داستان يوسف و زليخا از جمله داستانهايي است که در ادبيات فارسي بازنمودي گسترده داشته است. افزون بر تلميحات و مضمونپردازيهاي فراواني که با توجه به اشخاص و رويدادهاي اين داستان در متون ادبي ديده ميشود، روايت يادشده با شاخ و برگها و رنگآميزيهاي گوناگون، گاه به صورت منظومهاي مستقل، به رشته نظم درآمده است. واکاوي اين منظومهها نشان ميدهد که با وجود يکسانبودن شخصيتها و رويدادهاي اصلي، ميان اين روايتها، از ديد ساختاري و از ديد محتوا و درونمايه تفاوتهاي چشمگيري وجود دارد. در اين پژوهش تلاش شده تا دو روايت از داستان يوسف و زليخا، يکي منسوب به ابوالقاسم فردوسي و ديگري متعلق به نورالدين عبدالرحمان جامي، از نظر چارچوب روايي و ساختار با هم سنجيده و موارد اشتراک و اختلاف آنها از نظر گذرانده شود. از آنجا كه منظومه يوسف و زليخاي جامي حوادث زايد، واقعهها متناقض، تصادف و وقايع مبهم كمتري را که از عوامل ضعف پيرنگ شمرده ميشوند، دربردارد، در مقايسه با منظومه منسوب به فردوسي که بسامد عناصر يادشده در آن بيشتر است، از طرحي منسجمتر و سالمتر برخوردارست و علاقه خواننده را براي دنبالکردن حوادث داستان تا پايان، بيشتر برميانگيزد.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
فردوسی سخن سرای شهیر ایران، نخستین بار داستان ضحاک و کاوه آهنگر را با بیانی شیرین در شاهنامه به رشته نظم کشیده است. فردوسی تمام داستان را در هفتصد بیت خلاصه کرده و از این داستان به شیوه مخصوص خود در مسایل اجتماعی نتیجه گیری نموده است. فردوسی در داستان کاوه و ضحاک دقیقا تشریح میکند که نخست ضحاک برای رسیدن به مقام پادشاهی پدر خود را کشت و سپس در طی سالیان دراز به قتل و غارت و بیدادگری پرداخت و سرانجام چون مردم از مظالم او و اطرافیانش به ستوه آمده بودند به رهبری کاوه آهنکر قیام کرده حکومت جابرانه اش را سرنگون ساختند...
خواجوی کرمانی جزء دستهای از شاعران است که غزلهای آنان در سلسله تحول غزل میان سعدی و حافظ قرار داشته، یعنی آنکه قسمتی از غزلهایش مضامین عرفانی و اندرزی و حکمیات را همراه با مضامین عاشقانه و آمیخته با آنها، شامل بوده است. یکی از منظومههای برجایمانده از خواجوی کرمانی، مثنوی «گل و نوروز» است. این مثنوی داستانی عاشقانه است مربوط به نوروز شاهزاده ایرانی با گل دختر پادشاه روم. خواجو این مثنوی را به پیروی از کتاب خسرو و شیرین نظامی سروده و به جز وزن و ترتیب، بسیاری از ابیات خسرو و شیرین با اندکی تفاوت در این مثنوی آمده است و خواجو نیز به شاگردی نظامی اقرار کرده است. در این کتاب این مثنوی با تلخیص و بازنویسی آورده شده است.
اين مقاله به بحث و بررسي شرح و معني چند بيت از داستان رستم و اسفنديار اختصاص دارد. بدين صورت كه نگارنده در آغاز طرح مساله كرده و بيت يا ابياتي كه در معني آنها دشواري و در نتيجه، اختلاف نظر وجود داشته است، نقل كرده و سپس توضيحات و معاني آنها را از كتابهايي كه به وسيله دكتر اسلامي ندوشن، دكتر انوري و دكتر شعار، دكتر رستگار فسايي، دكتر جويني، دكتر شميسا و دكتر نظري و مقيمي نوشته شده نقل كرده است. نويسنده پس از نقل توضيح و معني بيتها از آثار هر كدام از نويسندگان بالا، اشكال يا نقص احتمالي آنها را مطرح كرده و در نهايت معني تازه يا كاملتر بيتها را نوشته است.