در اوائل مهر ماه 1374 در آمریکا فرصتی دست داد تا به دیدار سهراب شهید ثالث بروم. چند روزی بود که از بیمارستان به منزل بردارش سیاوش آمده بود. همراه بیژن اسدیپور و جمشید برهمن از نیوجرسی به طرف فیلادلفیا حرکت کردیم و از آنجا به اتفاق دکتر حسن شهپری و رضا استخریان به دیدارش رفتیم. حرف و سخن زیاد شد. چند ساعتی ماندیم. از جمله صحبت به نویسنده مورد علاقهاش «چخوف» کشیده شد. میدانستم که آثار این نویسنده روس را مکرر خوانده است. و به علت همین علاقه در سال 1360 فیلمی با همکاری تلوزیون آلمان، شوروی و ایتالیا درباره زندگی چخوف ساخت که چندین جایزه در جشنواره ها گرفته است در همین دیدار ترجمه داستانی از چخوف را در اختیارم گذاشت و در اینجا به یاد آن عزیز سفر کرده این داستان را منتشر میکنیم.
هدف نویسنده از نوشتن کتاب حاضر پرداختن به همان مسائل و مطالبی است که در تاریخ ایران چندان به آنها توجه نشده است. منتها با بهره گیری از شیوه ای که حلاوت داستان را در خود داشته باشد و ظرافت و طنز را در عین حال هم حرمت قلم حفظ گردد و هم استفاده از بیان داستان گونه و ریزه کاری های طنز، راه را بر واقعیت موجود در تاریخ نبندد. بدین ترتیب خواجهها در واقع همدم و همراز سلاطین شده بودند و در روزگارانی که شاهان بیکفایت بر تخت تکیه میزدند، خواجهها به همراهی خواتین حرمسرا ابتکار عمل را به دست میگرفتند، گاه ماجراهایی میآفریدند، دستان خود را به خون بیگناهان میآغشتند و مرتکب جنایاتی میشدند که انجامش از عهده هرکسی بر نمیآید. در ایران از کلمه «خواجه» یا «خوجه» برای مردان اخته شده استفاده میشد. اخته سازی اغلب در سنین کودکی پسران انجام میشد. با ایجاد و گسترش حرمسرا در ایران، استفاده از مردان اخته شده (خواجه) برای خدمت به زنان حرمسرا اهمیت بیشتری یافت، و این وضعیت تا پایان دوره قاجار ادامه داشت. گرچه خواجگان بعضاً به پستهای مهمی نیز در دربار دست یافته و در تصمیمات شاه و وضعیت کشور اثر گذار بودهاند. همچنین از خواجگان گاه برای تربیت و نگهداری از ولیعهد نیز استفاده میشد.....
این کتاب با عنوان «جهان بزرگ و انسان» جلد سوم از دوره چهارجلدی «اندیشه های یک مغز بزرگ» است که سه جلد دیگر آن عناوین «اندیشههای یک مغز بزرگ»، «خداوند بزرگ و من» و «افکار کوچک و دنیای بزرگ» نیز جداگانه انتشار یافتهاند. این کتاب از بیست کتاب موریس مترلینگ اقتباس گردیده است.