تاكنون منتقدان و صاحبنظران بسياري سبك هندي را از جنبههاي مختلف قابل مقايسه و حتي بسيار مشابه سبك باروك در اروپاي قرن هفدهم بر شمردهاند كه تقريباً معاصر سبك هندي محسوب ميشود. در اين راستا مطالعاتي نيز در حيطه مقايسه تطبيقي بين برخي شاعران ايراني و مكتب باروك صورت پذيرفته است. در اين پژوهش، صائب تبريزي به عنوان نماينده تمام عيار سبك هندي براي مطالعه انتخاب شده است. مقاله حاضر، غزليات صائب تبريزي را از ديدگاه باروك مورد بررسي قرار ميدهد. نويسندگان مقاله بدون منطبق شمردن شعر صائب با تماميت مكتب باروك سعي كردهاند با تحليلي ساختاري، شباهت شعر صائب را با برخي ويژگيهاي تقريباً منحصر به فرد سبك باروك، يعني صحنه نمايش و بازي نور و تاريكي مورد بررسي قرار داده و رويكرد باروكي شعر وي را تببين نمايند.
مولف در این کتاب اشعار نظیری و عرفی را با هم مقایسه کرده است و برای نشان دادن این که دو شاعر هم زمان و هم سبک در حالی که شباهتهای فراوانی با هم دارند چقدر می توانند با یکدیگر تفاوت داشته باشند و این مقایسه که بین دو شاعر سبک هندی به وجود می آید، جذاب و شیرین به نظر می رسد. نویسنده در ضمن مقایسه، به بررسی و نقد شعر هر دو شاعر هم پرداخته است .
مولف کتاب در مورد موضوع کتاب می گوید: "... شرح غزلها بیشتر بر روش شرح تطبیقی استوار است که در ایران تقریبا بدیع و کم سابقه است. یعنی سعی نگارنده بر این است که بتوانم شرحی تطبیقی با عنایت به هر سه زبان اصلی عالم اسلام عربی و ترکی و فارسی بنگارم ...
در معرفتشناسي ادبيات رمانتيك و عرفان اسلامي، خيال جايگاه ويژهاي دارد. در اين مقاله، تلاش بر اين است تا نشان داده شود كه: اول، معرفتشناسي رمانتيسيسم با معرفتشناسي عرفان اسلامي، از لحاظ ارزش و اهميتدادن به خيال، بسيار نزديك به هماند. به عبارت ديگر، در اين نظامهاي فكري، خيال ابزار مهم شناخت است. دوم، زيربناي معرفتشناسي خيالگراي رمانتيك و همچنين عرفان اسلامي وحدت است، بر خلاف معرفتشناسي عقلگرا كه مبناي آن ثنويت است. سوم، معرفتشناسي مبتني بر خيال، گونهاي از وجودشناسي را مطرح ميسازد كه با وجودشناسي عصر خرد و همچنين وجودشناسي فلسفي مبتني بر عقل، كاملا متفاوت است. وجودي كه خيال آن را درك ميكند، ثابت و ايستا نيست، بلكه پويا، متغيرن وسيال است. اين وجودشناسي در ادبيات رمانتيك و عرفان اسلامي، مشابه است. چهارم، اگر چه ديدگاههاي رمانتيسيسم و عرفان اسلامي درباره جهان شباهتهاي بسياري به يكديگر دارند، اما تفاوتهاي چشمگيري نيز دارند كه آنها را از هم ممتاز ميكند. در پايان اين مقاله، اين اختلافها نيز مورد بررسي قرار ميگيرند. در اين مقاله براي تبيين ديدگاه رمانتيسيسم درباره خيال و ارزش و جايگاه آن در معرفتشناسي، به نظريات شاعران و نويسندگاه رمانتيك انگليس، به ويژه كولرج، شلي، و كيتس اشاره ميشود، و در ارتباط با عرفان اسلامي، ديدگاههاي شيخ اكبر، محي الدين ابن عربي كه بنيادگذار عرفان نظري است، خصوصا در كتاب او، فصوص الحكم، مورد بررسي قرار ميگيرد.
نويسندگان ﺑﻴﺸﻤﺎري ﺑﻪ زندگي و آثار وﻳﻠﻴﺎم ﺷﻜﺴﭙﻴﺮ و تاثير آن در تروﻳﺞ ادﺑﻴﺎت اﻧﮕﻠﻴﺴﻲ پرداختهﺍند. اما در تئاتر معاصر، در پرﺗﻮ جنبش دانشجوﻳﻲ سال 1968، چهره ﺷﻜﺴﭙﻴﺮ ﺑﻪ عنوان نمايشنامهﻧﻮيسي که تحت تاﺛﻴﺮ قدرت بوده و بر اﻳﺪئولوژي آن صحه ميﮔﺬاشت، معرفي گشت. ﺑﻴﺸﺘﺮ نماﻳﺸﻨﺎمهﻧﻮﻳﺴﺎن معاصر ﺑﻪ بازآفرﻳﻨﻲ آثار او پرداختند تا در برابر گفتمان اﻳﺪئولوژﻳﻚ در آﻥها ﺑﻪ مخالفت برﺧﻴﺰند. ادوارد باند در نمايشنامه لير (1971)، شاه لير شکسپير را بازآفريني کرده، و لير را از خودکامهﺍي ﺑﻰتفاوت، ﺑﻪ مبارزي بر ضد قدرت خودکامه کوردليا ترسيم ﻣﻰکند. تام استاپارد نيز در نمايشنامه روزنکرانتز و ﮔﻴﻠﺪنسترن مردهﺍند (1967)، با بازآفريني هملت، دو چهره ناچيز در آن را ﺑﻪ دو چهره اصلي بدل ﻣﻰکند که سعي در رد نظرات اشرافي همچون هملت و کلاديوس دارند، اما در پايان در ﻣﻰيابند که بازيچه دربار شدهﺍند. اين نمايشناﻣﻪنويسان باور دارند که معرفي شکسپير همچون چهره ملي با نوعي فاشيسم برابر است. بنابراﻳﻦ، پژوهشگران کوشيدند تا با بررسي اين دو نوشتار مهم از دو نمايشنامه ﻧﻮيس مطرح که بيش از همه ﺑﻪ شکسپير پرداختند، و دو شاهکار وي را ﺑﻪ نقد کشيدند، ﺑﻪ بيان دلايل اسطورهﺯدايي از شکسپير، همانند الگويي براي فرهنگﺳﺎزي معاصر، بپردازند.