در قرن پنجم هجري همزمان با اوج گرفتن مباحث عرفاني و به تبع آن رواج روزافزون تاليفات متعدد در حوزه عرفان اسلامي، ابوالقاسم قشيري با دقت نظر خاصي که در انديشههاي عرفاني داشت، اثري برجا گذاشت که از همان زمان تاليف جايگاه خود را به دست آورد و اندکي بعد به فارسي نيز ترجمه شد. نخستين بار حدود نيم قرن پيش ترجمه رساله قشيريه با انتساب به ابوعلي عثماني، توسط فروزانفر تصحيح و چاپ شد. اين اثر بخصوص با توجه به مقدمه و تعليقات فروزانفر از امتيازات بسياري برخوردار بود؛ ليکن کاستيهايي در متن و حواشي آن به چشم ميخورد و با گذشت زمان، احساس نياز به وجود متني منقح از ترجمه رساله قشيريه بخصوص براي تدريس در مقطع تحصيلات تکميلي، تصحيح دوباره ترجمه رساله قشيريه را ضروري ساخت. اخيرا تصحيح تازهاي از اين اثر توسط مهدي محبتي منتشر شده که پرسشهايي را به دنبال داشته است: آيا تصحيح محبتي از ترجمه رساله قشيريه انتظار خوانندگان را براي رو به رو شدن با متني منقح از اين اثر برآورده ميسازد يا اين که ماجراي تصحيح ترجمه رساله قشيريه به دليل راه يافتن کاستيهايي مشابه تصحيح پيشين و يا افزون بر آن همچنان ادامه دارد؟ مقاله حاضر براي پاسخ به اين پرسشها تدوين شده است.
رساله قشيريه يكي از مهمترين متون آموزشي صوفيه است كه به دست ابوالقاسم قشيري صوفي و متكلم اشعري قرن پنجم هجري تاليف شد. انگيزه قشيري از نگارش اين اثر معرفي تصوف و اصول آن در روزگاري بود كه فساد و انحراف در عقايد، آداب و سنن صوفيه توسط صوفي نمايان راه يافته بود؛ به همين سبب رساله قشيريه در روزگار مؤلف بسرعت در ميان صوفيان شهرت يافت و در اواخر عمر قشيري يا اندكي پس از درگذشتش به دست يكي از شاگردان او به نام ابوعلي عثماني به فارسي ترجمه شد. رساله در اواسط يا اواخر قرن ششم در معرض ترجمه اي دوباره قرار گرفت كه جز در برخي قسمتها بقيه به اصلاحي از ترجمه نخست انجاميد. ترجمه دوم رساله قشيريه در سال 1345 به همت استاد بديع الزمان فروزانفر براي نخستين بار تصحيح شد و به همراه مقدمه اي مفصل بارها به چاپ رسيد. اين مقاله در نظر دارد نمونههايي از ترجمه اول و دوم رساله قشيريه را با متن عربي آن مقايسه كند و ضمن پرداختن به برخي ابهامات درباره ترجمه و تصحيح رساله قشيريه، ضرورت تصحيح ترجمه ابوعلي عثماني را از اين اثر تبيين نمايد.
درباره حافظ و غزل او سخن بسيار گفتهاند؛ شايد بسي بيش از ديگر سخنوران زبان فارسي. علت اين امر را ميتوان در اشعار چند پهلو و سرشار از ابهام و رمز و راز او بازجست. از اينرو، يکي حافظ را عارفي وارسته مينامد که تمامي اشاراتش تاويل عارفانه دارد و ديگري، او را انساني ميپندارد که هر لحظه در حال و هوايي متفاوت سير ميکند. برخي نيز او را شاعري هنرمند و زيرک دانستهاند که تنها به خلق اثري ادبي پرداخته است؛ بي آن که باورهاي خود را در آن دخيل کرده باشد. به همين سبب، براي بيشتر ابيات ديوان حافظ، چندين تفسير و تاويل متناقض و حتي مغاير با يکديگر ارائه شده و هنوز راه براي تحليل يا تاويلي ديگر بازمانده است. يکي از دلايل تاويلپذيري شعر حافظ، وجود شخصيتهاي متعددي همچون رند، پير مغان، ساقي، شيخ، صوفي، محتسب و... در ديوان اوست که براي برخي از آنها در پارهاي از آثار، معادلهاي تاريخي نيز معرفي شده و بعضي پژوهشگران کوشيدهاند، اثبات کنند که هر يک از اين شخصيتها در عصر حافظ يا پيش از او، وجود حقيقي و خارجي داشتهاند. غور در حال و هواي شعر حافظ، اين پرسش را به ذهن ميآورد که آيا ميتوان هريک از اين شخصيتها را لايههاي پنهان ضمير حافظ دانست که من خودآگاه او بر آن است، تا با شناخت اين لايههاي پنهان ناخودآگاه و ايجاد تعادل و سازگاري ميان آنها، به خودشناسي و کمال دست يابد؟ در اين پژوهش با بهرهگيري از ديدگاهي که در روانشناسي تحليلي درباره صور ازلي ضمير ناخودآگاه جمعي مطرح شده است، درصدد يافتن پاسخي براي اين پرسش بودهايم، تا به افقي نو در تحليل اشعار حافظ دست يابيم.