در زبان و ادب فارسی صنعت تجرید را به «خطابالنّفس» تعبیر و تعریف میکنند و در زبان و ادب عربی ضمن تأکید بر انتزاع دوم از موصوف اول که عبارت است از انتزاع شخصیّت خیالی از شخصّیت واقعی، صورتهایی بیش از صورت خطابالنّفس از صنعت تجرید بدست میدهند. هدف این مقاله آن است که نشان بدهد اولاً: میتوان در طرح موضوع شیوهای مناسبتر برگزید؛ ثانیاً: در زبان و ادب فارسی، تجرید منحصر به خطابالنّفس نیست.
قصه و داستان، از قديم در ميان مردم رايج و مورد توجه آنان بوده است. انسانها، در تمام ادوار، از گذشته ـ يعني آن هنگام که شبها در کورسوي روشنايي نور شمع، به قصههاي به ظاهر ساده و بيشتر تخيلي که سينه به سينه نقل شده بود، گوش ميکردند ـ تا امروز ـ که پيچيدهترين آن يعني «رمان»ها را ميخوانند ـ در زواياي اطوار شخصيتها و قهرمانان آنها، از گياهان و جانوران گرفته تا آدمها، به تماشاي زندگي و برخورد با زندگيهاي گوناگون مينشينند و از آن، درس و عبرت ميگيرند. در واقع، قصه به اندازه تاريخ، در تهذيب و تربيت آنها، نقش دارد. حتي بيش از تاريخ. زيرا عوالمي که در قصه براي انسان تصوير ميشود و معرفتي که در دنبالکردن سرگذشت قهرمانان آن از فرهنگ و جزييات ديگر، عايد خواننده ميگردد، در حوصله هيچ تاريخي نميگنجد و همين موضوع است که موجب توجه و علاقه تمام طبقات مردم به قصه ميشود. قصهاي که مهمترين عنصر در پيشبرد آن، شخصيت يا قهرمان آن است. مردم به سبب اعمال اين شخصيتها به آنها دل ميبستند يا از آنها متنفر ميشدند و اين امر باعث ميشد که آنان، قصه و داستان را پيگيري کنند. هر چه اين شخصيتها، واقعيتر و راستتر بودند، بيشتر به دل خوانندگان مينشستند. هر چه آنان، در بدي و خوبي مطلق نبودند، يعني گاهي خوب و گاهي بد، مردم با آنان بيشتر احساس خويشي ميکردند. گاهي ميشد که در قصه، ماجرا فقط از زبان راوي بيان ميشد و شخصيتها خيلي فعال نبودند، اما باز هم چون روح زندگي داشت و با زندگي مردم گرهخورده بود، جذاب و شنيدني بود. حتي گاهي ميشد که قهرمانان و شخصيتهاي قصه کاري نميکردند، بلکه قصد و انگيزه آنان بود که قصه را پيش ميبرد. اما باز اين قصهها نيز براي مردم شنيدني بود. زيرا مردم ميفهميدند که اين انگيزه است که به اعمال يک شخصيت، ارزش اخلاقي ميبخشد. بنابراين، بهترين و جذابترين قصهها، در بين مردم آنهايي بود که بهترين شخصيتها و بهترين درون مايهها را داشتند و بهترين شخصيتها، آنهايي بودند که از جامعه و وقايع آن، شکل گرفته بودند. با نگاهي به «گلستان» از اين منظر، يعني شگردهاي سعدي در شخصيتپردازي متوجه امتياز ديگر اين اثر ارزشمند ميشويم؛ ويژگي ديگر که پرده از رازهاي خرمي و جاودانگي «گلستان» بر ميدارد.
وقتی از امام فخر رازی سخن به میان میآید، در ذهن بیشتر اهل فضل و حکمت، تندیس تردید و قهرمان انتقاد و نقد مجسم میگردد. لقب امام المشککین هم که به وی دادهاند اشاره به همین معنا دارد. نویسنده این کتاب کوشیده است تا چهره جامعی از امام فخر رازی ارائه کند؛ به ویژه جایگاه او را در تفسیر قرآن و فلسفه و کلام و بهویژ] نقد فلسفی بازنماید. نویسنده نشان داده است تشکیکهای فخر رازی ناشی از جوشش و کوششی است برای تحری حقیقت و این از ویژگی پویای فرهنگ ایرانی / اسلامی در سده چهارم تا ششم هجری است.
خاتمت که در لغت به معنی خاتمه و پایان است، اصطلاحی است در دانش عرفان، و نیز در دانش کلام البته با عنوانی دیگر. در اصطلاح اهل عرفان و تصوف مراد از خاتمت همانا حالت ایمان، یا حالت کفر انسان به گاه جان سپردن در پایان زندگی است. بر طبق نظریه خاتمت، در پایان عمر هر کس و در واقع پس از لحظه مرگ اوست که میتوان حکم کرد که وی مؤمن است و دوست خدا و خدا او را دوست میدارد، یا کافر است و دشمن خدا و خدا او را دوست نمیدارد و دشمن میشمارد که به صاحب شرح تعرف: «... حکم کردن به ولایت [و حکم کردن به عداوت] تعلق دارد به خاتمت عمر نه به اول عمر ....».