نوستالژی به معنای غمی است که بنا به دلایلی گریبانگیر شخص میشود؛ به طوری که هر فرد از افراد جامعه ممکن است به این روانپریشی دچار شود. در این مقاله پس از تعریف واژه نوستالژی از نظر ریشه و ارائه دیدگاههای روانشناسان، عوامل ایجاد این پدیده بررسی میشود. ابتدا موضوعات نوستالژی و خاطره، نوستالژی و رمانتیک، و نوستالژی غم غربت به صورت جداگانه بررسی میشود؛ سپس به سخن و فکر عراقی و تأثیر این عوامل در روحیه وی پرداخته میشود.
این کتاب که توسط دکتر محمد سلیم اختر استاد اعزامی از پاکستان برای رشته زبان اردو در دانشگاه تهران تألیف شده، گوشههایی از زندگی، افکار و اندیشههای این سه عارف نامی یعنی سنایی، عطار و عراقی و نیز تأثیر آنها را در شبه قاره باز میتاباند. عناوین نوشتارها بدین ترتیب است: بررسی در اندیشههای حکیم سنایی، موغوبترین موضوعات حکیم سنایی غزنوی و شیوههای متنوع اظهار آن، سیری در مثنوی کارنامه بلخ حکیم سنایی، نگاهی بازگشت به مثنوی کارنامه بلخ، در معرفی دو تن از معاصرین سنایی: ابوحنیفه اسکافی غزنوی و اسماعیل خجستگی، تأثیر عطار نیشابوری در شبهقاره: اندیشه و آثار و احفاد و اعقاب وی در آن سامان، تجلی اندیشه و آثار عراقی در گستره ادب و عرفان در شبه قاره هند و پاکستان.
شیخ فخرالدین ابراهیم بن بزرگمهر بن عبدالغفار همدانی، یا فخرالدین عراقی از شاعران و عارفان ادب فارسیزبان در سده هفتم هجری میباشد. در مورد نام و نسب عراقی میان غالب تذکرهنویسان اختلاف است. به روایت حمدالله مستوفی نام او ابراهیم، لقبش فخرالدین و نام پدر و جدش بوذرجمهر این عبدالغفار الجوالقی در همدان است. تولد عراقی بنا به تحقیق سعید نفیسی روستای کتجان از نواحی شهر همدان و به سال ۶۱۰ هجری است. فخرالدین عراقی دردر ۸ ذوالقعده ۶۸۸ هـ.ق. در دمشق درگذشت. او پس از تکمیل آموزش قرآن برای ادامه تحصیل به همدان رفته و در آنجا تحصیل کرد. در کودکی قرآن را ازبر نمود و میتوانست آن را به آواز شیرین و درست قرائت کند. وقتی که هفده ساله بود جمعی از قلندران به همدان فرود آمدند و عراقی نیز به همراه آنان به هندوستان رفت و به شاگردی شیخ بهاء الدین زکریا درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد که از وی پسری آمد و به کبیرالدین موسوم گشت. بیست و پنج سال سپری شد، و شیخ بهاءالدین وفات یافت، در حالیکه، عراقی را جانشین خود کرده بود. بعد از هند، عراقی عزم مکه و مدینه کرد و پس از حج جانب روم شد. در قونیه به خدمت مولانا رسید و مدتها در مجالس سماع حاضر شد. وی پس از سالها اقامت در روم جانب شام رفت و در آنجا درگذشت.
رئالیسم موضوع سفسطهستیزی است و جلال آل احمد نویسندهای منورالفکر است که بنیان فکری و سیستم اندیشگری او «رئالیسم» است و در عین واقعگرایی، گروش و نگرشی عقلانی، عقلایی و منطقی با وقایع و واقعیتها دارد و حوادث را هنجارمند و به عنوان مقولهای تحولی رصد میکند و خود و عالم را متحرک منفعل از عوارض صدفهای نمیبیند و همواره فعال و پویا نقش خویش را در گردونه هستی در حوزه وجودی خود ایفا میکند. تعرفه شخصیت هنری او سیر در مسیر طولی حیات و عالم وجود است و اگر هم گاه ستیزی با واقعیتهای واقع دارد، این ستیز و تخالف از سنخ انفعال و فرونشستن نیست، بل تعادلبخش و پوینده به سمت مقاصد موضوعه است آثارش شواهد صادقه بر شخصیت جمعی اوست.
«تجلی» از سه جنبه بیش از سایر جنبهها مورد توجه قرار گرفته است: یکی تجلی حق به فعلیت که همان نفس نور و جلوه الهی است، بدون لحاظ جهت نوریت (جنبه نوری تجلی)؛ دیگری تجلی حق به فعالیت که جهت نوریت و جلوهگری در آن اراده میشود یا جنبه (حقی تجلی) و سوم تجلی حق به مفعولیت که معبر به همه پدیدههای ماسوی الحق است و به آن تجلیات فعلی حق نیز گفته میشود (جنبه تجلی خلقی). ابن عربی در کتاب «التجلیات» به گونهای زیبا به این سه حوزه پرداخته که سیر در آن به ایصال کلمه وجودی محب عاشق به حقیقت خطابی محبوب معشوق مدد میرساند.