شناخت انسان در عرفان اسلامی با جلوههای متعدد خود، کلید درک بسیاری از مفاهیم عرفانی ادب فارسی است. در نگرش عارفان مکتب عاشقانه، محبت (عشق) صفت ذات حق است. که با آن، ابتدا به خود تجلی نمود و ذات اقدسش جلوه تمام نمای هستی گردید و سپس آن را به روح محمدی تجلی نمود و به واسطه او، عالم و آدم را آفریده محبت خود را در وجود تمام ذرات کائنات، تعبیه کرده است و از بین همه موجودات، انسان را به صورت خود آفرید و به او عشق ورزید و آینه دل او را مجلای ذات و صفات خود دید. به همین سبب، وی را خلیفه خود نمود و بار امانت معرفت خویشتن را بر دوش وی گذاشت. انسان هم باید با خودشناسی، به خودسازی روی آورد تا به نقش تجلی نموده حق در آینه وجود خود، معرفت حقیقی (شهودی) یابد. در بینش عرفای سلسله کبرویه، نزدیکترین راه برای وصول به حق، طریق اهل محبت است؛ زیرا آنان بر اثر غلبه محبت و عشق و شور و حال، از خود و قوت خود تهی شدهاند و در ابتدای راه، حق با کمند جذبه آنان را به سوی خود عروج میدهد. (نجم الدین کبری،1363 :36) در این سلسله، تخلیه دل از ماسوی الله و تصفیه آن به ذکر حق، و نیز تهذیب نفس در سایه شریعت و طریقت، از جمله طرق دستیابی به حقیقت معرفت است.
کتاب «غنچۀ باز در شرح گلشن راز» تألیف جلال الدین علی میر ابوالفضل عنقا، عارف سلسله اویسی در قرن سیزدهم هجری شمسی است. کتاب غنچۀ باز، شرح مثنوی «گلشن راز» با موضوعیت عشق و عرفان اسلامی است. این کتاب در قالب شعری مستزاد است. این مستزاد عرفانی، با اضافه کردن واژگان بر پایان هر مصراع مثنوی «گلشن راز» نگارش شده است و در واقع قالب مثنوی گلشن راز را به قالب مستزاد تغییر داده است.
نسبت روح به جسم مانند آهنگ به چنگ است كتاب فوق به بررسي تاريخي و فلسفي شناخت روح در جوامع بشري و تفكرات فلاسفه و تطابق آن با اديان و اساطير و تاثیر روح و جسم در ادبیات مي پردازد.
نویسنده این کتاب با احاطه چشمگیر خود در منابع نقد کهن و آگاهی گستردهاش نسبت به نقد جدید، اصلیترین مبادی فلسفی را در گرایشهای مختلف نقد مورد کندوکاو قرار داده و با مقایسه هوشمندانه نگرشها و آراء مختلف، زمینه آشنایی سودمندی برای خواننده هموار میسازد. در مقدمه کتاب بحثی درباره فلسفه و نقد آمده است. فصل اول درباره ریشههای تاریخی رشد اندیشه فلسفی در میان اعراب مسلمان است. فصل دوم شامل احکام و آراء انتقادی و پیوند آن با تفکر فلسفی است و در این مسیر به مطالعه در آراء جاحظ، ابن قتیبه، ابن طباطبا، قدامه، آمدی، قاضی جرجانی و حازم قرطاجنی پرداخته و کوشیده تا آراء انتقادی این ناقدان را بر اساس مبانی فلسفی آنها مورد بررسی قرار دهد. فصل سوم درباره شیوه نقد در میان فلاسفه مسلمان است. فصل پایانی کتاب درباره تأثیر تفکر فلسفی در مقولههای نقد است.
درباره ساختگرایی و جایگاه آن در نقد ادبی، کتابها و مقالات بسیاری نوشته شده است. در این نوشتار نویسنده کوشیده با پرهیز از ورود به مسائل جزئی و حاشیهای و با تأکید بر سادهسازی مطالب، ساختگرایی در نقد ادبی را با تکیه بر جنبههای عملی آن اندکی روشنتر بازگو کند.