پژوهش حاضر بر اساس مدل ديكسون (2005) به بررسي تصريح ساختاري اختياري زبان انگليسي در ترجمههاي فارسي ـ انگليسي سه گونه ادبي ميپردازد. هدف از اين پژوهش آزمودن نتايج بدست آمده در پژوهش اولاهان (2001) است كه موضوع مورد نظر را در دو پيكره زبانيTEC و BNC مورد بررسيده است. همچنين اين پژوهش بر آن است رفتار تصريح ساختاري را در ترجمههاي انگليسي سه گونه ادبي بررسي نمايد. بررسي موردي بر روي 13 شعر، 4 نمايشنامه، و 8 رمان و داستان كوتاه فارسي به همراه ترجمههاي انگليسي آنها انجام گرفت كه به صورت تصادفي انتخاب شدند. نتايج اين پژوهش نشان ميدهد كه تصريح در ترجمههاي فارسي ـ انگليسي متون ادبي معاصر نوعي هنجار ترجمه ايست و در همه گونههاي ادبي، تصريح متممساز THAT و سپس ضماير ملكي فراوانترين نوع تصريح ساختاري اختياري است كه با نتايج اولاهان (2001) همخواني دارد؛ همچنين تصريحin order نيز در ترجمه داستان و نمايشنامه به كار رفته بود؛ اما، ساير نتايج بدست آمده در اين بررسي يافتههاي اولاهان را تاييد نميكند. يافتهها نشان ميدهد تصريح در مقام ابزاري ادبي در ترجمه ادبي به كار بسته ميشود همچنين تغييرگريزي متون ادبي و ايجاز كلام بويژه در شعر از جمله عوامل موثر در محذوف نگاه داشتن چنين ساختارهايي در برخي گونهها شده است.
اين مقاله، سبك صالح حسيني را در مقا م مترجم متون ادبي در ترجمه رمان خشم و هياهو اثر فاكنر در پرتو همگانيهاي ترجمه پيشنهادي بيكر بررسي ميكند. ابتدا گفته ميشود چرا در زمينه ترجمه، آنگونه كه سبك نويسنده اهميت دارد، سبك مترجم اهميت ندارد. نكته تناقضآميز اينجاست كه اگر سبك نويسنده مهم است، مترجم چگونه ميتواند اثر انگشت خود را در ترجمه باقي بگذارد؟ اين مقاله، همگانيهاي ترجمه پيشنهادي بيكر را يكي از شيوههاي بررسي سبك حسيني در نظر ميگيرد. اين همگانيها عبارتند از تصريح، سادهسازي، متوازنسازي و طبيعيسازي. در پايان، اين نتيجه حاصل ميآيد كه حسيني، صاحب سبك است و از طبيعيسازي به منزله پر بسامدترين شگرد براي بر جاي گذاشتن اثر انگشت خود در متن استفاده كرده است
اين مقاله به بررسي موسيقي و نسبت آن با مفهوم شرقشناسي و ديگر مفاهيم كليدي در انديشه و نقد ادوارد سعيد ميپردازد. با توجه به مركزيت موضوع فرهنگ در آثار سعيد و تاكيدي كه او بر رابطه و تباني آن با امپرياليسم، استعمار و نگاه شرقشناسانه ميگذارد، موسيقي كلاسيك غرب در آراي او اهميت مييابد. تحليل زمينههاي فرهنگي ـ اجتماعي موسيقي كلاسيك غرب (در يكي از واپسين آثار سعيد) چونان هنري كه باز تاباننده جامعه بود و هم اثر گذار بر آن، از ديگر موضوعات مطرح شده در اين نوشتار است. اين مقاله با بررسي ماهيت تناقض آميز موسيقي از ديدگاه سعيد ـ هنري مخاطبمدار و عمومي و در عين حال عميقا خصوصي ـ پايان مييابد.
اين مقاله بر آن است نشان دهد چگونه مايكل آنداچي كوشيده تاريخ شرق از ديد غرب را در رمان بيمار انگليسي (1992) بازنويسي كند. در پرتو رويكرد مطالعات استعمار و پسااستعمار و نيز با توجه به نظريه هيدن وايت مبني بر روايتمندي تاريخ (مجازيبودن ذاتي سخن تاريخي)، نويسندگان كوشيدهاند چگونگي به چالش كشيدهشدن تاريخ مكتوب را در اين رمان بررسي كنند. آنداچي، به عنوان يك نويسنده مهاجر پسااستعماري، سكوت ديرپاي تحميل شده بر به حاشيه رانده شدگان و استعمارشدگان تاريخ را ميشكند تا صداي آنها از پس قرنها شنيده شود. او، همچنين، در اين زمينه نوشتار ادبي را ابزاري براي درهم شكستن استيلاي گفتمان متصلب تاريخنگاري غرب ميكند، كه در آثار ادبي غربي نيز بازتاب يافته است. از سوي ديگر آنداچي مرز ميان تاريخ و داستان را در بيمار انگليسي مبهم و تار ميكند تا با به پرسش كشيدن شان شبه علمي تاريخ، داستان پسااستعماري را ابزاري براي بازنويسي تاريخ از ديدگاه «ديگري» كند.