میرنوروزي يكي از جشنهاي ملي ايران بوده كه در بهار با شكوه تمام برگزار ميشده است و در شعر حافظ، نمود يافته است. شارحان حافظ، در شرح اين جشن، بسيار سخن گفتهاند؛ اما هيچ يک، آنچنان که بايد فلسفه وجودي اين جشن را درک نکرده و حتي گاه مطالبي ضد و نقيض درباره اين جشن آوردهاند. نگارنده در اين جستار كوشيده است، اين جشن كهن را از زواياي گوناگون بكاود و ژرف ساخت آن را روشن سازد. برخلاف تصور عموم و نظر برخي از شارحان حافظ، نه تنها اين جشن براي شادي و تفريح صرف نبوده؛ بلكه يك جشن بارورانه بوده كه نياكان ما، براي تضمين باروري طبيعت برگزار ميكردهاند و از اين رو تمام مناسك اين جشن، آييني و معنادار بوده است. در پايان، نگارنده به صورت اجمالي به بررسي برخي از نمودهاي مير نوروزي در گستره اساطير ديگر ملل پرداخته است.
در اين مقاله بر اساس رويکرد نقد ساختارگرايي حکايت «غلام و بازرگان» از باب دوم مرزبان نامه تحليل شده است. در اين تحليل بر اساس شيوه پراپ در ريخت شناسي قصههاي پريان، به دو بن مايه «سفر و بازگشت از سفر» توجه شده است. اين دو بن مايه که در اثر پراپ يکي از سي و يک خويشکاري قهرمان محسوب ميشوند، با کهن الگوي اسطورهاي آشناسازي و مير نوروزي، تطبيق داده شدهاند. در اين مطابقه عناصر سازنده اسطوره و حکايت با همديگر مقايسه شده، ظرفيت تاويلپذيري اسطورهاي اين حکايت و برابري آن با دو بن مايه اسطورهاي نشان داده شده است.
بشر ابتدایی برای پدیدههای طبیعت قایل به روح بود و میکوشید که روح طبیعت را با خود و زندگی خود سازگار سازد. این امر در آداب و رسوم اجتماعی بشر و افسانهها و جشنها نمود پیدا کرد و به صورت اسطوره به زندگی خود ادامه داد. امروزه نیز برای درک مفاهیم اسطورهها باید به تحلیل آن مراسم و... پرداخت. یکی از این موارد، رسم «لال شیش زدن» است که در برخی مناطق مازندران در شمال ایران رایج است. شکلهای دیگر آن ـ مانند چوب زدن ـ در سرزمینهای دیگر وجود دارد. بیشتر این مراسم برای راندن شیاطین و ارواح خبیث بوده است. به نظر میرسد که پرتاب تیر به وسیله آرش ـ در اسطوره ایرانی آرش کمانگیر ـ گونهای از این رسم بلاگردانی بوده که به صورت داستانی حماسی و اساطیری باقی مانده است. این مقاله به رسم «لال شیش زدن» در ایران و گونههای آن در سرزمینهای مختلف و ارتباط احتمالی آن با تیراندازی آرش میپردازد.
جيمز تربر از داستاننويسان بزرگ معاصر امريکا و جهان است که او را بعد از مارک توين، بزرگترين طنزنويس امريکايي ميدانند. در اين تحقيق، يکي از داستانهاي معروف او با عنوان زندگي پنهان والتر ميتي با توجه به ديدگاه روانشناختي کارن هورناي، مورد نقد و بررسي قرار گرفته است؛ داستاني که بدون آگاهي از نقد روانشناختي، فهم آن، چنانکه بايد ممکن نيست. بر اساس ديدگاه روانشناختي کارن هورناي، والتر ميتي، شخصيت اصلي اين داستان، ميتواند بازتاب خود جيمز تربر باشد، شخصيتي که در زندگي واقعي بسيار بيعرضه، حقير و ناتوان است و از اين رو، تنها با توسل به تخيل ميکوشد کاستيها و حقارتهاي خود را جبران کند.
اژدهاكشي از جمله مواردي است كه تني چند از پهلوانان نامي ايران از جمله رستم، بدان دست يازيدهاند؛ چرا كه در گستره اساطير ايران، اژدها، نماد خشكسالي است و در واقع، كشتن اژدها نماد پيروزي ترسالي بر خشكسالي است. اما موردي كه در ايران با نماد خشكسالي بودن اژدها تناقض دارد، رستم دستان است. او اگر چه در خوان سوم، خود نيز به كشتن اژدها موفق ميشود، هم درفش او اژدها پيكر است و هم به نياي خود ضحاك (اژي دهاك اوستا) نيك ميبالد كه اين امر با اژدهاكشي او و نماد خشكسالي بودن اژدها در اساطير ايران تناقض دارد. نگارنده در اين جستار به اين نتيجه رسيده است كه درفش اژدها پيكر رستم و تقدس اژدها در ديدگاه او احتمالا تحت تاثير اساطير چين به ايران راه يافته است؛ از اين رو اژدهايي كه توتم رستم است و سخت آن را گرامي ميدارد برخلاف اساطير ايران، نماد باران و طراوت و ترسالي است.