رباعی از جمله قالبهای مورد توجه شاعران فارسیزبان بوده و هست و در این میان، ابنیمین فریومدی شاعر مشهور و قطعهسرای چیرهدست قرن هشتم نیز به این قالب، دلبستگیهای خاصی داشته است. رباعیهای ابن یمین از تنوع مضمونی خاصی برخودار است و بههمین سبب رباعیهای او را باید از جمله رنگینترین رباعیهای فارسی به شمار آورد. این تنوع تا آنجاست که رباعیهای ابنیمین را میتوان در یک طبقهبندی موضوعی، به هشت گونه تقسیم کرد که هرکدام از آنها نشاندهنده جنبههایی از خلاقیتهای شعری و جهانبینی این شاعر است. از آنجا که قالب رباعی از قرن هفتم اندکاندک میرفت تا رونق و رواج خود را از دست بدهد، تنوع مضمونی و لطافتهای تعبیری ابن یمین موجب توجه دوبارهای به این قالب شد. رباعیهای ابنیمین، مجال آن را فراهم کرده تا بسیاری از مضامینی را که شاعر در قطعات خود با تفصیل آورده است، بار دیگر به صورت موجزتری در رباعیهای او نیز بخوانیم.
قالب های شعری مشخص در ترانه های مردم تاجیک، دو بیتی به ویژه رباعی است. این قالب شعری از دیرباز در قلمروهای نفوذ شعر فارسی جایگاه اجتماعی خاصی داشته است. چینی کیفیتی در ادبیات تاجیک نیز وجو دارد.....
«طبقهبندی» نوع نگاه انسان به جهان را نشان میدهد. به عبارت دیگر در طبقهبندی علوم میتوان نوعی وحدت و کثرت را مشاهده کرد که مبین نگاه انسان به عالم هستی است. اگر طبقهبندیهای علوم را به لحاظ منشأ و خاستگاه تقسیمبندی کنیم، میتوان آن را به طبقهبندیهای «اندیشهمحور» مانند طبقهبندی ارسطو، طبقهبندیهای «دینمحور» مانند طبقهبندی غزالی، طبقهبندیهای «دانشمحور» مثل طبقهبندی ابن حزم و ابن اکفانی و طبقهبندیهای «تجربهمحور» تقسیم کرد. نویسنده در این طرح با استفاده از تجارب قبلی، طرحی جدی و با اتکا و استناد به آیات قرآن مجید داده شده است. این طرح عمدتا به تقسیمبندی دوگانه توجه کرده و تا چند رده همین روش را حفظ کرده است. در این طبقهبندی طبیعت و انسان به عنوان دو محور اصلی تلقی شده و تقسیمات فرعی زیر این دو محور آمده است.
نویسنده این کتاب با احاطه چشمگیر خود در منابع نقد کهن و آگاهی گستردهاش نسبت به نقد جدید، اصلیترین مبادی فلسفی را در گرایشهای مختلف نقد مورد کندوکاو قرار داده و با مقایسه هوشمندانه نگرشها و آراء مختلف، زمینه آشنایی سودمندی برای خواننده هموار میسازد. در مقدمه کتاب بحثی درباره فلسفه و نقد آمده است. فصل اول درباره ریشههای تاریخی رشد اندیشه فلسفی در میان اعراب مسلمان است. فصل دوم شامل احکام و آراء انتقادی و پیوند آن با تفکر فلسفی است و در این مسیر به مطالعه در آراء جاحظ، ابن قتیبه، ابن طباطبا، قدامه، آمدی، قاضی جرجانی و حازم قرطاجنی پرداخته و کوشیده تا آراء انتقادی این ناقدان را بر اساس مبانی فلسفی آنها مورد بررسی قرار دهد. فصل سوم درباره شیوه نقد در میان فلاسفه مسلمان است. فصل پایانی کتاب درباره تأثیر تفکر فلسفی در مقولههای نقد است.
درباره ساختگرایی و جایگاه آن در نقد ادبی، کتابها و مقالات بسیاری نوشته شده است. در این نوشتار نویسنده کوشیده با پرهیز از ورود به مسائل جزئی و حاشیهای و با تأکید بر سادهسازی مطالب، ساختگرایی در نقد ادبی را با تکیه بر جنبههای عملی آن اندکی روشنتر بازگو کند.