این مقاله جستاری است درباره سودای جاودانگی انسان. نویسنده، با اشاره به اسطورهها و افسانهها و آرا صاحبنظران، به بررسی این نکته میپردازد که مراد از جستجوی نامیرایی کدام است: مانایی تن یا جاودانگی جان که با عشق، خلاقیت، خرد و هنر بدست میآید؟ برای پاسخ به این پرسشها، نویسنده به بررسی آثاری چون گیل گمش، ضیافت، اسطورههای اسکاندیناویایی و شماری از آثار ایرانی میپردازد. پس از آن، نویسنده با نگاهی تفصیلی به نمایشنامه بر سرچاه شاهین و اسطوره اسکاندیناویایی اودین دو نمونه از تلاش برای مانایی را بررسی میکند: اولی به عنوان نمونه تلاشی بیهوده برای مانایی تن و دیگری جستجویی روحانی برای مانایی جان که در قالب عشق و آفرینندگیشدنی است.
مجموعه حاضر مشتمل بر مقالاتی از نگارنده درباره راز سعادت و جاودانگی انسان است که عمدتا بهرهگیری از مطالب علمی، دینی و ادبی نگاشته شدهاند .برخی از مقالات از این قرارند" :در مقوله شناخت"، "بار امانت"، "راز هستی"، "علم آزاد و علم در بند"، "غم زبان"، "پرواز به ابدیت"، "غم عشق "و "انسانم آرزو است ."مقالات یاد شده از سال 1370به بعد به تدریج در روزنامه اطلاعات چاپ شده است .
کتاب «غنچۀ باز در شرح گلشن راز» تألیف جلال الدین علی میر ابوالفضل عنقا، عارف سلسله اویسی در قرن سیزدهم هجری شمسی است. کتاب غنچۀ باز، شرح مثنوی «گلشن راز» با موضوعیت عشق و عرفان اسلامی است. این کتاب در قالب شعری مستزاد است. این مستزاد عرفانی، با اضافه کردن واژگان بر پایان هر مصراع مثنوی «گلشن راز» نگارش شده است و در واقع قالب مثنوی گلشن راز را به قالب مستزاد تغییر داده است.
ادبيات جهان ماندن در پردههاي پندار را دشمن بزرگ آدمي دانسته و به شيوههاي گوناگون آن را بازنمايي كرده است. ادبيات ايران از ديرباز جز پرداختن به مضاميني همچون فداكاري، عشق و آگاهي در برابر رذايلي مثل دروغ، فريب، ريا، تزوير، سالوس، توهم و خيال باطل نيز صف كشيده است. مرغابي وحشي ايبسن نيز بر چنين مضاميني استوار است. اين مقاله به همانندي «خواب» دردناك در مرغابي وحشي اشاره ميكند و آن را با «خواب خرگوشي» در ادبيات فارسي همسنگ ميداند. بحث اصلي مقاله اين است كه برآشفتن ناشيانه اين «خواب» مايه فعالشدن مكانيزم دفاعي خواب آلودگان است و اين كار فقط از كساني برميآيد كه بتوانند نظير فرزانه افسانه زندگي عطار، از خود بگذرند و شرايطي مهيا كنند كه ديگران حتي از آنها فراتر بروند. به عبارتي، اين مقاله بر محور اين سخن ميگردد كه روشنگران وامانده در تاريكي همچون رطب خوردگانياند كه منع رطب نتوانند.
امپراتوران يا به گفته مولانا «پادشاهان ظاهر» مظهر نفس و بنده هوي و شيطانند که بر خويشان خود نيز ابقا نميکنند. امپراتور جونز در نمايشنامهاي از يوجين اونيل به همين نام، کاريکاتوري از پادشاهان ظاهري است که در پايان امپراتوري پوشالي خود، از شبي هولناک ميگذرد و در آن پس از تجسم صحنههايي از اعمال جنايتکارانه خود، سرانجام به چنگ انقلابيون گرفتار ميشود. جونز در سلطنت کوتاه خود، همچون همه پادشاهان ظاهري، نه بر داد که بر طلسمي متکي است که همچون توهمي، هم او و هم بوميان را اسير خود کرده است. طلسم گلولهاي نقرهاي است که امپراتور جز با آن به چيزي هلاک نميشود. همچون توهمي که مکبث نيز با باور به پيشگويي خرافه جادوگران بدان گرفتار بود. در مقاله زير نمونههايي از اين توهم در پادشاهان ظاهري، همچون امپراتور جونز، مکبث، پرگونت و اوزيماندياس در نمايشنامههايي از اونيل، شکسپير و ايبسن و شعري از شلي، با نگاهي به همين مفهوم در ادبيات ايران پيگيري شده است.