خمسهسرایی یکی از سنتهای دیرپای ادب فارسی است که در قرن شش هجری توسط نظامی پایهگذاری شد و تا قرن چهارده هجری در ایران و قلمرو نفوذ فرهنگ ایران به حیات خود ادامه داد. در طی این تاریخ هشتصد ساله بسیاری از شاعران ایرانی، هندی و ترک بـه سـرودن مثنویهایی به تقلید از خمسه نظامی پرداختهاند. ایـن سنت ادبی را میتوان پس از شاهنامهسرایی، پراقبالترین سنت ادبی فارسی دانست؛ اما تا کنون پژوهش جامعی حول آن صورت نگرفته و بسیاری از خمسههای ادب فارسی ناشناخته باقی ماندهاند و فهرست دقیقی از آنها در دست نیست. این مقاله با معرفی و نقد و بـررسی عمده پژوهشهای انجام شده در این زمینه، کمبودها و کاستیهای این پژوهشها را یادآور شده و پیشنهادهایی برای پژوهش در این حوزه ارائه کرده است.
چون پایه این دفتر بر تلاشی "نمادین" است و خواست انجامین: نمودن "نماد" است نه شکافتن آن، و نمایش راز است نه گشایش آن، و این دفتر، نه از پی پزوهش در آثار نظامی است که برای نمایش "نماد" است، تا برانگیزاننده اندیشه پژوهشگران گردد از این رو باز نمودن نکته هایی اجتماعی، بایسته می نماید. نکته در خور نگاه اینست که: بیشتر پژوهشگران روزگار ما، جهان و رویدادهای گذشته را با ترازوی قرن نوزدهم و بیستم می سنجند و با حال و کار گذشتگان، از این دریچه نگاه می کنند و به ناچار همه می لغزند و لغزیده اند و سبب گمرهی های فراوان نسلهای جوان روزگار ما شده اند. اگر به این نکته توجه داشته باشیم و هر پدیده را با ترازوی زمان خودش بسنجیم، کهر بهنجار انجام داده این و جدول ارزشهای ویژه ای برایمان پدیدار می گردد. خردمندانی چون نظامی، در دل تاریکی زیسته اند و با تلاشی پیکارگونه روزنه هایی به سوی روشنایی باز کرده اند. گاه در میان سخنانشان بدسگالیهایی به چشم می خورد که هول انگیز است و اگر با چشم باز و با شناخت روزگار آنان و با ترازوی زمانشان، آنها را ننگریم و نسنجیم درباره آنان ستمکارانه داوری کرده ایم...
مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد به مناسبت نهمین سده تولد حکیم نظامی گنجوی دو شماره را به مجموعه مقالات این کنگره که در بهار و تابستان سال 1369 برگزار شده، اختصاص داده است
محتشم کاشانی (935 ـ 996 ق) را به سبب قصایدش که در استواری به قصاید انوری و خاقانی میماند، «خاقانی ثانی» و به واسطه ترکیببند پر شوری که در مرثیه امام حسین (ع) سروده، «حسانالعجم» نامیدهاند. اما وجه خلاقه سبک محتشم ـ که چندان مورد توجه سبکشناسان و مورخان ادبی قرار نگرفته ـ نه در غزلها و قصاید، بلکه در دو رساله «جلالیه» و «نقل عشاق» اوست. به لحاظ ساخت روایی ـ تغزلی و بیان تجربههای وقوعی و واسوختی، این دو رساله منحصر به فردند و در تبیین مکتب وقوع و واسوخت نیز، آنگونه که باید، مورد توجه محققان قرار نگرفتهاند. محتشم روایت منثورعشق واقعگرا را با غزلهای بالبداهه (و گاه نیز برای تکمیل مطلب با قالبهای شعری دیگر) درآمیخته و گونه ادبی متفاوتی ابداع کرده است. موضوع این مقاله، معرفی این گونه ناشناخته و تبیین ویژگیهای ساختاری و سبکی این نوع روایت تغزلی در این دو رساله محتشم است.
با وجود اختلاف نظرهای مختلف و متعدد مفسران و منتقدان بوف کور، میتوان گفت همه آنها بر این قول اتفاق نظر داشتهاند که دو پاره بوف کور به نوعی تکرار یکدیگرند. علاوه بر این، میشود گفت تقریبا قریب به اتفاق اکثر این شرحها با استفاده از نقد روانشناختی به تحلیل اثر پرداختهاند. در حالی که نگارندگان با عنایت به دو نکته یادشده تلاش کردهاند با تحلیل استعارههای مفهومیای که هدایت در این دو قسمت به کار برده، از طریق «نظریه استعاره مفهومی» فراتر از استدلالهای روانشناسانهای که ناقدان این اثر داشتهاند به کشف شباهتها و تفاوتهای این د قسمت بپردازند تا در نهایت به نگاهی جدیدتر و متفاوت با آنچه تاکنون ذکر شده، دست یابند و ثابت کنند که هدایت با وجود کاربرد شباهتهای فراوان در این در پاره، بینشهای متفاوتی را در هر یک دنبال میکرده است.