حرف اضافه «در» یکی از حروف اضافه مکانی فارسی و روشنترین مفهومش، بیانگر رابطه هندسی ـ فضایی بین شیء متحرک (TR) و زمینهای (LM) است که در آن واقع شده است؛ اما این واژه درکنار مفهوم مکانیاش، مفاهیم غیرمکانی یا حالتی متعددی را هم منتقل میکند. حال، سؤال این است که آیا این مفاهیم، مستقل از هم هستند و بهطور تصادفی، به یک صورت واژگانی واحد نسبت داده شدهاند یااینکه به هم مربوطاند و ریشهای مشترک دارند. فرضیه مقاله حاضر، این است که پیامدهای نقشی متعلق به مفهوم مکانی حرف اضافه «در»، نقطه اتصال و ارتباط مفاهیم غیرمکانی این واژه با مفهوم مکانیاش هستند. برای روشنشدن این مطلب، نخست، براساس مثالهای موجود در متون نوشتاری معمول در زبان فارسی، کاربردهای مفهوم مکانی این حرف اضافه و پیامدهای نقشی مرتبط با این مفهوم را در بافتهای مختلف بهدست آوردهایم؛ سپس بافتهایی را شناسایی کردهایم که در آنها، زمینه جداشدن پیامدهای نقشی از فضاهای سازنده اولیهشان، یعنی رابطه هندسی ـ فضایی بین شیء و زمینه در مفهوم مکانی این واژه فراهم میشود؛ آنگاه به جداشدن پیامدهای نقشی مربوط به مفهوم مکانی این حرف اضافه، تبدیلشدن آنها به متغیرهای مستقل و درنهایت، شکلگیری مفاهیم غیرمکانی برای حرف اضافه «در» پی بردهایم؛ به این ترتیب، ارتباط بین مفاهیم بهظاهر دور از هم حرف اضافه «در» را مشخص کرده و درنتیجه، چندمعناییبودن آن را ثابت کردهایم.
ایهام یکی از مهمترین صنایع معنوی بدیع در ادبیات فارسی است، اما علی رغم اهمیتش در تعریف و انواع آن در کتب بدیع و بلاغت دقت کافی نشده است. یکی از اهداف مقاله حاضر بازتعریف ایهام است. در این مقاله با بررسی تعریف ایهام در کتب گوناگون قدیم و جدید، سعی میشود تعریف دقیقتری از ایهام به دست داده شود. همچنین انواع ایهام در کتابهای قدیم و جدید بلاغی فارسی و عربی ـ مانند ایهام مجرده، ایهام مرشحه، ایهام مبیّنه، ایهام ذوالوجوه ـ نقل و سپس تحلیل و نقد میشود؛ و سپس با بهرهگیری از دانش زبانشناسی، تقسیمبندی تازهای از ایهام به دست داده میشود. این تقسیمبندی با استفاده از مثالهای گوناگون از متون کلاسیک و معاصر فارسی، اثبات میشود. برخی از انواع ایهام که در این مقاله مطرح و تعریف شدهاند، عبارتند از: ایهام واژگانی، ایهام نحوی، ایهام گروهی، ایهام ساختاری، ایهام مرجع ضمیر، ایهام حذف، ایهام خوانشی، ایهام زَبَرزنجیری. این مقاله، روشی نو را برای تحلیل ایهام در آثار ادبی، بهویژه شعر، مطرح میکند.
ابهام در نظریه¬های ادبی جدید، بر خلاف دیدگاههای قدما نکوهیده نیست، بلکه ارزش محسوب میشود. این مقاله با بررسی پیشینه تاریخی بحث از ابهام در بلاغت قدیم و دیدگاههای امروزی، نشان میدهد که ذوق زیباییشناسی در گذر زمان، به ابهام و چندمعنایی متمایل شده است. از قرن بیستم به بعد منتقدان و نظریهپردازان ادبی، ابهام را جوهر ذاتی متن ادبی میدانند. مقاله با طرح بحث ارزش ابهام ادبی، میان «دشواره» و «ابهام هنری» (چندمعنایی) فرق میگذارد و در پی اثبات این نکته است که تفاوت ادبیات با زبان در رویکرد به ابهام و نقش و کارکرد آن به روشنی مشخص میشود. هدف اصلی مقاله تاکید بر این اصل است که ابهام، جوهره ادبیات است و ارزش هنری و راز ماندگاری آثار جاودانه بسته به میزان ابهام نهفته در آنها است. اگر ابهام را از متنهای ادبی اصیل حذف کنیم، گوهر ادبی آن را کنار گذاشتهایم. ابهام با شرکتدادن خواننده در آفرینش معنا، نوعی تعامل میان خواننده و متن ایجاد میکند و از آنجا که خوانندگان را در طول تاریخ به واکنش وا میدارد، پیوسته امکان گفتگوی نسلهای مختلف با متن فراهم میآید.
در تحقیق حاضر، گونههای مختلف C-Test بعنوان آزمونهایی برای سنجش توانایی عمومی زبانی مورد بررسی قرار گرفتند. در آغاز C-Test بعنوان گونه اصلاح شده آزمون بسته ( cloze) به رشته آزمون سازی زبان وارد شد و جایگاه خود را پید اکرد . اولین C-Test از طریق حذف نیمه دوم کلمات (بصورت یک کلمه در میان ) در یک متن چند پاراگرافی ساخته شد، عمل حذف از جمله دوم متن آغاز میشد. بررسیهای متعدد نشان دادند که این آزمون میتواند توانایی عمومی زبانی را همانند تافل و آزمون بسته اندازه بگیرد. هدف تحقیق حاضر این که یکبار دیگر روی نتایج تحقیقات قبلی صحه بگذارد. بدین منظور، ده گونه مختلف C-Test با استفاده از روشهای حذف گوناگون ساخته شدند که یکی از این ده نوع براساس همان قاعده اول ساخته شد. این ده نوع C-Test به همراه یک تافل و آزمون بسته استاندارد در میان حدود 500 نفر دانشجوی سال آخر رشته زبان انگلیسی اجرا شد. نتایج تجزیه و تحلیلهای آماری نشان داد که C-Test میتواند تواناییهای متعددی را اندازه بگیرد که یکی ازآنها احتمالأ توانایی عمومی زبانی است و در این راستا، نمیتوانند این توانایی را به طوریکسان اندازه بگیرند.
روايت اصطلاحي فراگير براي ارجاع به انواع گستردهاي از نوشتهها و گفتههاست اما در تحقيق حاضر روايت در معناي ادبي آن مورد بررسي قرار ميگيرد كه شامل انواع ادبي چون رمان، رمان كوتاه و داستان كوتاه است. روايت در معناي ادبي آن از ديرباز حوزه تحقيق و پژوهش مكاتب ادبي مختلف به خصوص ساختگرايي روسي بوده است، اما فرضيهپردازان و منتقدان معاصر نيز روشهاي آن را در گرايشهاي مختلف و گاها متضاد خود به كار گرفتهاند. در نوشته حاضر با طرح مفهوم «ديدگاه روايي» كه عمدتا از نظريات راجر فالر گرفته شده است، انواع مختلفي از راويان يك داستان معرفي و ارايه ميشوند. راوي يك داستان دروني باشد يعني به درون افكار و احساسات شخصيتها نفوذ كند و يا بروني باشد يعني مثل خواننده داستان فقط ظواهر و رفتار شخصيتها را ببيند و به افكار احساسات آنها دسترسي نداشته باشد. اين دروني و بروني بودن نيز به بخشهاي ديگري قابل تقسيم است. در ديدگاه روايي، به بررسي و نقد ديدگاههاي زماني، مكاني و روانشناختي يك روايت و چگونگي تشخيص آنها پرداخته ميشود تا ديدگاه ايدئولوژيكي نويسنده يك داستان تعيين شود. در هر ديدگاه توانمندي و روشنگري ابزارهاي زبانشناختي در نقد آثار ادبي به تصوير كشيده ميشود.