داستانهای محمود دولتآبادی به مثابه منشوری است که از زوایای مختلف قابل بحث و بررسی است. در آثار او رگههایی از اندیشههای رئالیستی، ناتورالیستی و گاه سورئالیستی دیده میشود. به علّت گستره وسیع موضوع، در مقاله حاضر فقط به برخی از اندیشههای «ناتورالیستی» محمود دولتآبادی میپردازیم. ناتورالیسم، شکل افراطی واقعگرایی شمرده میشود. این مکتب ادبی، نظریّهای است که کردار و گرایش و اندیشه را زاییده غرایز و امیال طبیعی میداند و به هیچ رویداد یا پدیده فوق طبیعی قائل نیست و همه واقعیّات و پدیدهها را موجود در طبیعت و در دایره علوم طبیعی تفسیر میکند. ناتورالیسم در ادبیّات بر جنبههای توارث محیط و مشاهده زندگی به دور از آرمانگرایی تأکید میورزد و در این راه به ترسیم جزئیّات ـ و لو زشت و ناخوشایند ـ میپردازد. ناتورالیسم ادبی از راه ترجمههای دوران مشروطیّت وارد ادبیّات ایران شد و نویسندگانی همچون صادق هدایت و صادق چوبک را تحت تأثیر قرار داد. در این مقاله، به شیوه تحلیلی ـ توصیفی، تأثیر ناتورالیسم در آثار محمود دولتآبادی بررسی شده است.
داستان امیر ارسلان رومی و ملکه فرخ لقا یکی از قدیمی ترین و پرماجراترین داستانهای کهن فارسی است که علاقمندان بیشماری داشته و دارد این داستان به قدری جذاب و دلنشین است که با وجود گذشت بیش از شصت سال از نقل آن هنوز برای خواننده تازگی دارد. کتاب حاضر تالیف محمد شعبانی است و در سال 1360 توسط انتشارات غلامعلی شعبانی به چاپ رسیده است
دفتر صوفی، تنها «مشق عشق» نیست. در این دفتر تفسیر هستی «رنگی عاشقانه» دارد و جهان «تجلی» دوست است. عارف باید روح و روان را پاک نگاه دارد تا انوار الهی به آن بتاید. دل «بیت رب» است و دارنده این دل همچون آینه، وصفی، جانشین و خلیفه حق است. اما میرا صوفیه تنها عشق و دیگر هیچ، نیست، دفتر صوفیان پر است از موضوعات گوناگون سیاسی، اجتماعی، جامعهشناختی و تأملات روانشناختی. صوفی از آنجا که در متن اجتماع است و با اقشار مختلف مردم از هر صنف و گروه و دین و آیین سر و کار دارد، بسیاری از مسائل را میبیند و نسبت به آن حساسیت دارد. صوفی میداند «قدرت مقدس» چه فجایعی میآفریند و ملوک دنیا به نام خدا چه جنایتها آفریدهاند. و اگر نمیتوانست طرحی نو در اندازد و ظلم ظالمان را کاهش دهد، حداقل «رقیبی» برای حکمرانان دنیاوی به نام «پیر» و «رند» آفرید تا دو پادشاه در یک اقلیم حکومت کنند، اولی بر جسم و دومی بر جان. حرص، طمع و مالاندوزی در دفتر صوفی جایی ندارد و صوفی تمام آدمیان را از «تجمع ثروت» و تنها به دنیا دل سپردن بر حذر میدارد. او افق وسیعتری به نام خدمت و شفقت بر خلق، پیشروی آدمیان میگشاید و انسان را از «حیوانیت صرف» پرهیز میدهد. علم و معرفتگر چه در دل و ذهن عارف و صوفی جایگاهی بس شگرف و ارزشمند دارد، اما استفاده ابزاری از علم که چونای سلاحی در دست زنگی مست، فاجعه میآفریند را مینکوهد و آدمیان را از آن برحذر میدارد. علم باید انسان را از جهل و نادانی برهاند و زمینه عمل صالح در انسان و جامعه انسانی را فراهم آورد. اگر علم جز این راه، راه دیگری بسپرد. باید گفت: «چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا» دفتر صوفی انباشته از تجربیات دین و دنیاست. با این حال صوفی از این دفتر «چیزی جز دل اسپید همچون برف» نمیطلبد. اذبح النفس فالا فلا تشتعل بترهاتالصوفیه.
اين مقاله پژوهشي است درباره «نوستالژي (غم غربت) در شعر معاصر فارسي». اين موضوع به عنوان يکي از رفتارهاي ناخودآگاه فرد، در شعر دو تن از شاعران معاصر: «نيما يوشيج و مهدي اخوان ثالث» بررسي شده است. پس از ريشهشناسي و تعريف اين واژه با توجه به فرهنگها و بهرهگيري از نظريههاي روانشناسان، به عوامل ايجاد غربت اشاره و در ادامه ارتباط نوستالژي و خاطره بررسي گرديده است. در بخش خاطره فردي، به نوستالژي دوري از وطن به عنوان غم غربت و در بخش نوستالژي اجتماعي تحت عنوان «شاعران و خاطره جمعي» به دلتنگي شاعران براي اسطورههاي ايران، با ذکر شواهدي شعري اشاره شده است.