زبان شعر، عینیترین عامل تشخیص ادبیات از غیرادبیات است و با همه اهمتی که در قلمرو شعرشناسی دارد، نقد ادبی جدید آن گونه که باید بدان نپرداخته است. زبان شعر کیفیتی جدا از هویت کلی زبان ندارد ولی در عین حال دارای ویژگیهای خاص خود است. منتقدان ادبی کلاسیک ما غالباً زبان شعر را در مقابل زبان نثر قرار دادهاند، در حالی که زبان شعر در تقایل با هیچ زبان خاصی نیست بلکه گونهای از زبان است با خصوصیات متفاوت از گونههای دیگر زبان. همانطور که زبان در مفهوم عام خود موجودیتش را ازکلمات و نظام هماهنگ حاکم برآنها میگیرد، زبان شعر نیر هستی خود را مدیون واژگان شعر و نظام خاصی میباشد که در دنیای شعر حاکم بر واژگان است.
وجود فرهنگهای بسامدی و واژهنما برای آثار ادبی، امروزه دیگر نهتنها امری ضروری بلکه از امور ناگزیر در این باب است. بدون اطلاعات دادهشده در این فرهنگها، هرگونه تحقیق حتی در جزئیات کاستی دارد و قابل اطمینان نیست، چه رسد به تحقیقاتی نظیر سبکشناسی یک دوره یا بررسی تاریخ زبان یا نوشتن تاریخ ادبیات مستند و درست. در این فرهنگ همه واژگان موجود در غزلیات سعدی برحسب حروف الفبا فهرست شده است. کلمات اصلی عنوان قرار گرفته است. در اسم و صفت، صورت مفرد کلمه عنوان قرار گرفته و صورتهای دیگر مثل جمع و معنادار صفت تفضیلی یا در اتصال به ضمیر یا یکی از انواع «ی» بعد از صورت ساده کلمه آورده شده است.
فرهنگ واژهنما یا واژهیاب بسامدی، فهرست الفبایی واژگان و شماره دفعات تکرار یک واژه در یک اثر است و به عبارتی میزان کاربرد هر واژه در بافت زبانی و تعیین جای آن در متن است. از فهرست چنین دادههایی در تحلیلهای زبانشناختی، بهویژه در واژهشناسی و با کمک شیوه تحلیل مؤلفهای معنایی با شکستن ساختار کلمه و تجزیه و تحلیل معنا و مفهوم آن و همچنین توصیف هممعنایی، جانشینی، همنشینی کلمات، تمایز معنایی و ابهام معنایی استفاده میشود. این کتاب دربرگیرنده فرهنگ واژهنمای اشعار فروغ فرخزاد است که از خلال کتابهای شعری او به دست آمده است.
نویسنده این کتاب با احاطه چشمگیر خود در منابع نقد کهن و آگاهی گستردهاش نسبت به نقد جدید، اصلیترین مبادی فلسفی را در گرایشهای مختلف نقد مورد کندوکاو قرار داده و با مقایسه هوشمندانه نگرشها و آراء مختلف، زمینه آشنایی سودمندی برای خواننده هموار میسازد. در مقدمه کتاب بحثی درباره فلسفه و نقد آمده است. فصل اول درباره ریشههای تاریخی رشد اندیشه فلسفی در میان اعراب مسلمان است. فصل دوم شامل احکام و آراء انتقادی و پیوند آن با تفکر فلسفی است و در این مسیر به مطالعه در آراء جاحظ، ابن قتیبه، ابن طباطبا، قدامه، آمدی، قاضی جرجانی و حازم قرطاجنی پرداخته و کوشیده تا آراء انتقادی این ناقدان را بر اساس مبانی فلسفی آنها مورد بررسی قرار دهد. فصل سوم درباره شیوه نقد در میان فلاسفه مسلمان است. فصل پایانی کتاب درباره تأثیر تفکر فلسفی در مقولههای نقد است.
درباره ساختگرایی و جایگاه آن در نقد ادبی، کتابها و مقالات بسیاری نوشته شده است. در این نوشتار نویسنده کوشیده با پرهیز از ورود به مسائل جزئی و حاشیهای و با تأکید بر سادهسازی مطالب، ساختگرایی در نقد ادبی را با تکیه بر جنبههای عملی آن اندکی روشنتر بازگو کند.