ادبیات مدرن، نقد ادبی و فلسفه غرب، تأثیر عظیمی از نظریات آیریس مورداک، یکی از نامدارترین نویسندگان انگلیسی و فلاسفه غرب، پذیرفتهاند، اما متأسفانه این نویسنده و متفکر بزرگ کمتر در ایران شناخته شده است. در بیشتر رمانهای مورداک، فلسفه نقش مهمی در روند حوادث و شخصیتپردازی ایفاء میکند و مسائل مختلف فلسفی ـ اخلاقی، همانند دیدگاه وی درباره عشقو قدرت آن، هنر، اخلاقیات، خوبی، خدا و حقیقت، با بافت رمان در هم آمیختهاند. در واقع، یکی از محورهای اصلی هر یک از این رمانها، وجود عشاقی است که تعاملات، احساسات و افکار آنها، قدرت اخلاقی و تهذیب کننده عشق را به تصویر میکشند. از آنجاکه دیدگاه مورداک درباره آثار اخلاقی و نیز ویژگیهای عشق حقیقی، در مقایسه با عشق مجازی، در واقع بازتابی از مطالعات وسیع وی و سالها تدریس، تفکر و تعمق در ادبیات و فلسفه غرب بوده است، هدف نگارندگان از این پژوهش که به روش کتابخانهای انجام شده است, بررسی و شناسایی عنصر عشق و قدرت آن در دو رمان مورداک (زیر تور و شاهزاده سیاه) است که منجر به شناساندن جایگاه عشق در این رمانها و بطور کلی در ادبیات مورداک، و در سطحی وسیعتر، نوع نگرش غربی نسبت به موضوع عشق در ادبیات خواهد شد.
تفرج صنع مجموعۀ برخی مقالات و گفتوگوهای مطبوعاتی عبدالکریم سروش در موضوعات علم اخلاق، فلسفۀ علم و تکنولوژی و علوم انسانی است. هفتهها و ماههایی که این مصاحبهها انجام میشد و تحریر مییافت، ایامی پر التهاب بود و نام علوم انسانی در مخاطب ناآشنا نفرت و وحشت را با هم بر میانگیخت؛ نفرت از علومی که به صورت علم مینمایند و به واقع علم نیستند و وحشت از دانشهایی که جمعی شعبدهباز برای بندنهادن بر پای مستضعفان و ربودن سرمایۀ ایمان آنان پرداخته و برساختهاند و به امتهای ستمکشیده به تزویر و فریب فروختهاند. غوغای سختی در معاندت و معاضدت این علوم برآورده بودند و از دو طرف کشمکش عنیفی میرفت.
نوشتار حاضر با مباحثی در باب اسمشناسی تاریخی آغاز شده و به دنبال آن با استناد به آثار دینی، اساطیری و فلسفی از دورههای مختلف تاریخی سخن به میان آمده است .در بخش دوم نیز درباره تجلی فرهنگ در دورههای اساطیری ماقبل یونان، دوره یونانی، قرون وسطی، دوره اسلامی و دوره جدید توضیح داده شده است .
اين مقاله به بررسي موسيقي و نسبت آن با مفهوم شرقشناسي و ديگر مفاهيم كليدي در انديشه و نقد ادوارد سعيد ميپردازد. با توجه به مركزيت موضوع فرهنگ در آثار سعيد و تاكيدي كه او بر رابطه و تباني آن با امپرياليسم، استعمار و نگاه شرقشناسانه ميگذارد، موسيقي كلاسيك غرب در آراي او اهميت مييابد. تحليل زمينههاي فرهنگي ـ اجتماعي موسيقي كلاسيك غرب (در يكي از واپسين آثار سعيد) چونان هنري كه باز تاباننده جامعه بود و هم اثر گذار بر آن، از ديگر موضوعات مطرح شده در اين نوشتار است. اين مقاله با بررسي ماهيت تناقض آميز موسيقي از ديدگاه سعيد ـ هنري مخاطبمدار و عمومي و در عين حال عميقا خصوصي ـ پايان مييابد.
جنبش نگريتود در دهه 60 ميلادي به اوج شهرت رسيد. انديشمندان اين جنبش براي مقابله با قدرت رو به گسترش امپرياليسم، بهرهگيري از گفتار استعمارگر را يكي از شيوههاي اين رودررويي نهادند. براي مثال، نگريتودگراها از تقابلهاي دوتايي كه در بطن گفتار سلطهطلبان بود، استفاده كردند، ولي در اقدامي راهبردي سلسله مراتب اهميت، زيبايي و قدرت را به هم ريختند. رقص جنگلها، نوشته به سال 1960، در لايهاي از خود نقدي بر جنبش نگريتود است. بنابر آنچه در اين نمايشنامه بازتاب داده شده است، شويينكا بيشتر پايههاي نظري اين جنبش را زير سوال ميبرد، هر چند در عين حال به قابليتهاي راهبردي سياسي آن باور دارد. آنان مدعياند كه فرهنگهاي آفريقايي، همچون فرهنگ ديگر مناطق، استقلال عمل ندارند، از اينرو شويينكا نگاه ماهيتگراي نگريتودگراها را به تاريخ و نژاد نكوهش ميكند. در مجموع، به نظر ميرسد كه شويينكا موافق عقايد نگريتود نيست، مگر اين كه به صورت مقطعي براي ايستايي در برابر امپرياليسم به كار گرفته شوند.