در طول قرنها زبانشناسان عمدتاً به صرف و ساخت واژه توجه داشتند اما با پیدایش دستورگشتاری مطالعات نحوی و بررسی ساختار جمله اهمیت بسزایی یافت. تا دهه 70 میلادی تمرکز روی جمله بود و از این زمان کم کم به مطالعه گروه اسمی هم پرداخته شد. با بررسی دقیق ساختار آن متوجه شباهتهایی میان گروه اسمی و گروه فعلی و جمله شدند. ادعای مشابهت ساختار این دو گروه، با توجه به تفاوتهای زیاد آنها، موجب شد مطالعات مقایسهای انجام گیرد. مقولات تهی یکی از موضوعات مورد بحث در ساختاری جمله است و یکی از این مقولات، ضمایر تهیاند. مقاله حاضر با مقایسه فارسی و ایتالیایی میکوشد نشان دهد ضمایر تهی در ساختار گروههای اسمی این زبانها وجود دارد و همان ویژگیهای کنترلی که در جمله وجود دارد، در گروههای اسمی هم دیده میشود.
بلوچی از زبانهای ایرانی نو شمال غربی است و شباهتهای بسیاری با زبان پارتی، از زبانهای ایرانی میانه، و نیز با زبانهایی همچون کردی و تالشی دارد. اگر چه الفنباین (1989) بلوچی را به شش گویش رخشانی (شامل کلاتی، پنجگوری، سرحدی)، سراوانی، لاشاری، کچی، ساحلی و تپهشرقی و جهانی (1989) آن را به بلوچی شرقی و غربی (گویش مکرانی و رخشانی) طبقهبندی کردهاند، به طور کلی میتوان گویش بلوچی متداول در ایران را به دو لهجه مکرانی و سرحدی تقسیم کرد. در میان بلوچی زبانان ایران نیز، براساس گوناگونیهای اقلیمی و زبانی، این طبقهبندی رایج است. شهرهای زاهدان و خاش با توابع آنها سرحد نام دارند و شهرهای سراوان، ایرانشهر، نیکشهر و چابهار نیز با توابع و محدودههایشان مکران نامیده میشوند. تفاوتهای دو گونه مکرانی و سرحدی بیشتر در زمره تفاوتهای آوایی و واژگانی است. گویش بلوچی ایران بسیار متأثر از زبان فارسی است و در دستگاههای آوایی، واژگانی، نحوی و صرفی میتوان نفوذ زبان فارسی را ملاحضه کرد. در این مقاله هر دو گونه با هم مد نظر هستند، اما در موقع لزوم به تفاوتهای بین دو گونه هم اشاره خواهد شد.
فعل از عناصر اساسي ساخت جمله است و به همين دليل از دوران باستان تا کنون مورد توجه محققان بوده است. اين جزء در چارچوب نظريههاي زبانشناسي جديد نيز از جنبههاي مختلفي چون ـ معنا، نقش، و ساخت صرفي و نحوي مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته است. یکی از نظریههای مهم درباره این عنصر، نظریه وابستگی است. نظریه وابستگی نسخههای مختلفی دارد، ولی نکته مشترک تمام آنها قلمداد نمودن فعل در مقام مهمترین جزء جمله است.
بر اساس نظريه نقشگراي آندره مارتينه، نهاد مفهومي جهاني نيست، اما در بسياري از زبانها ميتوانيم به نقش نهاد اشاره كنيم. به هر حال در هر زبان بايد وجود احتمالي آن و ويژگيهايش بررسي شود. در زبان ايتاليايي كوتاهترين جمله از نهاد و گزاره تشكيل ميشود، بنابراين وجود هر دو براي ساخت جمله لازم و بايسته است. مهمترين نقش نهاد، تحقق بخشيدن به گزاره است، به همين دليل امكان حذف آن وجود ندارد. جايگاه نهاد اجباري در اين زبان ثابت است و در شمار كثيري از جملهها به صورت شناسه فعل ظاهر ميشود. به همين دليل نميتوان آن را از گزاره جدا كرد. افزون بر اين نهاد، در مواقع زيادي عنصر ديگري هم در جملهها ظاهر ميشود كه از حيث شمار و شخص و گاه از نظر جنس با نهاد اجباري مطابقت دارد و مشخصه اصلي آن اختياريبودن آن است. نهاد اختياري قابل حذف است و جايگاه ثابتي در جمله ندارد.
در كتابهاي دستور ايتاليايي تنها از دو جهتِ فعل، صحبت شده است، اما اگر ازديدگاه كاربردشناختي به مجهول نگاه كنيم، آن را هم چون يكي از ابزارهاي زباني براي نشاندادن نگرش و منظري متفاوت به يك رويداد ميبينيم. در اين مقاله، تغيير منظر گوينده را، با توجه به نظريه ظرفيت، بررسي ميكنيم. بنابر اين نظريه، هر فعل، بر اساس ظرفيتش، از پيش مشخص ميكند كه در چه محيط نحوي ظاهر ميشود و چه سازههايي بايد و يا ميتوانند همنشين آن شوند. بنابراين با تغيير در ظرفيت فعل، از جمله با كاهش ظرفيت آن، ميتوانيم سازهها و در نتيجه ساختار جمله را تغيير دهيم و اين يكي از راههاي بيان يك عمل از منظري متفاوت است. در همين چارچوب ميكوشيم نشان دهيم زبان ايتاليايي داراي سه جهت معلوم، ميانه و مجهول است كه درجهت ميانه عنصر مجهول غالب است. همچنين سازوكارهايي كه براي ساختهاي مجهولي و ميانه به كار ميرود، نشان داده خواهد شد.