پس از آنکه دیری چندانکه باید به میان سطور فیلسوفان و برانگشتانشان چشم دوختهام، با خود اکنون میگویم: بخش بزرگی از اندیشه خودآگاه را باید در شمار کرد و کار غریزی نهاد، از جمله اندیشه فیلسوفان را. در این باره نیز باید ازنو آموخت، همچنانکه انسان در مورد وراثت و «فطرت» نیز از نو نظر کرده است. [باید دانست] همچنان که عمل زایمان در کار وراثت کمترین اهمیتی ندارد، «خودآگاه بودن» نیز به هیچ وجه ضد آنچه غریزی است، نیست: بخش بزرگی از تفکر آگاهانه یک فیلسوف را غرایز او هدایت میکنند و به راههای خاص میکشانند. همچنین در پس هر منطق و چیرگی ظاهری آن بر جریان تفکر، ارزشگذاریها ایستاده است، یا روشنتر بگویم، نیازهای فیزیولوژیک برای نگهداشت نوعی خاص از زندگی.
تفرج صنع مجموعۀ برخی مقالات و گفتوگوهای مطبوعاتی عبدالکریم سروش در موضوعات علم اخلاق، فلسفۀ علم و تکنولوژی و علوم انسانی است. هفتهها و ماههایی که این مصاحبهها انجام میشد و تحریر مییافت، ایامی پر التهاب بود و نام علوم انسانی در مخاطب ناآشنا نفرت و وحشت را با هم بر میانگیخت؛ نفرت از علومی که به صورت علم مینمایند و به واقع علم نیستند و وحشت از دانشهایی که جمعی شعبدهباز برای بندنهادن بر پای مستضعفان و ربودن سرمایۀ ایمان آنان پرداخته و برساختهاند و به امتهای ستمکشیده به تزویر و فریب فروختهاند. غوغای سختی در معاندت و معاضدت این علوم برآورده بودند و از دو طرف کشمکش عنیفی میرفت.
نزهة الارواح و روضة الافراح (تاریخ الحکماء) ترجمه کتاب «تاريخ الحكماء قبل ظهور الإسلام و بعده «نزهة الأرواح و روضة الأفراح»» اثر شمسالدین شهروزی (ت 511ق) است. اصل این کتاب، به زبان عربی است و در اوایل سده یازدهم (1011- 1014ق)، دانشمند، حکیم و عارف ایرانی، مقصود علی تبریزی، در هند آن را به دستور جهانگیر گورکانی، به فارسی ترجمه کرده که نهتنها گزارشی از اندیشههای فلسفی و سخنان حکمتآمیز و پندهای دلپذیر است، بلکه متنی زیبا، روان و کم مانند از فارسی آن روزگار را نیز به دست میدهد. مترجم به هنگام ترجمه، در جایجای کتاب، نکتههایى از خویش در تفسیر احادیث نبوى و توضیح اقوال حکما و داورى آراى آنان افزوده است که نشان میدهد آنچه از فضل، علم و بینش عارفانه وی گفتهاند سخنى گزافه نبوده است که ازجمله مىتوان به صفحات 6، 7، 8، 9، 10، 18، 33، 174، 175 و... مراجعه کرد. این افزودهها نهتنها نشانههاى دست داشتن او در حکمت، فلسفه و علوم دیگر است، بلکه ذوق عرفانى او را نیز نشان مىدهد. با آنکه این ترجمه، در ساخت عبارت و جمله از متن عربى شهرزورى و منابع دیگر متأثر است- و شاید این مقدار تأثیر به علت دشوارى ترجمه، رعایت امانت و دقت در کلام حکما بوده است- ازنظر زبان فارسى و ویژگیهاى آن در قرن دهم و یازدهم، از نثرهاى روان و پاکیزه این روزگار به شمار مىآید؛ زیرا در این دوره که به نظر ناقدان سخنسنج، پارسى آشفته است و فارسىگویان از هند تا عثمانى آشفته گوی، زبان مقصود على تا حدود زیادی از آن آشفتگیها برکنار مانده است و اگر این ترجمه آزادتر صورت مىگرفت، شاید کار از گونهاى دیگر مىبود، چنانکه در صفحات 150، 320- 321 و 473 نمونههاى آن را مىتوان دید. بارى، این ترجمه گویاى علم، فضل و توانایى مقصود على تبریزى در دو زبان تازى و درى است. بررسى اجمالى فهرست لغات و ترکیبات و مقایسه آن با آثار معاصران او تا حدودى ویژگیهاى زبان او را روشن مىگرداند. در نثر او، جملههاى وصفى مانند «ملاحظه کردار و اطوار مردم کرده او را به یارى و دوستى بگزینید، نظر بر گفتار او کرده اختیار مکنید» [۵] برخلاف نثرهاى رایج این دوره بسیار اندک است.
جنایت به مقوله «عصیان برضد نظم اجتماعی» تعلق دارد. عاصی را کیفر نمیدهند، خردش میکنند. امکان دارد که عاصی مرد بدخیت و شایان تحقیری باشد: خود عصیان به هیچ رو جنبهای که بنوان تحقیرش کرد ندارد. و درباره نظم اجتماعی ما، اقدام به عصیان به خودی خود ارزش مرد را پائین نمیآورد. حالاتی هست که حتی میباید یک چنان عاصی را محترم شمرد زیرا او در جامعه ما چیزی را احساس میکند که میباید بجنگ آن برخاست؛ زیرا حالاتی هست که او از خواب بیدارمان میکند