باسنت در این فصل از کتاب خود به چگونگی پیدایش و شکلگیری ادبیات تطبیقی میپردازد. وی ضمن توجه به خاستگاه اصطلاح ادبیات تطبیقی و رواج برخی مفاهیم آن در سالهای آغازین قرن نوزدهم، به مسائلی همچون: ارتباط میان فرهنگ و ملیت، تأثیرات فرهنگی، تأثیر آثار خاص گاه حتی جعلی، تلاش برای تثبیت هویت ملی، نقش ترجمه، باور به برتری فرهنگی و سیاست امپرایالیسم، برپایی کرسیهای ادبیات تطبیقی در اروپا و امریکا، تلاش برای ارائه تعریف و مشخص کردن موضوع مورد مطالعه، تفاوت نگرش به ادبیات تطبیقی به ویژه در فرانسه و آلمان، ایجاد تمایز میان اصطلاحات ادبیات تطبیقی و ادبیات عمومی و ادبیات جهان، تمایز میان زبانها، و طرح روابط دوگانه اشاره میکند و نقش هر یک از آنها را در روند پیدایش و شکلگیری ادبیات تطبیقی باز مینماید.
ترجمه، از دیرباز، به لحاظ تأثیر و بده بستان ادبی و فرهنگی در میان ملتهای گوناگون نقش به سزایی داشته، ولی در مقایسه با متن اصلی در مقام مادون قرار گرفته، مترجم نیز عبدعبید نویسنده اصلی به شمار آمده است. در مقاله حاضر، سوزان باسنت پس از تعریف ترجمه در قالب انتقال متون مکتوب از یک زبان به زبان دیگر، جهد میکند تا نشان دهد که ترجمه به جای اینکه «رونوشت» اثر اصلی باشد عملی خلّاق است و در احیا و ارزیابی مجدّد زبان و ادبیات هر قوم نقش بسیار مهمی دارد. در انجام سخن هم بر این نکته تأکید میکند که ترجمه فعالیت حاشیهای نیست و در شناخت دنیای مسکونی ما اهمیت بسیار دارد.
مقاله حاضر فاقد چکیده بوده، مترجم بر طبق اصول ویژهنامه ادبیات تطبیقی چکیدهای بدان افزوده است. باسنت در این فصل از کتاب خود به ادبیات تطبیقی در آن سوی مرزهای اروپا میپردازد؛ به روند شکلگیری مکتب امریکایی در مقابل مکتبهای اروپایی ادبیات تطبیقی و تأثیری که این مکتب بر مفاهیم ادبیات تطبیقی میگذارد؛ به تمایز میان آنچه ادبیات تطبیقی دنیای کهنه و نو نامیده میشود؛ به ادبیات تطبیقی در دوران پسااستعماری، با توجه به ادبیات تطبیقی در هند و افریقا و به تمایز رویکردهای اروپایی و غیراروپایی؛ به مکتبهای تطبیقی در دهه 1990 و به طور اخص مکتب فرانسوی و مکتب آلمانی؛ به انگارههای اثباتگرا و صورتگرا و انگارههای دیگر خارج از سنت اروپایی ـ امریکایی؛ به جایگاهی که زبان انگلیسی با افول زبانهای باستانی لاتینی و یونانی، در مطالعات ادبی، به ویژه در مطالعات تطبیقی پیدا میکند و به اهمیتی که ترجمه از این طریق مییابد؛ دست آخر نیز به تعامل ادبیات تطبیقی با مطالعات فرهنگی، مشابهتها و ارتباطات تنگاتنگ میان آنها.