هجا از شمیترین واحدهاى زبانى است که از دیرباز مورد مطالعه قرار گرفته و بحث و بررسى پیرامون مرزهاى آن بسیار بوده است. در زبان ایتالیایى هم بر روى آن مطالعات بسیارى انجام گرفته است. در این مقاله عناصرى که در آغازه، قله و پایانه هجا در ایتالیایى قرار میگیرند، بررسى میشوند. این گرایش آشکار نیز به چشم میخورد که خوشههاى همخوانى شکسته و به هجاهاى سادهتر تبدیل میشوند. نقش همخوانهاى روان، نوع واکه و محل تکیه در تعیین مرزهاى هجایى باید مورد توجه قرار گیرد. حرف تعریف، حرف اضافه و دیگر عناصرى که در محور همنشینى قرار میگیرند زمینههاى شکست خوشههاى همخوانى آغازین واژه را فراهم میکنند، اما در درون واژه، همنشینى واکهها در این روند سودمندند.
این کتاب چهارمین بخش و پایانی دگرگونیهای آوایی واژگان در زبان فارسی است. این بخش مربوط به قلب، افزایش و کاهش آوایی در واژگان میشود ادغام با آن مفهومی که در زبان عربی وجود دارد، در زبان فارسی نمیتواند نقشی داشته باشد؛ زیرا در زبان عربی هر گاه در واژهای ادغام شود، تلفظ کلمه مشدد شده و معنی آن عوض میشود؛ اما در زبان فارسی چنین موردی دیده نمیشود. مثلا در واژههای پادزهر و دوستدار که به صورت پازهر و دوستار درمیآیند، نمیتوان آنها را از مقوله ادغام دانست؛ زیرا نه تلفظ آنها مشدد میشود و نه معنی تغییر مییابد که این موارد در مقوله کاهش آوایی آورده شده است.
امروزه تقریباً بیشتر زبان¬های زنده جهان واژه¬نامه کامل یا واژهنامه ریشهشناسی مدونی دارند که مورد استفاده اهل زبان و دانشجویان قرار می¬گیرد؛ اما زبان فارسی متاسفانه تا این زمان واژه¬نامه کاملی که همه واژگان زبان فارسی را در بر داشته باشد، ندارد. هر چند گهگاهی در کتاب¬ها و مجلات تلاش¬هایی در بازشناسی و ریشهیابی مدونی برای زبان فارسی فراهم نشده است. سعی نویسنده در این کتاب بر آن است که گامی به سوی این هدف فرهنگی بردارد؛ از اینرو تا حد امکان از همه متون زبان فارسی در دسترس، واژه¬های دگرگونشده را فراهم نموده و برابر هم قرار داده است. در جلد سوم از این کتاب برخی دیگر از واژگان زبان فارسی که دچار دگرگونی آوایی شدهاند بر حسب حروف الفبا ـ با شواهد و نمونههایی از نظم و نثر فارسی ـ معرفی شده است.
بر اساس نظريه نقشگراي آندره مارتينه، نهاد مفهومي جهاني نيست، اما در بسياري از زبانها ميتوانيم به نقش نهاد اشاره كنيم. به هر حال در هر زبان بايد وجود احتمالي آن و ويژگيهايش بررسي شود. در زبان ايتاليايي كوتاهترين جمله از نهاد و گزاره تشكيل ميشود، بنابراين وجود هر دو براي ساخت جمله لازم و بايسته است. مهمترين نقش نهاد، تحقق بخشيدن به گزاره است، به همين دليل امكان حذف آن وجود ندارد. جايگاه نهاد اجباري در اين زبان ثابت است و در شمار كثيري از جملهها به صورت شناسه فعل ظاهر ميشود. به همين دليل نميتوان آن را از گزاره جدا كرد. افزون بر اين نهاد، در مواقع زيادي عنصر ديگري هم در جملهها ظاهر ميشود كه از حيث شمار و شخص و گاه از نظر جنس با نهاد اجباري مطابقت دارد و مشخصه اصلي آن اختياريبودن آن است. نهاد اختياري قابل حذف است و جايگاه ثابتي در جمله ندارد.
در كتابهاي دستور ايتاليايي تنها از دو جهتِ فعل، صحبت شده است، اما اگر ازديدگاه كاربردشناختي به مجهول نگاه كنيم، آن را هم چون يكي از ابزارهاي زباني براي نشاندادن نگرش و منظري متفاوت به يك رويداد ميبينيم. در اين مقاله، تغيير منظر گوينده را، با توجه به نظريه ظرفيت، بررسي ميكنيم. بنابر اين نظريه، هر فعل، بر اساس ظرفيتش، از پيش مشخص ميكند كه در چه محيط نحوي ظاهر ميشود و چه سازههايي بايد و يا ميتوانند همنشين آن شوند. بنابراين با تغيير در ظرفيت فعل، از جمله با كاهش ظرفيت آن، ميتوانيم سازهها و در نتيجه ساختار جمله را تغيير دهيم و اين يكي از راههاي بيان يك عمل از منظري متفاوت است. در همين چارچوب ميكوشيم نشان دهيم زبان ايتاليايي داراي سه جهت معلوم، ميانه و مجهول است كه درجهت ميانه عنصر مجهول غالب است. همچنين سازوكارهايي كه براي ساختهاي مجهولي و ميانه به كار ميرود، نشان داده خواهد شد.