نوشتار زنانه از نیمه دوم قرن بیستم، به عنوان یکی از شاخههای نقد فمنیستی مطرح شد. طرفداران این نظریه در آغاز، با تأسّی از اندیشههای متعصبانه این جنبش، نوشتار زنان را در مقایسه با کلام مردان، از منظر تضاد بررسی کردند و در پی آن بودند که زبانی ویژه زنان خلق کنند؛ پساز آن، با کمرنگ شدن تعصبها و رد نظریه نخست، این ویژگیها از منظر تفاوت بررسی شد. از این نظر، زنان به دلیل روحیات و احساسات خاص خود، دارای زبانی با ویژگیهایی هستند که در کلام جنس مخالف دیده نمیشود و یا کمتر مجال ظهور مییابد. نظریهپردازان این حوزه، با بررسی انواع مختلف آثار زنان، بهویژه در ادبیات و از منظر واژگان، جملهها و موضوعات، این تفاوتها را بیان کردند. کتاب دا که در سالهای اخیر، در نوع ادبی خاطره ـ داستان و درحوزه ادبیات دفاع مقدس نگاشته شده، از جمله آثاری است که به سبب دارابودن راوی و نگارنده زن، از این ویژگیها بهرهمند است. در این مقاله، برآنیم که با بیان مهمترین این مؤلفهها، کارکرد آنها را در کتاب دا نشان دهیم و اثبات کنیم که اگرچه نقل خاطرههای حول محور جنگ سبب شده است از حضور این ویژگیها در اثر کاسته شود، همواره با اثری سروکار داریم که نوشتار زنانه را در ذهن تداعی میکند.
بسیاری از پژوهشهای ادبی، با روشهای گوناگون به بررسی و تحلیل یک یا چند متن از متون ادبیات فارسی میپردازند. در این میان نکتهای که چندان مورد توجه قرار نمیگیرد، مساله گزینش متن است؛ چنانکه اغلب آن را به عنوان ماده پژوهش، امری جدا از چهارچوب نظری و روششناسی تحقیق در نظر میگیرند. این در حالی است که نگاهی جدی و مسألهوار به گزینش متن میتواند نتایجی در جهت تقویت وجوه پژوهشی تحقیق به همراه داشته باشد. مقاله حاضر نیز با هدف نشان دادن اهمیت این مسأله به عنوان مؤلّفهای روششناختی در مطالعات ادبی نگاشته شده است. به نظر میرسد تأکید بر وجوه روششناختیِ گزینش متن، در گرو آگاهی پژوهشگر از نسبت متن مورد نظر با دیگر متون و شباهتها و تفاوتهای آنها با یکدیگر است. این تلقی از سویی نشان دهنده ابتناء پژوهش بر آگاهیها و پیشفرضهای محقق، و از سوی دیگر نمایانگرِ نقش متن و گزینش آن در شکلگیری بنیانهای نظری و نتایج تحقیق است.
مقاله حاضر بر آن است تا گفتمان درونی کتاب دا را که به نظر میرسد با گفتمان جامعه [کدام گفتمان جامعه؟] نیز در ارتباط است [مگر می شود گفتمانی با گفتمانهای دیگر جامعه ارتباط نداشته باشد؟] با تکیه بر نظریه و روش فرکلاف بررسی و تحلیل کند. سوال اصلی این مقاله، چگونگی بازنمایی نقشهای جنسیتی در خاطرات دا است و اینکه نویسنده برای فاصله گرفتن از گفتمان قالب جامعه درباره نقشهای زنان چه روشهایی را در پیش گرفته و در این راه تا چه اندازه موفق بوده است. به عبارت دیگر، آیا دا کتابی است که از گفتمان مردانه فاصله گرفته و فرهنگی عینی زنانهای را ساخته یا این کتاب نیز در فرایند گفتمان سنتی گرفتار آمده است.
يكي از مهمترين شاخههاي نقد ادبي، تصحيح يا نقد متن است كه به بررسي اصالت متن ميپردازد. نگارنده با كشف غزلي واحد در “ديوان خاقاني“ و“كليات شمس تبريزي“، در اين مقاله از منظر نقد متنشناختي به اين غزل نگريسته است. تتبع مولانا در اثار و اقوال پيشينيان و از ان جمله خاقاني، سابقه حضور غزلي از سلطان ولد در ديوان كبير، تقدم خاقاني نسبت به مولوي، بررسي شكل غزل، تخلص شعر، بررسي نسخه ها و... از جمله دلايلي است كه در ردّ انتساب اين غزل به مولوي، مورد استناد و استشهاد قرار گرفته است. از نتايج اين مقاله ميتوان به تاثر مولانا از خاقاني، خطاي درج غزلي از خاقاني دركليات شمس و استفاده از اين خطا در ارائه پيشنهاد تصحيح واژهاي از غزل خاقاني اشاره كرد.
يکي از مباحث مهم دانش معاني، بررسي اغراض ثانوي جملات است. جملات پرسشي از انواع جملات انشايي به شمار ميروند که صدق و کذب پذير نيستند. پرسشهاي ادبي (استفهام بلاغي) در جمله غالبا بيپاسخاند و براي رسيدن به کارکردهايي بلاغي مانند بيان شگفتي، انکار مطلب، حسرت، آرزو و ... به کار ميروند. در اين پژوهش، ابتدا به بررسي انواع ساخت و بسامد جملات پرسشي در دفترهاي شعر «تنفس صبح»، «آينههاي ناگهان»، «گلها همه آفتابگردانند» و «دستور زبان عشق» قيصر امينپور پرداختهايم و سپس ضمن دستهبندي اغراض اين دسته از جملات، نمونههايي براي هر کدام ذکر کرده و کارکرد بلاغي آنها را به کمک جدولهاي آماري و نمودارهاي بسامدي نشان دادهايم. اين بررسي افزون بر روند رو به رشد بسامد جملات پرسشي در دو دفتر شعر «گلها همه آفتابگردانند» و «دستور زبان عشق»، از افزوني بسامد غرض «گلايه و سرزنش» نسبت به ديگر اغراض ثانوي استفهام در شعر قيصر خبر ميدهد. افزوني جملات پرسشي شاعر ميتواند نشان افزوني پرسشهاي او در مسير تکامل شخصيت و شکلگيري جهانبيني وي و يا يافتن قدرت تاثير بيشتري در جملات پرسشي باشد. همچنين افزوني بسامد غرض «گلايه و سرزنش» نيز ميتواند بيانگر نارضايتي روحي او از اوضاع جهان و ميل او به تحول و کوشش براي رسيدن به جهاني آرماني به شمار رود.