در ميان تفاسير متعددي كه درباره تنديس حضرت موسي، ساخته ميكل آنژ، نوشته شده است، تفسير فرويد از همه مشهورتر است. وي بيش از ده توصيف از اين مجسمه را بررسي كرده و تعبير شخصي و نوين خود را بدين گونه عرضه ميكند: حضرت موسي در اين تنديس، در حال فرود بر سكوي سنگي و مهار خشم خود است، نه برخاستن. به استناد نتايج پژوهشهاي معاصر آراس، منتقد هنر و برومبرژه، انسان شناس، به ترتيب در مورد معاني و ارزشهاي نشانهشناختي «انگشت سبابه» در آثار هنري دوره رنسانس و تحليل انسانشناسانه موي انسان به ويژه «ريش» در جوامع مختلف، كه هر دو در پيكره حضرت موسي ديده ميشوند، پارهاي از جزييات اين تنديس را ميتوان به منزله نمادهايي از «قدرت» تبيين كرد. از سوي ديگر، نمايش حضرت موسي به شكل «ذوالقرنين» و نيز به ويژه مجسمههاي ايستاده راحيل و ليا در دو سوي تنديس چندان مورد توجه منتقدان و مفسران قرار نگرفته يا حتي ناديده گرفته شدهاند، در حالي كه به نظر ميرسد كه هم نمود «ذوالقرنين» و هم كليت فضاي اثر، در بر گيرنده هر سه مجسمه را بايد به طور همزمان مد نظر قرار داد. مولف اين مقاله كوشيده است نشان دهد كه شايد موضوع اصلي اين اثر، آن گونه كه هنرمند ايتاليايي قرن شانزدهم مجسم كرده است، تجلي دو وجه از «قدرت» باشد: تقارت «قدرت» الهي و روحاني («ذوالقرنين»، لوحها، وحي، نيايش راحيل، ...) در برابر «قوت و قدرت زميني» (نيروي تن و بازوان، ريش ستبر، نگاه ليا بر زمين، ...).
کتاب حاضر، گزارشی از سفر هیئت شورای تبلیغات اسلامی به ایتالیا برای شرکت در کنفرانس اوپک است. حُسن این سفرنامه این است که با قلمی ساده و روان نوشته شده و مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مذهبی در خلال نوشتههای این کتاب بیان شده که خواننده هم از مطالب کتاب لذت میبرد و هم از این مسائل آگاهی یابد. در بخشی از کتاب میخوانیم: «دانشجویان اسلامی ایتالیا از من خواسته بودند که برای سالگرد انقلاب آنجا بروم، من این دعوت را با شورای تبلیغات اسلامی در میان گذاشتم، گفتند قرار است هیئتهایی از طرف شورا به کشورهای دنیا مسافرت کنند شما هم از طرف ما بروید و هیئتی را هم با خود همراه ببرید».
زبان و ادبیات فارسی به عنوان دومین زبان جهان اسلام و زبان حوزه فرهنگ و تمدن ایرانی، با هزاران آثار گران سنگ در زمینه های مختلف ادبی، عرفانی، فلسفی، کلامی، تاریخی، هنری و مذهبی همواره مورد اعتنا و اعتقاد ایرانیان و مردمان سرزمینهای دور و نزدیک بوده است. این حضور و نفوذ حکایت از آن دارد که در ژرفای زبان و ادب فارسی آنقدر معانی بلند و مضامین دلنشین علمی، ادبی، اخلاقی و انسانی وجود د ارد که هر انسان سلیم الطبعی با اطلاع و آگاهی از آنها، خود به خود به فارسی و ذخایر مندرج در آن دل میسپرد. از این رو برای سازماندهی تقویت و توسعه زبان و ادب فارسی در خارج از کشور شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی را بنیاد نهاده و شورا هم بر اساس وظایف محوله، ایجاد هماهنگی، سیاست گذاری هدایت و برنامه ریزی در باب زبان و ادب فارسی را وجهه همت خود قرار داده است. دبیرخانه شورا دست به اقدام پژوهشگرانه ای در زمینه شناخت آخرین وضعیت زبان و ادب فارسی در کشورهایی که فارسی به آن سرزمینها پا نهاد، زده است و این مهم در مدتی کوتاه جامه عمل پوشیده و نتیجه آن اینک به صورت تنظیم و تدوین پژوهشنامه هایی درباره کشورها با عنوان "زبان فارسی در جهان" انتشار می یابد. این دفتر جلد هشتم از این مجموعه است با عنوان " زبان و ادب فارسی در جهان، ایتالیا"
این کتاب، یکی از منابع پایه زبانشناسی عمومی است که به زبانی ساده برای آشنایی مقدماتی دانشجویان این رشته با اصول این علم تدوین شده است. با وجود گذشت حدود پنجاه سال از زمان تألیف این کتاب در سال 1960 میلادی، هنوز این کتاب به عنوان یکی از کتابهای مرجع و مقدماتی رشته زبانشناسی در دانشگاههای فرانسه به شمار میآید. در این کتاب، زمینههای مهم علم زبانشناسی از دیدگاه ساختاری و نقشی مطرح شده و اصول و روش کار زبانشناس از توصیف تا تحلیل زبان ارائه گردیده است. مؤلف در ادامه پژوهشهای حلقه زبانشناسان پراگ در زمینه واجشناسی، مفاهیم تازهای را در زبان زبان انسان ارائه کرده است که اصل تجزیه دوگانه زبان به عنوان خصوصیت ممیز زبان انسان از دیگر نظامهای ارتباطی، مهمترین آنها به شمار میآید.
از قرن یازدهم میلادی، واژه عربی "عنبر" به دو معنی "سنگ کهربا" و "ماده خوشبو" در زبانهای اروپایی به کار میرود. تصور واژه نگاران معاصر این ست که پیشینیان، این دو ماده را خلط کردهاند و واژه "عنبر" دستخوش دوگانگی معنایی شده است، آنان فرایند این تشتت لفظی را به روشنی بیات نکردهاند. منشاء این خلط، استنتاجی منطقی به نظر میرسد، زیرا شیوه استحصال موم عنر و سنگ کهربای خام و طبیعی از دریا در دنیای کهن به گونهای است که بروز چنین خلط واژگانی در زبان را بدیهی جلوهگر میسازد. بررسی متون کهن نشان میدهد که این اطلاق دوگانه و گزینش نام واحدی برای نامگذاری این دو ماده گوناگون، نه تنها بدیهی به نظر نمیرسد، بلکه شگفت آور جلوه میکند، زیرا از یک سو، اروپاییان، کهربا را از دریای شمال اروپا به دست میآوردند و این سنگ را نیک میشناختند و طبعا نامهایی بومی بر آن نهاده بودند و از سوی دیگر، مؤلفان قرون وسطای اروپا به طور عمده از جواهرنامهها و قرابادین عربی ترجمه شده به زبان لاتینی در وصف عنبر و کهربا بهره جستهاند، در حالی که در واژگان عربی و فارسی معرب، این دو ماده را همواره به دو نام گوناگون شناختهاند.