انسانهای نخستین علت بیشتر وقایعی را که در زندگی و طبیعت روی میداد نمیدانستند. بسیاری از حوادث و رویدادها برای آنان معنایی کاملا پیچیده و رازی سر به مهر بود که قادر به فهم، درک، تحلیل و توجیه آن نبودند. خاصه مسأله مرگ، پایان زندگی و وقایع و حوادث بعد از آن، این مسأله هم اکنون نیز ذهن انسانهای متمدن و متفکر را به خود مشغول کرده است. آنچنان که هر مکتب از مکاتب فلسفی آن را به گونهای توجیه، تفسیر و تعبیر میکند. مرگ از دیدگاه انسانهای نخستین که دارای فکر و اندیشهای محدود بودند. امری عجیب و باور نکردنی بود، تا جایی که بعضی از آنان معتقد شدند که مردم امری محال است. ا این روی برای هر چیز همزاد یا سایه و روحی قائل شدند و متقاید گردیدند که هنگام مرگ این سایه و روح از کالبد فرد خارج میشود و در فرصتی دیگر باز میگردد بر همین اساس آنها تصاویری از جانوران را مینگاشتند و میکوشیدند تا بر روح آنها مسلط گردند. در غارها تصاویر مختلفی از حیوانات که تیری بدنشان را شکافته و سوراخ کردهاند، باقی مانده است. این تصاویر نمایانگر نوع افکار و آراء انسانهای نخستین و در عین حال هنرنمایی و اعتقاد آنان به طلسم و جادو وجود خارجی دیوان و غولان و پذیرفتن خرافات و اوهام و بسیاری مسائل دیگر است. آنان پیدایش بیماریهای گوناگون را کار دیوان، ارواح خبیث و نیروهای جادویی میدانستند و آن را ورای اندیشه خود میدیدند و سعی میکردند تا از طریق طلسم و جادو، اوراد و اذکار و مراسم مذهبی و حرکات تند و سریع بدن بیماران را از شر امراض نجات دهند و سلامت را به آنان بازگردانند یکی از سرزمینهایی که آثار اینگونه باورها هنور در آن باقی است. هندوستان است. پرسش در میان قبایل هند سور گوناگون دارد. آنان روح را به ارواح حافظ، خیرخواه، شیطانی و نیاکان تقسیم میکنند و اعتقاد به آنها را جزو مجموعهای میدانند که زندگی اقتصادی و اجتماعی جامعه را تشکیل میدهد.
حاصل سخنرانیهای عباس آریانپور با موضوع نفوذ عقاید آریایی در دین یهود و مسحیت در دانشگاههای مختلف دانشگاههای خارج از کشور است که بهصورت مختصر و کلی به نفوذ عقاید دین زرتشت و میترایی در دین یهود و مسیحیت میپردازد. مؤلف این نوشته مختصر را ر چهار بخش تنظیم کرده است: بخش اول به مهاجرت اقوام آریایی اختصاص دارد، بخش دوم کتاب به معرفی دین زرتشت و عقاید آن میپردازد. بخش بعدی، به نفوذ عقاید دین زرتشت در دین یهود و مسیحیت میپردازد. از جمله عقایدی که مؤلف معتقد است یهودیان و به تبع آن در قرنهای بعدی مسیحیان از عقاید دین زرتشت و دین میترایی گرفتهاند، بدین شرح است: سلسله مراتب فرشتگان، تثلیث، بهشت و دوزخ و اعتقاد به روز رستاخیز، عقیده نجاتدهنده، داستان تولد عیسی و سرودههای مسیحی. مؤلف در بخش پایانی بهصورت مختصر به مقایسه میان گفتهها و نوشتههای زرتشت و دین یهود و مسیحیت میپردازد
فضلالله مهتدی معروف به صبحی یا: فضلالله مهتدی صبحی (زاده: ۱۲۷۶ خورشیدی کاشان، درگذشت: ۱۷ آبان ماه ۱۳۴۱ در تهران)، داستانسرای معروف و پایهگذار سنت قصهگویی برای کودکان در رادیوهای ایران است. فضلالله مهتدی فرزند محمدحسن مهتدی از بهائیان کاشان که شرح زندگی خود را در «کتاب صبحی» و «پیام پدر» نوشتهاست و چنانکه خود شرح میدهد، سالیان درازی را در قفقاز، عشقآباد، بخارا، سمرقند، تاشکند و مرو گذرانده و سپس به ایران آمدهاست. صبحی پس از خاتمه جنگ جهانی اول، برای دیدن عبدالبهاء از راه بادکوبه و استانبول و بیروت به حیفا رفت و کاتب عبدالبها شد. حدود ۱۲۹۵–۱۲۹۶ شمسی وی به میرزا مهدی اخوان صفا در سفر تبلیغی آئین بهایی در آذربایجان، قفقاز و آسیای مرکزی کمک نمود. به دنبال آن مدتی در عشق آباد زندگی کرد و سپس در سال ۱۲۹۸ به تهران بازگشت. در اواخر ۱۲۹۹ شمسی صبحی برای دیدار عبدالبهاء به حیفا رفت. عبدالبهاء از او خواست که در حیفا بماند و دستیار دبیرخانه (کاتب) شود. وی به مدت دوسال در کنار چند منشی دیگر و دستیاران دبیرخانه در این سمت فعالیت کرد تا اینکه اعمال او باعث شد به خدمات وی خاتمه داده شود و عازم ایران گردد. چندی قبل از درگذشت عبدالبهاء در سال ۱۳۰۰ شمسی به ایران بازگشت. در ایران بیش از یک بار از موسسات اداری بهایی سرپیچی کرده و با ابراز پشیمانی به جامعه بهائی برمیگشت و بلافاصله به مخالفت دوباره با همان موسسات میپرداخت. صبحی در «کتاب صبحی» (یا خاطرات زندگی) خود توجه ویژهای به مباحث بنیادی و اعتقادی دارد که در تاریخچه پیدایش بهائیت و معتقدات بهائیان و چه در مبانی اعتقادی اسلامی، به تبیین و تشریح آنچه میدانسته پرداختهاست. صبحی پس از گذشت بیست سال از انتشار «کتاب صبحی» در سال ۱۳۳۲، «پیام پدر» را منتشر کرد. اگر چه صبحی در یک خانواده بهائی بزرگ شده بود اما با تحقیق درباره این دین که به تشکیک در عقایدش انجامید و همچین بعد از ملاقات با عبدالحسین آیتی (آواره)، که از بهاییت بازگشته بود، از این دین کناره گیری کرد و به اسلام گروید. صبحی همچنان به فعالیتهای خود علیه آئین بهائی ادامه میداد. او در اوج عصیانش نامه ای به بروجردی (مرجع تقلید) نوشت و از فعالیتهای گذشته خود به نفع بهاییت پوزش طلبیده توبه کرد. وی در این نامه با زبانی تند بر شوقی افندی و بیت العدل عمومی تاخت. او بهشدت با رهبری شوقی افندی مخالفت داشت و این موضوع را در جامعه بهائی اعلان میکرد. از قزوین که به طهران آمد دیگر آن شوق و شور سابق را نداشت. در این اثنا با عبدالحسین آیتی که از آئین بهائی کناره گرفته و به تشیع برگشته بود ملاقات میکرد که دوری او را از بهائیت شدت و سرعت بخشید. تا بالاخره از بهاییت کناره گیری کرد. مهتدی در آبان ۱۳۴۱ در تهران بر اثر سرطان حنجره در گذشت و در گورستان ظهیرالدوله تهران به خاک سپرده شد.