هدف اين جستار اين است كه وجوه رنگارنگ بازنمايي گفتمان روايي و به ويژه شيوه جريان سيال ذهن را در مقابل تكگويي دروني، از ديدگاه روايتشناسي و با اشاره به آثار ادبي ايراني و غربي بررسي كند. مساله اينجاست كه اين دو شگرد نزديك به هم را گاهي چنان به كار ميبرند كه گويي يك شگرد بيش نيستند. و همين كنش است كه كار دستهبندي اين گونه آثار را مشكل كرده است. اين مقاله، پس از بررسي آثار و آراي گوناگون در اين زمينه، و نيز نگرش به برخي رمانهاي معاصر فارسي، همگي گونههاي بازنمايي گفتمان روايي را بر پيوستاري يگانه مي نهد كه از بيشترين حضور شخصيت و كمترين حضور راوي (تكگويي دروني و انواع آن) تا كمترين حضور شخصيت و بيشترين حضور راوي (طيف جريان سيال ذهن) در آمد و شد است. بيگمان بسياري از انديشمندان بدين مطالب پرداختهاند، اما اين مقاله، تبار واژهشناختي و ادبي اين وجوه و مسايل غامض آنها را پر رنگتر بررسي ميكند.
روايتشنو يكي از چهار نقش اصلي در روايت (نويسنده واقعي، خواننده واقعي، راوي و روايتشنو) است؛ از اينرو آگاهي از آن به شناخت ويژگيهاي متن روايي منجر ميشود. پرسش مقاله حاضر اين است كه تاثير علايق و واکنشهاي مخاطب در بسط داستان و نحوه گسترش پيرنگ چگونه است؟ و روايتشنو چه نقشهاي ديگري در روايت دارد؟ روايتشنو در مثنوي بسيار آشکار است؛ راوي مستقيم او را مورد خطاب قرار ميدهد و مخاطبي است که اقتدار دارد و از راه نظرها و پاسخهاي واقعي ادراک ميشود. بنابراين، نقشي تعيينكننده در روايت دارد تا جايي كه سوالها، پاسخها و کنشهايش حتي ميتواند مسير پيرنگ را تغيير دهد. به طور كلي، چهار نقش منحصربهفرد و مهم را ميتوان براي روايتشنوي مثنوي برشمرد كه در اين مقاله به بررسي اين نقشها ميپردازيم.
«تداخل سطوح روایی» به دو بخش کلی تقسیم میشود: حرکت از سطوح فراداستانی به سطوح فروداستانی و حرکت از سطوح فروداستانی به سطوح فراداستانی. در این جُستار انواع حالتها و مُدلهای نوع اول را با عنوان «تداخل درونی» در مثنوی ـ بهمثابه متنی شاخص در ادب فارسی که بیشترین نمود تداخل سطوح روایی را میتوان در آن جستوجو کرد ـ بررسی میکنیم.
این مقاله عجایبنامهنویسی را به منزله نوشتار وهمناک بررسی میکند. پرسش مقاله این است که چگونه میتوان (و یا نمیتوان) عجایبنامهها را به منزله نوشتار وهمناک قلمداد کرد؟ ابتدا به پیشینه بحث عجایبنامهها و ادبیات وهمناک اشاره میشود. در ادامه، واژگان عجایب و وهمناک تبارشناسی میشود و از خاستگاههای مذهبی، تاریخی و اجتماعی هر دو، ذکر به میان میآید. وهمناک زاده وهم و خیال است و در اوهام ذهنی ریشه دارد؛ عجایبنامهها برآمده از واقعیت، و حاصل نگاه دقیق مشاهدهگر است. در بخشی از مقاله، رویکرد ساختاری تودروف در عجایبنامههای داستانی، مقابله و بررسی تطبیقی میشود و نتیجهای که به دست میآید این است که برخی حکایت عجایب هند با انواع پنجگانه شگفت وهمناک در دستهبندی تودروف همخوانی دارند. در پایان نیز به چندین یافته اشاره میشود. در مجموع، عجایبنامهها از برخی جهان با ادبیات وهمناک همخوانی دارند و از برخی جهات نیر همخوانی ندارند.
سنت نظريه و دستور زبان روايت علاوه بر روسيه و فرانسه در نقد انگليسي ـ آمريكايي نيز درخشان و تاثيرگذار بوده است. سيمور چتمن از نظريهپردازان آمريكايي نظريه و دستور زبان روايت است و كتاب داستان و گفتمان: ساختار روايي در ادبيات داستاني و فيلم (1978) او از راهبردي ترين آثار در زمينه روايتشناسي و به ويژه حوزه ميان رشتهاي روايت و سينما به شمار ميآيد. در اين جستار به معرفي اين کتاب و شرح فصلهاي مختلف پرداخته ميشود. ابتدا، شرحي از نظريه و دستور زبان روايت از ارسطو و پراپ و نظريهپردازان روايت در فرانسه به ويژه برمون، گرماس و تودورف ميآيد و سپس كتاب چتمن معرفي و توصيف ميشود.