ترجمه ادبیات معاصر اینالیا از سالهای 1340 رشدی شتابناک یافت و خوانندگان ایرانی با نویسندگان و داستانهای تازهای آشنا شدند. آثار چزاره پاوه زه، کورتزیو ـ مالاپارته، ایتالو کالوینو، آلبرتو موراویا، ناتالیا جینسبورگ، اولیو ویتورینی، دینوبوتزاتی و اینیاتسیو سیلونه، برای اولین بار در این دوره به زبان فارسی برگردانده شد. اما از لئوناردو شیاشا، نویسنده نامدار ایتالیا، تا پیش از این رمان، اثری به فارسی ترجمه نشده بود. شیاشا در سال 1921 میلادی به دنیا آمده و «تقریبا» همه زندگی خود را تاکنون در سیسیل گذرانده و کارمندی و آموزگاری کرده است. نخستین اثرش، «کلیساهای دگالپترا» در سال 1956 منتشر شد.
با وجود غنای سنت قصهگویی منظوم و منثور در ادبیات کلاسیک ایران، داستاننویسی نوین، مهاجری است که بیش از صد سال از اقامتش در این سرزمین نمیگذرد. البته این مدت در تاریخ ادبیات، دوران کوتاهی نیست، به خصوص که دورهی مورد نظر به دلیل تغییر و تحولات چشمگیر در حوزهی جامعه، فرهنگ و ادبیات از مهمترین مقاطع تاریخ معاصر به شمار میآید. در همین سالهاست که تاثیر برخورد مظاهر تجدد غرب با جامعهی سنتی به شکل بحرانی فراگیر در سیاست و فرهنگ و ادبیات ایران بروز مییابد؛ بحرانی که به صعود طبقهی متوسط و ظهور روشنفکرانی میانجامد که اندیشههایی اصلاحطلبانه دارند و برای بیان مقصود خود از شکلهای تازهی ادبی نظیرگزارشهای روزنامهای، رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه استفاده میکنند. به واقع جامعه در مسیر بیداری ملی، میکوشد با بهرهگیری از این شکلها، وضع خود را روشن کند و احتمالا پاسخی برای سئوالهای متعددش بیابد. عوامل ذهنی و عینی گوناگونی راه را برای پیدایش داستاننویسی ایران هموار کرد که از آن جمله است: خودآگاهی ملی، هویت یافتن ملت و اهمیت یافتن فرد و فردیت، جدایی هنرمند از حامیان درباری، به کارگیری زبان ساده، و فراهم آمدن امکانات فنی چاپ کتاب و مطبوعات. کتاب حاضر دربرگیرندهی شرح اجمالی زندگی و آثار نویسندگان ایرانی و نیز نخستین کوششها برای آفرینش ادبیات جدید (دههی 1270 ه . ش) تا دههی 1380 است.
پس از بزرگ علوی (در 1375) و محمدعلی جمالزاده (در 1376) صادق چوبک نیز درگذشت. هر چند در سالهای پس از انقلاب، اثری از او در وطنش چاپ نشد اما نام وی، به عنوان یکی از پیشروان داستاننویسی ایران، در اذهان زنده ماند. چوبک از جمله روشنفکران جوانی بود که در سالهای پس از شهریور 1320، تحت تأثیر صادق هدایت، به نوآوری در ادبیات معاصر میاندیشیدند. چهرههای اصلی این حرکت، آلاحمد و گلستان و چوبک بودند؛ نویسندگانی که به دنبال جمالزاده و هدایت و علوی، داستان کوتاه را به یکی از شاخههای اصلی ادبیات ایران تبدیل کردند. چوبک، چون شاگرد صدیقی از مکتب هدایت، آدمهای مطرود تحتانیترین لایههای اجتماعی را به داستانهایش راه داد و کوشید با بازتولید لحن آنان، شخصیت و راه و روش زندگیشان را به نمایش بگذارد. و از سویی، همانند آلاحمد و گلستان، متأثر ازادبیات رئالیستی امریکا به ساختمان داستان توجهی جدی نشان داد.