گویش تالشی یکی از گویشهای گروه زبانهای ایرانی نو، شاخه غربی است. اهمیت این شاخه از زبانهای غربی ایران از دیرباز توجه دانشمندان شرق و غرب را به خود معطوف داشته است. پژوهشهای مستمری که از سال 1309 (1930 م) درباره گویشهای گورانی و زازا آغاز شد،پس از چندی اهمیت دیگر گویشهای مربوط به سرزمینهای شمال و شمال غرب ایران را آشکار ساخت. به طوری که هنینگ، ایرانشناس شهیردر سال 1954 با نگارش رساله ارزشمندی در باب «زبان باستان آذربایجان» نقش حیاتی گویشهایی مانند تالشی و تاتی و دیگر گویشهای گروه زبانهای ایرانی نو، شاخه غربی را بازنمود. هدف از نگارش این مقاله سیر تحول تاریخی برخی واجهای تالشی از دوره باستان و مقایسه آن با فارسی نو است.
کتاب ارزشمند ” ماتیکان یوشت فریان”، از شگرفترین و دلچسب ترین یادگارهای نیاکان ماست که به زبان فارسی میانه و در زمان کشورداری ساسانیان نوشته شده است. “یوشت”، پسر یا شاید از نوادگان “فریان” بود. فریان همان بزرگمردیست که به “زرتشت”، پیامبر ایران باستان؛ یاوری هایی داده و زرتشت در ” گاتهای جاودانه خویش از او نام برده و از خداوند خواهان برکت و بزرگی این شخص و بازماندگان او شده است. داستان چنین است که جادوگری به نام “اخت” به شهر “پرسش گزاران” آمده و کوشش میکند تا این شهر را نابود کند. اما از آنجا که این شهر (شاید بخاطر دعای زرتشت برای خاندان فریان تحت حمایت فر ایزدی و فرشتگان خداست، هیچ نیرویی توان نابودی آن را ندارد مگر نیروی نادانی و نبود دانش. اخت با این آگاهی وارد شهر شده و از داناترین جوان شهر که یوشت فرزند (یا نواده) فریان است، سی و سه پرسش را مطرح میکند. کافیست که یوشت تنها یکی از آن پرسشهای شگفت انگیز را نتواند پاسخ دهد تا فره از شهر دور شده و اخت با یاری سپاهیانش شهر را به نابودی بکشاند. این پرسشها گاه فلسفی، گاه زرتشتی، گاه از گروه اندرز و اخلاقی، گاه از اطلاعات عمومی، گاه از علوم فیزیک و ریاضی و گاه پرسشهایی بچه گانه است. با پیروزی یوشت بر اخت، یوشت جاودانه شده و در روایات بعدی ایرانیان از او به عنوان یکی از یاوران سوشیانت (منجی) در آخرالزمان نام برده می شود. این ماجرا هشتاد سال پس از مرگ زرتشت روی میدهد…
جمشيد شخصيتي اسطورهاي است که به دليل ارتکاب به گناهي که ماهيت آن دقيقا مشخص نيست در بيشتر روايات ايراني، قدرت، پادشاهي، فره و جاودانگي خويش را از دست ميدهد، در جهان سرگردان و سرانجام بوسيله ضحاک ديو کشته ميشود. در منابع آمده است که فرمانروايي جم عموما دوراني به شمار ميرفته که در آن سعادتي مطلق عاري از آميختگي حکمفرما بوده است، اما اين شکوه و قدرت جاويد بر اثر ارتکاب به گناه ناگهان از بين ميرود و چهره درخشان جمشيد که به عنوان يکي از بهترين پادشاهان اساطيري قلمداد شده بود، تاريک ميگردد و دوران طلايي فرمانروايي اش به پايان ميرسد. روايات به جا مانده از سرانجام او و علت هبوطش تصويرهاي بسيار متفاوتي از او ارائه ميدهد. در يک روايت او و خاندانش يزدان پرست معرفي ميشوند و در روايتهاي ديگر پادشاهي کامجو و نافرمان؛ که گناه او دو گونه است: يکي خوردن و خوراندن گوشت و ديگري ادعاي خدايي و سرکشي از بندگي اورمزد. در اين مقاله سعي شده است تا گوشههاي تاريک سرانجام اين پادشاه آرماني کهن بازسازي شود و روايتها در منابع گوناگون با يکديگر مقايسه و بررسي شود و ريشه اين تفاوتها به دست بيايد. همچنين اين مساله که آيا حقيقتا جمشيد مرتکب گناه شده است نيز به چالش کشيده شود و با کنار هم گذاشتن روايات منابع و نظرات گوناگون به بررسي آن پرداخته ميشود.