجهگیریهای کلی و فلسفی خود بر خطا هستند؛ سعی داشت تبیینی از روش فلسفی ارائه دهد که در ضمن اینکه شامل حقایق صحیح هر دو جریان فکری باشد؛ در عین حال از خطاهای آن دو نیز دور باشد. لایبنیتس معتقد بود که فاهمه شامل برخی اصول فکری است که حقیقت آنها بطور شهودی درک میشود و اصول موضوعه را تشکیل میدهند و از طریق آنهاست که میتوان توصیف کاملی را از جهان به دست آورد. این اصول ضرورتا حقیقت دارند و برای تصدیق نمودنشان، نیازی به تجربه نیست. از سوی دیگر هیوم امکان حصول معرفت از طریق عقل را انکار کرده و معتقد است عقل بدون مفاهیم نمیتواند عمل کند و مفاهیم فقط از طریق حواس به دست میآیند. کانت میخواست به مسئله معرفت عینی پاسخی دهد که نه به مطلقیت لایبنیتس و نه به ذهنیت هیوم باشد. در واقع تحقیق در این زمینه که مسائل مربوط به عینیت و ضرورت علّی، در نهایت به هم مربوطند، کانت را به سوی چشمانداز «نقد خرد ناب» رهنمون گردید و در روشنگری خطاهای فکری هیوم متوجه لغزشهای فلسفی لایبنیتس شد. کانت نظریه نوینی در زمینه ذهن انسان عرضه نموده که به اعتقاد او برای توجیه افعال ذهن انسان کافی است. کانت معتقد است که ذهن انسان دارای سه قوه اصلی احساس، شناخت و اراده است و هریک از آنها به یکی از سه نقادی وی اختصاص یافته است.