موضوع مقاله حاضر، تحلیل و نقد ساختاری یکی از رباعیات عمر خیام و دو ترجمه روسی آن است. خیام از جمله شاعران ایرانیست که در روسیه ترجمههای زیادی از رباعیات او شده است، تا آنجا که میتوان گفت از پرطرفدارترین شاعران ایرانی در میان خوانندگان روسی است. بنا داریم از رباعی مورد نظر، تحلیلی زبانشناختی بر اساس ساختارهای صوری و معنایی آن ارائه کنیم سپس، به بررسی و نقد دو ترجمه آن بپردازیم. مسائلی که در اینجا بررسی خواهد شد، عبارت است از: مسائل مربوط به وزن و قافیه، نحو، انتخاب واژگان و معانی آنها در شعر (مسائل واژهشناختی) و مسائل مربوط به موسیقی کلام (مسائل آواشناختی). از آنجا که یکی از ترجمهها جزء اولین ترجمههای رباعیات خیام به روسی و دیگری از ترجمههای اخیر است، تحلیل و مقایسه آنها با یکدیگر و همچنین با رباعی خیام میتواند، دربردارنده نکات خواندنی و جالبی باشد و به درک بهتر روند ترجمه رباعیات خیام به روسی کمک کند.
بخش نخستین کار نویسنده این سطور بررسی سبک سخن سورآبادی از خلال قصه ها و ترجمه ها بود، و ازین حیث زبان قصه ها بیشتر درخور توجه می نمود، چرا که زبان ترجمه عموما به لحاظ تقیّد بسیار گزارشگران کلام خدا در روزگاران گذشته بر این که سخنی به خطا گفته نیاید و کلمه ای به نادرست ترجمه نشود بسا که از شیوه زبان قرآن متاثر می شد و از هنجار زبان پارسی دور می گشت. اما زبان قصه از این تقیّد و تعهّد به دور است و روح زبان گوینده در آن بیشتر نمودار. با این حال، نویسنده ترجمه های قرآن را نیز درین بررسی از نظر دور نداشت و هر نکته ای را که قابل بحث و بررسی می یافت و نتیجه ای به گمان او از آن به دست می آمد یادداشت می نمود. حاصل این همه، خصوصیات زبانی ابوبکر عتیق را در دو بخش جداگانه زبان قصه ها و زبان ترجمه ها زیرعنوان یگانه "شیوه گفتار" مصنف درین کتاب فراهم آورد. بخش بعدی، بررسی مسائل لغوی قصه های کتاب بود. این کتاب ازین نظرگاه بس سودمند و قابل اعتنا است. گنجینه ای است که بسیاری از مفردات و ترکیبات سره و زیبای فارسی را در آن می توان دید. از این رو نگارنده تلاش کرد که تا می تواند همه آن مروارید های نفیس و گرانبها را از ژرفای کتاب برآورد و در مواردی که گاه ذکر مثال هایی از دیگر کتاب های استوار نظم و نثر کهن پارسی دربایست می نمود به ایراد نمونه ای از آن ها بپردازد، تا هم معانی آن کلمات را با آن شواهد روشن تر نماید و هم برای مقایسه کاربرد آن واژگان در کتاب سورآبادی و آثار دیگر استادان زبان فارسی زمینه ای فراهم آورده باشد. آخرین بخش کتاب شامل دو فصل است: فصل اول این بخش راجع به برابرهای قرآنی واژه های فارسی است و بخش دوم آن، معادل های فارسی واژه های قرآن است.
در بخش نخست کتاب، "ادبیات داستانی" در گستره تاریخ، اسطوره، افسانه، رمانس و رمان به اختصار شرح و تبیین میگردد، سپس مقوله ورود رمان و داستان کوتاه به ادبیات فارسی، با ترجمهها سفرنامههای خیالی، مقالات شبه داستان و رمانهای تاریخی بازگو میگردد .بخش بعدی کتاب مربوط به "پیشگامان انواع جدید داستانی" است که با معرفی کوتاه جمالزاده و مشفق کاظمی پی گرفته میشود . نویسنده در مبحث "نسل اول داستان نویسان" از هدایت، علوی و چوبک و از مختصات آثارشان یاد میکند و در بخش "گروه دوم از نسل اول داستان نویسان" و ویژگیهای داستان نویسی حجازی، دشتی، نفیسی و جواد فاضل را به اختصار برمیشمارد .مباحث بعدی کتاب که شامل ارزیابی کوتاه آثار نویسندگان فارسی است به این موضوعات و شخصیتها اختصاص مییابد : "نسل دوم داستان نویسان :دانشور، آل احمد و گلستان"، "ادامه داستان نویسان نسل دوم :بهآذین و پرویزی"، "رمان تاریخیی مستعان، مسرور، مدرس، سردادور، میمندی نژاد، مطیعی، امیر عشیری، آرین نژاد و آشتیانی"، "نسل سوم داستان نویسان :صادقی، ساعدی، افغانی و مدرسی"، "نسل چهارم داستان نویسان :گلشیری، میرصادقی، فصیح، شهدادی، و ایرانی"، "ادبیات اقلیمی یا داستان نویسی روستا"، "ادامه نویسندگان ادبیات روستا :فقیری، بهرنگی و درویشیان"، "نثر علمی ادبی"، "نمایشنامه نویسی"، "نمایشنامه نویسی در دورههای بعد"، و "ترجمه از زبانهای اروپایی" .
در نقد ترجمه، مشخص كردن اساس كار و اجتناب از اعمال سليقه در درجه اول اهميت قرار دارد. در اين مقاله سعي شده است بر اساس مطالعات زبانشناسي مقابلهاي و در چارچوب نظريه سخنكاوي (با بررسي موردي سبك، لحن، نشانههاي سجاوندي) به نقد ترجمه مريم شفقي از داستان «درسهاي فرانسه»، نوشته والنتين راسپوتين، پرداخته شود. در اين نقد خواهيم ديد كه وي در اين ترجمه سبك اثر را كه غيررسمي و صميمي است با بهرهگيري از دايره لغات گستردهشان بهخوبي منتقل كرده است اما در انتقال لحن شخصيتها و راوي داستان چندان موفق نبوده و توجه كافي به نشانههاي سجاوندي كه اهميت خاصي در ترجمه دارند نكرده است.
منظور از واژهآرايي با واژههاي همگون، اين است كه اينگونه واژهآرايي بر دو يا چند پاﻳه واژگاني استوار است كه به گونهاي چشمگير با هم، همگونند. به اين مفهوم كه در ريخت، ساخت، آهنگ و... شبيه يكديگرند. دو واژه «همگون» را دو پاﻳه جناس ميناميم. پيداست كه اينگونه واژهها در عين اينكه از يكسو همگوني دارند ناگزير بايد از سويي ديگر ناهمگوني و دوگانگي داشته باشند، در غير اين صورت دو يا چند واژه نخواهند بود و به عنوان يك كلمه با معاني متفاوت در نظر گرفته ميشوند. از اين رو با تكرار واژگان، يعني استفاده از دو واژه همگون (دو پايه جناس) آهنگي پديد ميآيد كه سبب شكوفايي و تجلي بلاغت ميشود و كه فراتر از زير و بم كلمات است. جناس در زبانهاي روسي و فارسي داراي گونههاي متفاوتي است كه اين گونههاي متفاوت بر اساس دوگانگي متفاوت دو پايه جناس پديد ميآيند و هرگاه اين دو واژه علاوه بر همگوني، داراي دوگانگي نوشتار باشند، با يكديگر جناس لفظي و هر گاه دوگانگي ساختاري باشد، جناس مركب محسوب ميشوند. در اين مقاله سعي بر اين است كه با بررسي دلايل بوجود آمدن جناسهاي لفظي و مركب در زبانهاي روسي و فارسي، اين واژگان را براي خوانندگان ملموستر و قابل دركتر كنيم.