زبان صوفیانه یکی از مهمترین ابزارهای پرداختن به معانی سیر و سلوک و مدارج عرفانی به شمار میرود؛ زبانی که شاعران معاصر عرب از آن به خوبی بهره بردهاند. عبدالصبور از جمله شاعرانی است که با میراث عظیم تصوف ایرانی آشنا بوده و به گفته خودش، آثار عطار و مولانا جزئی از شعرش به شمار میروند. وی در قصیده «یادداشتهای بشرحافی صوفی (مذکرات الصوفی بشر الحافی)» که در آن از قناع (صورتک) استفاده میکند، تحت تأثیر منطق الطّیر عطار قرار گرفته است که داستانی تمثیلی و نمادین از حرکت نفس به سوی کمال میباشد؛ به طوری که قصیده در یک فضای اگزیستانسیالیستی به سوی «وحدت وجود» و «انسان کامل» در حرکت است و در نهایت بیآنکه به پایان برسد، به شکل مفتوح همچنان میماند. در این پژوهش که به روش ادبیات تطبیقی انجام میگیرد با بررسی مشابهات دو اثر یاد شده، تأثیرپذیری قصیده «یادداشتهای صوفی بشرحافی» از درونمایه سفرِ کشف حقیقت داستان مرغان منطق الطّیر نشان داده شده است.
کتاب حاضر نظریات تمام مکاتب مختلف جهان و فلاسفه ای را که در زمینه ارائه مدل انسان کامل سخن گفته اند، بررسی نموده و بالاخره در درس هشتم انسان وارونه (ویژگیهای انسان غربی) ضمیمه (انسان کامل از دیدگاه زرتشت) را مورد بررسی قرار داده است
کتاب حاضر نظریات تمام مکاتب مختلف جهان و فلاسفه ای را که در زمینه ارائه مدل انسان کامل سخن گفته اند، بررسی نموده و بالاخره در درس ششم انسان کامل از دیدگاه: نیچه - مارکس - اریک فروم (اومانیسم و ماتریالیسم جدید) ارائه گردیده است.
دفتر صوفی، تنها «مشق عشق» نیست. در این دفتر تفسیر هستی «رنگی عاشقانه» دارد و جهان «تجلی» دوست است. عارف باید روح و روان را پاک نگاه دارد تا انوار الهی به آن بتاید. دل «بیت رب» است و دارنده این دل همچون آینه، وصفی، جانشین و خلیفه حق است. اما میرا صوفیه تنها عشق و دیگر هیچ، نیست، دفتر صوفیان پر است از موضوعات گوناگون سیاسی، اجتماعی، جامعهشناختی و تأملات روانشناختی. صوفی از آنجا که در متن اجتماع است و با اقشار مختلف مردم از هر صنف و گروه و دین و آیین سر و کار دارد، بسیاری از مسائل را میبیند و نسبت به آن حساسیت دارد. صوفی میداند «قدرت مقدس» چه فجایعی میآفریند و ملوک دنیا به نام خدا چه جنایتها آفریدهاند. و اگر نمیتوانست طرحی نو در اندازد و ظلم ظالمان را کاهش دهد، حداقل «رقیبی» برای حکمرانان دنیاوی به نام «پیر» و «رند» آفرید تا دو پادشاه در یک اقلیم حکومت کنند، اولی بر جسم و دومی بر جان. حرص، طمع و مالاندوزی در دفتر صوفی جایی ندارد و صوفی تمام آدمیان را از «تجمع ثروت» و تنها به دنیا دل سپردن بر حذر میدارد. او افق وسیعتری به نام خدمت و شفقت بر خلق، پیشروی آدمیان میگشاید و انسان را از «حیوانیت صرف» پرهیز میدهد. علم و معرفتگر چه در دل و ذهن عارف و صوفی جایگاهی بس شگرف و ارزشمند دارد، اما استفاده ابزاری از علم که چونای سلاحی در دست زنگی مست، فاجعه میآفریند را مینکوهد و آدمیان را از آن برحذر میدارد. علم باید انسان را از جهل و نادانی برهاند و زمینه عمل صالح در انسان و جامعه انسانی را فراهم آورد. اگر علم جز این راه، راه دیگری بسپرد. باید گفت: «چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا» دفتر صوفی انباشته از تجربیات دین و دنیاست. با این حال صوفی از این دفتر «چیزی جز دل اسپید همچون برف» نمیطلبد. اذبح النفس فالا فلا تشتعل بترهاتالصوفیه.
اين مقاله پژوهشي است درباره «نوستالژي (غم غربت) در شعر معاصر فارسي». اين موضوع به عنوان يکي از رفتارهاي ناخودآگاه فرد، در شعر دو تن از شاعران معاصر: «نيما يوشيج و مهدي اخوان ثالث» بررسي شده است. پس از ريشهشناسي و تعريف اين واژه با توجه به فرهنگها و بهرهگيري از نظريههاي روانشناسان، به عوامل ايجاد غربت اشاره و در ادامه ارتباط نوستالژي و خاطره بررسي گرديده است. در بخش خاطره فردي، به نوستالژي دوري از وطن به عنوان غم غربت و در بخش نوستالژي اجتماعي تحت عنوان «شاعران و خاطره جمعي» به دلتنگي شاعران براي اسطورههاي ايران، با ذکر شواهدي شعري اشاره شده است.