توطئه مشترک کتایون، همسر شاه بهمن، و لؤلؤ، غلامی که به فرماندهی کل سپاه رسیده، خزانهها در دست اوست و سرکردگان قوم همه سر به اطاعت او فرود آوردهاند، انگار باید کامیاب شود، اما حوادثی پیش میآید که این طرح را نافرجام میگذارد. به روایت ایرانشاه گوش میسپاریم: بهمن میان سرکردگانی که همه در توطئه علیه او دست دارند به شادخواری نشسته است. یکی از معدود یاران وفادار او یعنی پارس پرهیزگار، که از زمان بازگشتن بهمن از شکار با او دیدار نکرده بود عزم دربار میکند. خبر مهمانی لؤلؤ او را به شک میاندازد، زیر قبا زره میپوشد و به تالار جشن پا مینهد. حاضران به احترامش برپا میخیزند و او را به فرخندگی پذیره میشوند. پارس در اولین نگاه چیزی میبیند خلاف معمول؛ رسم میخواری بهمن چنین است که همواره غلامی پشت سر او ایستاده شمامه معطر فراوان به دست دارد؛ بهمن پس از نوشیدن هر جام شمامهای ازغلام گرفته با آن تری می از لبان برمیچیند و سپس آن را، به رسم نوعی افتخار دادن شاهانه، به یکی از درباریان میبخشد. پارس هراسان متوجه غیبت غلام میشود؛ بر اثر همان حس پیش آگاهی از توطئه از تالار بیرون میشود و در پی غلام به باغ میرود و او را در حال راز و نیاز عاشقانه با یکی از کنیزان دربار میبیند. پارس سخت به این بنده وظیفهنشناس پرخاش میکند.
برای من شاهنامه به رودی عظیم مانند است که در عین زیبایی و قدرت، آراسته و کامل است و در مسیر طولانی خود تا دریا در هر جایی و در هر چشمی و برای هر گوشی جلوه و جمال و زمزمه ای خاص دارد و برای اندیشمندان، ساختار پیروزی و شکست، امید و نومیدی، زادنها و مردنها، در آن بسیار پرمعنا و تفکرانگیز است، این کتاب شناسنامۀ زندگی پرتلاطم و سرشار از گیر و دار ملت سلحشور ایران است که هرگز نام را به ننگ نفروخته است و پیوسته جان را به پای نام نیک خویش باخته است و فردوسی، استاد بزرگ ادب پارسی و پیر پارسای این سرزمین ایزدی، با بیان جادویی و افسون ساز خود، این روحیات و توانمندی های ملی مردم ما را چنان زنده و پویا و گویا به تماشا گذاشته است که انسان خود را شاهد زندۀ همۀ وقایع می یابد و ... در این فرهنگ تمامی واژهها و نام های شاهنامه بر پایه سرشت و نهاد زبان فارسی به ترتیب الفبا گردآمده است. برای هر اسم معنی و کارکرد آن در شاهنامه به همراه ابیات مرتبط آن تشریح گردیده است. پولاد = از سرداران ایران در روزگار کیقباد پیروز = از فرزندان کاوه ی آهنگر تاجبخش = رستم تاجور = ایرج تهمورس = پسر هوشنگ ، سومین پادشاه نخستین سلسله ی جهان تهمینه = دختر شاه سمنگان و مادر سهراب پسر رستم جاماسپ = وزیر و حکیم و رایزن گشتاسپ و داماد زرتشت جانفروز = از سرداران بهرام چوبینه در جنگ او با خسرو پرویز جریره = همسر سیاوش و مادر فرود و...
در این داستان دو تن از بزرگترین پهلوانان ایران با یکدیگر روبرو می شوند. رستم جامع خصائل پهلوانی یعنی مردانگی و آزادگی و شجاعت و شاه دوستی، و کسی است که برای ایران همه مصائب را تحمل کرد و آنرا از مخاطرات عظیم نجات بخشید و عمر خود را در حفظ تاج و تخت کیان گذاشت. اسفندیار پهلوانی است که بدعای زرتشت رویین تن شده و حربه ها بر تن او کارگر نیست. وی میخواهد بفرمان پدر و برای رسیدن بتاج و تخت شاهی بندبر پای رستم نهد و اگرچه منکر خدمات رستم نیست ولی سرپیچی از حکم پادشاه را نیز خلاف دین و آیین میداند و رستم را به اطاعت حکم پادشاه می خواند؛ و رستم اگرچه جنگ با یکی از افراد کیانی را گناهی نابخشودنی میشمارد لیکن از تحمل عار نیز گریزان است و همین دو اصل و همچنین مواجهه با مردی رویین تن که زخم سلاح را در او اثری نباشد سبب دشواری بزرگی برای رستم است تا بحدی که بچاره گری و توسل او بسیمرغ منجر میگردد
این کتاب حاصل سالها گردآوری اسناد و تحقیق و حضور سپانلو است در نهادی که آن را پایاترین، مؤثرترین و پربارترین نهاد فرهنگی ایران میدانند. تاریخ کانون نویسندگان ایران بخش برجستهای از تاریخ روشنفکری ایران و بخش مهمی از تایخ معاصر کشور ماست و هم از اینرو که پژوهشها و خاطرات در این زمینه از اقبال گسترده علاقمندان به تاریخ و مباحث فرهنگی و اجتماعی و سیاسی برخوردار است. فصل اول حیات کانون نویسندگان ایران را از تولد این نهاد در سال 1326 تا 1329 پی گرفته و فصل دوم با عناوینی چون اتحادیه تضادها، شبهای انستیتو، کانون در انقلاب و ... سرنوشت کانون را در سالهای انقلاب دنبال کرده است. فصل آخر کتاب به تاریخ جمع مشورتی کانون نویسندگان اختصاص یافته و حوادث سالهای اخیر را بازگو کرده است.
انقلاب مشروطیت ایران فرهنگ و ادبیات ویژه خویش را آفرید. این یکی از سه جنبش مهم سیاسی ترایخ ایران به شمار میرود که آفریننده سرفصلهای ادبی بوده است؛ اما اگر فرهنگ و ادبیات بازتابی از تحولات اجتماعی است، به نوبه خود بانی و مقوم تحولات اجتماعی نیز میتواند باشد و در مواردی حتی به شکل طلایه جنبشها درمیآید تا آنجا که تشخیص این امر که میان فرهنگ و تحولات اجتماعی کدام علت است و کدام معلول، از نظرگاه تاریخ دشواریها دارد. در این کتاب به چهار شاعر جنبش مشروطیت یعنی عارف قزوینی، میرزاده عشقی، ملکالشعرای بهار و فرخی یزدی پرداخته شده و شعر و زندگی آنان مورد بررسی قرار گرفته است.