جبر و اختيار از مسائل مهم کلامي- ديني است که در عرفان و فلسفه نيز مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. با پذيرش جبر، معماي مسئوليت انسان و معماي خلق گناه از سوي خدا مطرح ميشود و با قبول اختيار (تفويض) معماي محدود شدن قدرت خدا و استثناپذيري، قانون استثناناپذير عليت چهره مينمايد. متکلمان، فلاسفه و عرفا، هر يک با معيارهاي خود کوشيدهاند به حل معماها نايل آيند. مولانا با نگاهي ديگرگونه به موضوع: اولا بيان ميکند که جبر و اختيار چونان هر مسئله فلسفي ديگر جدلي الطرفين و بحث درباره آن پايانناپذير است؛ ثانيا نشان ميدهد که به لحاظ عملي، هر دو مسئله مورد نياز انسان است و انسان برحسب نياز خود گاهي بدين و گاهي بدان روي ميآورد؛ ثالثا چون مسئله را از منظر کثرتگرايي يا دوگرايي مينگرد، چونان يک فيلسوف خردگراي آزادانديش به تبيين و توجيه اختيار ميپردازد و چون از منظر يکگرايي (وحدتگرايي) به موضوع ميپردازد، همانند هر عارف وحدتگرا در برابر خود جبري ميبيند که عين اختيار و برتر از اختيار است و بر آن نام «جبر چو جان» مينهد.
یکی از گنجینههای مناسب برای عرضه گنج وحدت در ادب پارسی از دیرباز قالب ترجیعبند بوده است. این قالب شعری از نظر نقد ادبیات و نوع ردیف و قافیه شبیه به مجموعهای از غزلها یا قصاید کوتاه است که با یک بیت تکراری به هم پیوند خوردهاند. در این کتاب گزیدهای از ترجیعبندها و ترکیببندهای شعر پارسی از آغاز تا امروز به انضمام شرح ابیات دشوار آن گردآوری شده است.
انديشه حافظ بر خلاف آنچه که حافظشناسي سنتي ارايه ميدهد، شالودههاي استواري دارد که شرح و گزارش شعر حافظ بدون دخالت دادن آنها، به نتيجه مطلوب و موجهي دست نخواهد يافت. اين بني آنها که در حقيقت همان دغدغهها و دل مشغوليهاي روزانه حافظ است و استخوانبندي تفکر او را تشکيل ميدهند، در شعر حافظ متعدد است اما از آن ميان ميتوان چهار شالوده و بنيان اصلي آن را بدين گونه برشمرد: انديشيدن به مرگ و ناکامي انسان، جبر گرايي، هستيشناسي شکاکانه، لذتجويي و هدنيسم.
وقتی از امام فخر رازی سخن به میان میآید، در ذهن بیشتر اهل فضل و حکمت، تندیس تردید و قهرمان انتقاد و نقد مجسم میگردد. لقب امام المشککین هم که به وی دادهاند اشاره به همین معنا دارد. نویسنده این کتاب کوشیده است تا چهره جامعی از امام فخر رازی ارائه کند؛ به ویژه جایگاه او را در تفسیر قرآن و فلسفه و کلام و بهویژ] نقد فلسفی بازنماید. نویسنده نشان داده است تشکیکهای فخر رازی ناشی از جوشش و کوششی است برای تحری حقیقت و این از ویژگی پویای فرهنگ ایرانی / اسلامی در سده چهارم تا ششم هجری است.
خاتمت که در لغت به معنی خاتمه و پایان است، اصطلاحی است در دانش عرفان، و نیز در دانش کلام البته با عنوانی دیگر. در اصطلاح اهل عرفان و تصوف مراد از خاتمت همانا حالت ایمان، یا حالت کفر انسان به گاه جان سپردن در پایان زندگی است. بر طبق نظریه خاتمت، در پایان عمر هر کس و در واقع پس از لحظه مرگ اوست که میتوان حکم کرد که وی مؤمن است و دوست خدا و خدا او را دوست میدارد، یا کافر است و دشمن خدا و خدا او را دوست نمیدارد و دشمن میشمارد که به صاحب شرح تعرف: «... حکم کردن به ولایت [و حکم کردن به عداوت] تعلق دارد به خاتمت عمر نه به اول عمر ....».