حماسه گيلگمش، يکي از کهنترين حماسههاي جهان است که به حماسه جاودانگي معروف است. گيلگمش در اين حماسه، هماره جوان پهلوان مثبتي تلقي شده که با کوشش بسيار در پي جاودانگي است و عاقبت درمييابد که تنها راه جاودانگي، که هر انساني ميتواند بدان برسد، نام نکو و شهرت جاودانه است، نه داشتن عمري دراز يا ابدي. اما نگارندگان در اين جستار بر اساس رويکرد شالودهشکني، که با رد تک معنايي، همواره راه را براي قرائتها و تاويلهاي ديگر نيز باز ميگذارد برآنند که در اين حما سه، نه تنها گيلگمش، شخصيتي مثبت ندارد، بلکه نماد ديو خشکسالي است که ميخواهد خشکسالي و بي بري را بر کل طبيعت چيره گرداند. از ديگر سو با توجه به شواهد و قراين موجود، اين حماسه در ژرف ساخت، اسطوره باروري است، نه حماسه جاودانگي.
این کتاب دربرگیرنده برخی از اسطورههایی است که در بابل و ایران باستان وجود داشته است. عناوین کتاب بدین ترتیب است: پیدایش انسان، گیلگمش، فرصت از دست رفته، بازگشت بهاران اسطوره اولیکومی غول که سر به آسمان سایید، شکست اژدها، شکارچی ملعون، کمان الاهه، آدم خوب و آدم بد، آرزوی ازیادرفته، مرگ آدونیس، ملکه سمیرامیس، چگونه امپراتوری بابل از میان رفت، آخرین شورش، چگونه مادها پادشاه خود را برگزیدند، کودکی کوروش، ماجرای کرزوس، مرگ کوروش.
ساختشکنی یکی از پویاترین و جاذبترین موضوعات در حوزه نظریههای ادبی است. نوشتههایی که در این زمینه به زبان فارسی موجود است، با همه ارج و ارزش خود، اغلب پیچیده، دشوار و دیریابند. هدف نویسنده در این کتاب در گام نخست، سادهسازی مفهوم ساختشکنی و سپس کوشش برای تبیین بیشتر آن به کمک تحلیل داستانی از نظامی گنجهای بوده است.
خواجوی کرمانی جزء دستهای از شاعران است که غزلهای آنان در سلسله تحول غزل میان سعدی و حافظ قرار داشته، یعنی آنکه قسمتی از غزلهایش مضامین عرفانی و اندرزی و حکمیات را همراه با مضامین عاشقانه و آمیخته با آنها، شامل بوده است. یکی از منظومههای برجایمانده از خواجوی کرمانی، مثنوی «گل و نوروز» است. این مثنوی داستانی عاشقانه است مربوط به نوروز شاهزاده ایرانی با گل دختر پادشاه روم. خواجو این مثنوی را به پیروی از کتاب خسرو و شیرین نظامی سروده و به جز وزن و ترتیب، بسیاری از ابیات خسرو و شیرین با اندکی تفاوت در این مثنوی آمده است و خواجو نیز به شاگردی نظامی اقرار کرده است. در این کتاب این مثنوی با تلخیص و بازنویسی آورده شده است.
در در مجله فرهنگنویسی (شماره4، بهمن 1390، ص 133 ـ 145) دکتر سجاد آیدنلو درباره معنی چهار ترکیب موجود در شاهنامه، که از فرهنگها فوت شده است، بحث کردهاند. از جمله آنها «کلاه عادی» است. به نظر ایشان «عادی» در داستان عامیانه و نقالی به معنای «پهلوان»، «دلاور»، «بلند بالا» و «پرتوان» به کار رفته است. بنابراین «کلاه عادی» به معنی «مغفر بزرگ، شکوهمند و پهلوانانه» است. عادی به معنی مذکور درست است، هر چند باید آن را کاملتر کرد، ولی معنای پیشنهاد شده برای «کلاه عادی» به نظر درست نمیآید. در فرهنگها، یکی از معنیهای «عادی» را «منسوب به قوم عاد» نوشتهاند.