اين مقاله به بررسي موسيقي و نسبت آن با مفهوم شرقشناسي و ديگر مفاهيم كليدي در انديشه و نقد ادوارد سعيد ميپردازد. با توجه به مركزيت موضوع فرهنگ در آثار سعيد و تاكيدي كه او بر رابطه و تباني آن با امپرياليسم، استعمار و نگاه شرقشناسانه ميگذارد، موسيقي كلاسيك غرب در آراي او اهميت مييابد. تحليل زمينههاي فرهنگي ـ اجتماعي موسيقي كلاسيك غرب (در يكي از واپسين آثار سعيد) چونان هنري كه باز تاباننده جامعه بود و هم اثر گذار بر آن، از ديگر موضوعات مطرح شده در اين نوشتار است. اين مقاله با بررسي ماهيت تناقض آميز موسيقي از ديدگاه سعيد ـ هنري مخاطبمدار و عمومي و در عين حال عميقا خصوصي ـ پايان مييابد.
شرق شناسی همواره با ابهام و تردید نگریسته شده است و شرق شناسان از سوی افرادی تجلیل و از طرف افرادی دیگر تحقیر شده اند. گروهی فرآورده های شرق شناسی و شرق شناسان را چونان حقایقی ناب و مطلق پذیرفته و بر آن کاخهای آمال خویش را برآورده اند و گروهی دیگر در علم بودن شرق شناسی تردید کرده، آن را وسیله نفوذ در شرق و چپاول میراث شرقیان پنداشته و شرق شناسان را یکسره منادیان استعمار دانسته و همه را به یک چوب رانده اند. آیا شرق شناسی راهگشای استعمار و ابزار سلطه بر شرق است و شرق شناسان کارمندان سازمانهای جاسوسی غرب؟ یا آنکه این دانش نتیجه شوق بی نهایت غرب به شناخت شرق و پنهانیهای آن است و شرق شناسان شیدای شرق و اسرار آن هستند و در این راه ریگ بیابان و خار مغیلان به کف زده اند؟ و آیا ...
بانو اطرایی از معدود هنرمندانی است که دارای مدرک درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. ایشان در زمینه ی معرفی و شناساندن ارزشهای موسیقی اصیل ایران خصوصا ردیف ها و دستگاه های موسیقی ملی و سنتور نوازی معاصر و همچنین آثار و اندیشه های بزرگانی چون پایور و صبا سال ها تلاش نموده و تالیفات و مجموعه آثار ارزشمندی را به جامعه موسیقی کشور تقدیم داشته است.
جنبش نگريتود در دهه 60 ميلادي به اوج شهرت رسيد. انديشمندان اين جنبش براي مقابله با قدرت رو به گسترش امپرياليسم، بهرهگيري از گفتار استعمارگر را يكي از شيوههاي اين رودررويي نهادند. براي مثال، نگريتودگراها از تقابلهاي دوتايي كه در بطن گفتار سلطهطلبان بود، استفاده كردند، ولي در اقدامي راهبردي سلسله مراتب اهميت، زيبايي و قدرت را به هم ريختند. رقص جنگلها، نوشته به سال 1960، در لايهاي از خود نقدي بر جنبش نگريتود است. بنابر آنچه در اين نمايشنامه بازتاب داده شده است، شويينكا بيشتر پايههاي نظري اين جنبش را زير سوال ميبرد، هر چند در عين حال به قابليتهاي راهبردي سياسي آن باور دارد. آنان مدعياند كه فرهنگهاي آفريقايي، همچون فرهنگ ديگر مناطق، استقلال عمل ندارند، از اينرو شويينكا نگاه ماهيتگراي نگريتودگراها را به تاريخ و نژاد نكوهش ميكند. در مجموع، به نظر ميرسد كه شويينكا موافق عقايد نگريتود نيست، مگر اين كه به صورت مقطعي براي ايستايي در برابر امپرياليسم به كار گرفته شوند.
داكتارو نويسنده سياسي چپگرايي است كه نوشتارهاي خود را در مرز گنگ و تار تاريخ و داستان ميآفريند. در اين مقاله، با تكيه بر ديدگاه فراداستان تاريخنگارانه بر رمان رگتايم به واكاوي اين انگيزه پرداخته شده است. در اين رمان، داكتارو نخست با نگرشي نقادانه، داعيه پيشرفت در دوره ترقي را زير سوال ميبرد، سپس با واكاوي شخصيتهاي داستانياش، كه برآمده از اقليتهاي جامعه آمريكايي، به ويژه سياهان و مهاجراناند، بيعدالتيها را باز ميتاباند. كالهاوس والكر و تاته بيانگر انسانهايياند كه در پي متبلور ساختن روياهاي خويشاند. آنان، با اين كه هر دو از لايههاي اقليتند، اما براي رسيدن به هدفهايشان، هر يك راهي متفاوت اختيار ميكند. سرانجام به نظر ميرسد با وجود اين كه داكتارو وجود تغيير را در جامعه «دوران ترقي» خيلي پررنگ نميبيند اما براي رسيدن به خوشبختي موعود در روياي آمريكايي، همواره رگههايي از اميد را باقي ميگذارد.