امروزه بررسی متون گذشته از منظرهای نوین یکی از محورهای بنیادین مطالعات ادبی است. در این میان نقد اسطوره شناختی یا کهن الگویی که رویکردی تلفیقی از علومی چون روانشناسی و انسانشناسی است از اهمیتی ویژه برخوردار است. این نوع رویکرد بر پایه اندیشه کارل گوستاو یونگ شکل گرفت، او پس از مطالعه اسطورههای ملل مختلف، به منشأ آنها توجه و «ناخوداگاه جمعی» ـ که حاوی کهنالگوهاست ـ را به عنوان خاستگاه مشترک اسطورههای بشری معرفی کرد. به زعم یونگ لازمه «تفرّد» و یکپارچگی شخصیتِ قهرمان این است که «قهرمان» بتواند پس از تمام دشواریها «سایه» را مقهور کرده و خود را از سلطه آن نجات دهد. در این جستار تلاش شد داستان گرشاسب، به روایت اسدی، به روش توصیفی ـ تحلیلی مورد مطالعه قرار گیرد. در این تحقیق علاوه بر معرفی شخصیت گرشاسبِ حماسی، نقبی هم به شخصیتِ اساطیریِ گرشاسب زده شد تا ضمن معرفی این شخصیت به بیان شباهتها و تفاوتهای دو روایت اساطیری و حماسی پرداخته و همچنین علت این تفاوتها تبیین شود. در اساطیر و متون پهلوی نابودی نهاییِ ضحاک به دست گرشاسب صورت میگیرد و قهرمانِ ما الگوی «نبرد قهرمان و سایه» را تکمیل میکند. اما در حماسه گرشاسبنامه، گرشاسب مطیع ضحاک و در سیطره اوست و نبردِ فرجامین او، که مطابق با الگوی اسطورهای نبرد با ضحاک است، محقق نمیشود؛ بنابراین به سبب مسکوت ماندن این موضوع و سلطه «سایه» بر «قهرمان»، «فرایند فردیتِ» روان و خودشناسی قهرمان در این حماسه رخ نمیدهد.
کتاب اساطیر یونان اثری است از ف. ژیران به ترجمه دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور و چاپ انتشارات مکتوب. کتاب حاضر به معرفی اسطوره های یونانی که موجوداتی فرازمینی با ویژگی های شگفت آور بودند می پردازد و تحلیلی از تاثیراتی که این اسطوره ها بر فرهنگ بشری و ادب و هنر یونان و جهان برجای گذاشته اند ارائه می دهد. “اساطیر یونان” مطالبی درباره چگونگی پیدایش ایزدان و اطلاعاتی پیرامون ایزدان زمین، ایزدان قهرمان و اسطوره هایی چون آتنا، هرا، آپولن، هرمس، آرس، آفرودیت، پوزئیدون، ایزدبانوی جهان زیرین و… در اختیار می گذارد و داستان ها و افسانه هایی را که پیرامون آن ها وجود دارد ارائه می دهد.
در این کتاب سعی شده است به این ارتباط پرداخته و در دو بخش ادبی و هنری مورد بحث و بررسی قرار گیرد. با توجه به اینکه بحث اصلی درباره هفت خان رستم می باشد. بعد از معرفی شاهنامه صحبت را به بررسی حماسه و اسطوره کشانیده و سپس به بیان چگونگی حماسه هفت خان رستم پرداخته و در انتهای این بخش ویژگیهای تصویری شاهنامه مورد بررسی اجمالی قرار داده شده است. در بخش دوم کتاب با مقدمه صورنگاری اولین شاهنامه ها به ویژگی های نگارگری ایرانی و ارتباط آن با ادبیات پرداخته و بالاخره در انتها در سه بخش به بررسی مکاتب هنر ایران یعنی مصور سازی شاهنامه، نقاشی روی کاشی، نقاشی قهوه خانه ای و تحلیل تعدادی از آثار باقی مانده پرداخته و سرانجام با آوردن تصاویر موجود نتیجه¬گیری شده است. در بحث تحلیل آثار، در بعضی موارد با توجه به مفصل بودن توضیح و تفسیر هر مکتب و ارتباط تحلیل های کلی آن با تفسیر تصویر از اضافه گویی در تحلیل شخصی درباره برخی از تصاویر خودداری شده است
نوشتار زنانه از نیمه دوم قرن بیستم، به عنوان یکی از شاخههای نقد فمنیستی مطرح شد. طرفداران این نظریه در آغاز، با تأسّی از اندیشههای متعصبانه این جنبش، نوشتار زنان را در مقایسه با کلام مردان، از منظر تضاد بررسی کردند و در پی آن بودند که زبانی ویژه زنان خلق کنند؛ پساز آن، با کمرنگ شدن تعصبها و رد نظریه نخست، این ویژگیها از منظر تفاوت بررسی شد. از این نظر، زنان به دلیل روحیات و احساسات خاص خود، دارای زبانی با ویژگیهایی هستند که در کلام جنس مخالف دیده نمیشود و یا کمتر مجال ظهور مییابد. نظریهپردازان این حوزه، با بررسی انواع مختلف آثار زنان، بهویژه در ادبیات و از منظر واژگان، جملهها و موضوعات، این تفاوتها را بیان کردند. کتاب دا که در سالهای اخیر، در نوع ادبی خاطره ـ داستان و درحوزه ادبیات دفاع مقدس نگاشته شده، از جمله آثاری است که به سبب دارابودن راوی و نگارنده زن، از این ویژگیها بهرهمند است. در این مقاله، برآنیم که با بیان مهمترین این مؤلفهها، کارکرد آنها را در کتاب دا نشان دهیم و اثبات کنیم که اگرچه نقل خاطرههای حول محور جنگ سبب شده است از حضور این ویژگیها در اثر کاسته شود، همواره با اثری سروکار داریم که نوشتار زنانه را در ذهن تداعی میکند.
يكي از مهمترين شاخههاي نقد ادبي، تصحيح يا نقد متن است كه به بررسي اصالت متن ميپردازد. نگارنده با كشف غزلي واحد در “ديوان خاقاني“ و“كليات شمس تبريزي“، در اين مقاله از منظر نقد متنشناختي به اين غزل نگريسته است. تتبع مولانا در اثار و اقوال پيشينيان و از ان جمله خاقاني، سابقه حضور غزلي از سلطان ولد در ديوان كبير، تقدم خاقاني نسبت به مولوي، بررسي شكل غزل، تخلص شعر، بررسي نسخه ها و... از جمله دلايلي است كه در ردّ انتساب اين غزل به مولوي، مورد استناد و استشهاد قرار گرفته است. از نتايج اين مقاله ميتوان به تاثر مولانا از خاقاني، خطاي درج غزلي از خاقاني دركليات شمس و استفاده از اين خطا در ارائه پيشنهاد تصحيح واژهاي از غزل خاقاني اشاره كرد.