اگر ديوانهاي شاعران زبان فارسي را از نظر توجه به مفاهيم و اصطلاحات ادبي، بررسي کنيم، در مييابيم آنان در خلال اشعارشان درباره بسياري از اصطلاحات و مفاهيم ادبي نظر دادهاند، جالب اينکه ديدگاه آنان، يا با نظر منتقدان و صاحبنظران ادبي يکي است يا به آن بسيار نزديک است، اما متاسفانه کمتر بدان توجه شده و گويا روش بر اين بوده و هست که مسائل ادبي تنها از منظر ناقدان نگريسته شود نه از ديدگاه خالقان آن. در حالي که به نظر ميرسد، يکي از راههاي درست درک مفاهيم و مسائل ادبي، بررسي و تحليل آنها از ديد شاعران و نويسندگان به عنوان خالقان و مولفان آثار ادبي، است. پژوهش حاضر مفاهيم و اصطلاحات مرتبط با سبک را در آثار شاعران پارسي زبان ـ تقريبا به صورت کامل ـ تا اوايل قرن نهم بررسي کرده است، دراين تحقيق ضمن تبيين اهميت مفهوم سبک، اصطلاحاتي را که ناظر بر اين مفهوم است، تحليل کردهايم، اين اصطلاحات، که ميتوان گفت قديمترين آنها طرز، در اشعار بازمانده از صايغ هروي است، عبارتند از: طرز، طريق، نمط، طور، شيوه و راه. نکته درخور تامل اينکه خود اصطلاح سبک در اين دوران رايج نبوده است، شاعران هنگام کاربرد اصطلاحات مذکور، ابتدا از شاعران پيشين که به نظر سبکشان در خور تقليد است ياد کرده سپس سبک (طرز، طريق و شيوه) خويش را برتر از آنان دانستهاند، در بيان ويژگيهاي سبک خود تنها به صفاتي مانند: غريب، عجيب، نادر و نظاير آن اکتفا نموده و مختصه ديگري که به صورت عيني نمودار سبک آنان باشد، ياد نکردهاند، گاهي نيز بررسي سبک ناظر بر محتوا و درونمايه آثار است که ميتوان در اين حيطه از خاقاني و سعدي ياد کرد.
مرثیه فرازهای تلاقی عاطفه و تخیل است؛ زیرا صرفنظر از پارهای مراثی فرمایشی و رسمی، غالب مراثی دارای عاطفه و تخیلی قوی است، بهویژه در مراثی برجسته. اینگونه از مراثی بیهیچگونه اغراق نمودی بیرونی از عواطف متراکم است که با آمیزههایی از ابداعات مخیل، امکان تجلی پیدا کرده است و این کتاب کوششی است در راه شناساندن بخشی از این قسم شعر. در این کتاب مراثی فارسی تا قرن هشتم هجری مورد بررسی واقع شده و پس از بحثی در باب تعریف مرثیه و اقسام آن، مراثی هر یک از شعرا مورد مطالعه قرار گرفته و نقدگونهای گاه مفصل و گاه به اجمال از آنها به دست داده شده است.
با توجه به كثرت كاربرد راست در مفهوم سوي و جهت، محققان در گزارش يا تصحيح متون پيشين، از جمله شاهنامه، وقتي به تعبير «راه راست» برخوردهاند، آن را در مقابل راه يا جانب چپ تصور كردهاند و از ريشه كهن «راه» و معني اصلي «راه راست» غفلت كردهاند. بررسي كتابخانهاي تعبير «راه راست» در متون كهن نشان ميدهد، وقتي «راست» صفت «راه» باشد، داراي مفهوم سوي و جهت راست در مقابل چپ نيست، بلكه به معني آشكار و روشن است و «راه راست» به معني آشكار و روشن يا راه آشكار و مشهور و گشاده در مقابل راه بي راه، راه ناشناخته و نامسلوك و پوشيده به كار رفته است. در اين مقاله، پس از تبيين ريشه و مفهوم راه راست در برابر راه بي راه، تدبيري نظامي را نشان دادهايم كه در شرح متون كهن از آن غفلت شده است، همچنين چند سهو و خطاي كاتبان يا مصححان متون كهن را اصلاح كردهايم.
ناصرخسرو اصیل ترین شخصیت ادبی قرن پنجم هجری است. او به گفته خودش تا حدود چهل و سه سالگی دبیر پیشه و متصرف در اموال و اعمال سلطانی بوده و زندگی توأم با عیش و رفاهی داشته است. در این هنگام در افکارش تغییری حاصل میشود و تصمیم به سفر حج میگیرد، و سفر هفت سالهای را به سوی دیار مغرب میآغازد، که در اثنای آن چهار بار حج میگذارد و ایران و ارمنستان و شام و مصر و تونس و سودان و جزیره العرب را سیاحت میکند. او هنگام اقامت در مصر یا خود قبل از عزیمت، به فاطمیان میگرود و در آنجا با لقب حجت جزیره خراسان مأمور ارشاد مردم به آیین اسماعیلی میشود. در بازگشت به بلخ، به تبلیغ و ارشاد مردم میپردازد. پس از مدتی دشمنانش او را تکفیر میکنند و درصدد قتلش برمیآیند و او ناگزیر پنهان میگردد، و سرانجام به طبرستان میگریزد و پس از چندی به قلعۀ یمگان در بدخشان میرود و تا پایان عمر در آنجا مقیم میشود. این سرنوشت دردناک مردی است که در زمانه خود به عنوان وجدان بیدار جامعه فریادگر بیعدالتیها و ستمهای موجود بوده است. ناصرخسرو شعر تعلیمی فارسی را به مرتبه بسیار بلندی رساند، و این امر خصوصاً در قصیدهسرایی دارای اهمیت خاصی است، زیرا قالب قصیده در دوره این شاعر، عاری از حقیقت بود، و آنچه در آن مطرح میشد مشتی الفاظ بیروح و القاب و توصیفهای دروغین و غیر واقع بوده است. او با طرح انتقاد سیاسی در شعر و خصوصاً در قالب قصیده، و بیان حکمت و اندرز اخلاقی و مباحث دینی، که از جمله اموری بود که در زمانه شاعر مهجور مانده بود، انقلابی در قصیدهسرایی ایجاد کرد. شعر نصرخسرو در واقع، به صورت یک بیانیه سیاسی و اعتقادی است، و مضمونهای شعری او بدین لحاظ از جنس «مدح و هجو و هزل و غزل نیست، حکمت و تحقیق است. با شعر دیگران تفاوت دارد؛ در آن نه زن و عشق را میستاید نه شراب و عیش نهان را وصف میکند. نه امیر فرمایه ستمگر را به «زهد عمار و بوذر» میستاید نه جهان زندگی را به زیبایی و شیرینی وصف میکند».
در این مقاله سعی گردیده تا چهره مرحوم دهخدا به عنوان پیشرو در نوآوری شعر نموده شود. برخی از محققان شعر و ادب معاصر درباره پیشروان نوآوری شعر معاصر نظراتی اظهار داشتهاند که شاید صحت و درستی آن مورد تردید باشد. به نظر نگارنده نخستین کسی که نمونهای از شعر نو را ارائه کرد، مرحوم علامه دهخداست، که شعر او به لحاظ قالب، وزن، زبان، موضوع و نگاه شاعرانه، شعری است جدید که بعد از انتشارش تعدادی از شاعران معاصر برخی از عناصر شعرش را تقلید و اقتباس کردهاند.