اگرچه ساخت بحراني آثار محمود دولتآبادي سيماي شخصيتهاي داستاني نويسنده را انعطافناپذير و گاه خشن معرفي كرده است و ساختارهاي نشانهشناسي روايي داستان آنان را به سمت تقابل يا رويارويي مستقيم با عامل برهم زننده نظم و آرامش ناپايدار اوليه سوق ميدهد؛ با اين حال معتقديم كه تقابل پرسناژ با خود و نيز با ديگري بيش از آنكه منوط به لزوم حفظ هماهنگي ماهيت و نحوه كنش شخصيتهاي داستاني با ساخت بحراني اثر باشد؛ برآمده از انديشه دو قطبي و ذهنيت تقابلي است كه نظام تخيلي نويسنده در برابر دنياي پرآشوب و پراضطراب بيروني از خود به نمايش ميگذارد. اگر در بدو امر نوع رويكرد فلسفي و نحوه پاسخگويي نظام تخيلي دولتآبادي در برابر دنياي پرتلاطم و بيرحم پيراموني ـ آنچنان كه در عالم داستاني نويسنده متبلور شده ـ وي را به خلق شخصيتهاي داستاني سوق داده كه با خود و سپس با دنياي پيراموني در جنگ و ستيزي نابود كننده هستند؛ ذهنيت تخيلي نويسنده، به مرور، دوئيت درون را به نوعي تجربه ديالكتيكي و فرصتي براي بروز چالشهاي ذهني ـ فكري بدل ميكند؛ چالشهايي كه درلابلاي سيرعادي روايت داستاني در قالب گفتمان تحليلي ـ استفهامي مجال بروز پيدا كرده و وراي تقسيمبندي عالم داستاني به دو قطب روايتداستاني و رساله تحليلي ـ نظري، نوع نگرش نويسنده را به خود و ديگري آشكار ميسازد.
این کتاب دربرگیرنده مجموعهای از مقالات است که با مقالهای که تفسیری است بر نظریه نسبیت زبان ورف آغاز شده است. بعد از آن مقالهای به قلم هگل درباره شعر حماسی و نظرش درباره شاهنامه آمده است. چهار مقاله بعدی به بررسی آراء و نظریات لوکاچ درباره حماسه، تراژدی، عرفان، مدرنیسم و کوه جادو اثر توماس مان میپردازد. از دیگر مقالات میتوان از مقاله مشهور مارکسیسم و دیالکتیک به قلم فیلسوف ایتالیایی کولتی یاد کرد که وجوه اندیشه مارکس در کتاب «سرمایه» را تبیین میکند. نقدی بر مارکسیسم هم که به بررسی دیالکتیک و تعریفش در آثار هگل میپردازد، ارتباط اندیشه مارکس را با منطق دیالکتیکی و فلسفه طبیعت هگل نشان میدهد و ساختار اسطورهای اندیشه مارکس را تشریح میکند.
جورج برنارد شاو ايرلندي، يكي از نخستين نويسندگاني است كه مقوله باز آفريني تاريخي را به شكلي متفاوت از هم انديشان معاصر و پيش از خود، در درامهاي تاريخي قرن بيستم به تصوير ميكشد و رويكرد چالش برانگيزتري نسبت به سنت دستيازي به تاريخ در راستاي پردازش داستاني نمايشي ارائه ميدهد. در اين راستا نگاه شاو به فلسفه تاريخ در دهه 1920، با نمايشنامه ژان قديس، به اوج بلوغ خود ميرسد و شباهت نزديكي با انديشه فلسفي فردريش ويلهلم هگل، فيلسوف آلماني قرن نوزدهم، و رويكرد او به روند تكاملي فلسفه تاريخ غرب پيدا ميكند. در اين مقاله تلاش شده است تا نمايشنامه ژان قديس از منظر فلسفه تاريخ هگل كه در فلسفه حق و فلسفه تاريخ او آمده، تحليل شده و با استناد به متون نگارشي اين دو نويسنده، هماننديهاي آنان در ارائه نگاهي ايدهآل گرايانه و پوزيتيويستي به مقوله تاريخ ارائه شود.
کتاب حاضر دربرگیرنده انواع شعر و قواعد آن است، برای دانشجویان رشته زبان و ادبیات فرانسه در مقطع کارشناسی به عنوان منبع اصلی درس "انواع شعر فرانسه" به ارزش 4 واحد و دروس شعر قرن 19 و شعر قرن 20 هریک به ارزش 2 واحد در مقطع کارشناسی ارشد تدوین شده است
اين گفتار به بررسي اصول سبكشناختي ادبيات نمايشي معاصر ميپردازد و تفاوتهاي آن را با متون كلاسيك بررسي ميكند. يكي از اين اصول وحدتهاي سه گانه ارسطو و قواعد دست و پاگير نمايشي است كه به فراموشي سپرده شده است. گويي تمام معيارهاي تئاتر كلاسيك، همچون كنش، شخصيت و گفت و شنود، به نوعي شالودهشكني مبتلا گشتهاند و زمان نيز تداوم خطي و مستقيم خود را از دست داده است. متن نمايشي معاصر، ساختاري از هم گسيخته دارد، از مسايل روزمره سخن ميگويد و درد جامعه امروز را بيان ميكند. در اين مقاله نويسنده اين تفاوتهاي ساختاري و محتوايي را با نگرشي مقايسهاي از منظر جامعهشناسي در نمايشنامه ايراني نگين، اثر حميد امجد بررسي ميكند. بحث نويسنده اينست كه در اين نمايشنامه، واقعيتهاي اجتماعي تنش زا بر ساختار دوراني نگين تاثير گذاشته است و اين امر امكان هر گونه رهايي شخصيتها را نفي ميكند. در ادامه بحث، براي روشنشدن نوآوريهاي اين اثر، نمونههايي از تئاتر فرانسه ارائه شده است.