در مباحثات فرهنگی درازی که در دهه 1930 میان روشنفکران مارکسیست جریان یافت، یکی از مهمترین موضوعاتی که محل تأکید قرار گرفت مسأله واقعگرایی یا رئالیسم در هنر بود. بزرگترین مدافع و مروج رئالیسم یا واقعگرایی سوسیالیستی، و لذا زبانآورترین منتقد جنبش مدرنیسم، گئورگ لوکاچ بود. برتولت برشت (1956 ـ 1898) در مقام پاسخگویی، به هواداری از هنر دورگهای برخاست که با دیدگان انتقادی به واقعیات عصر خود بنگرد، ولی بر پایه نوآوریهای فنی آوانگارد، نه براساس قالبهای سنتی منسوخ.
رئالیسم موضوع سفسطهستیزی است و جلال آل احمد نویسندهای منورالفکر است که بنیان فکری و سیستم اندیشگری او «رئالیسم» است و در عین واقعگرایی، گروش و نگرشی عقلانی، عقلایی و منطقی با وقایع و واقعیتها دارد و حوادث را هنجارمند و به عنوان مقولهای تحولی رصد میکند و خود و عالم را متحرک منفعل از عوارض صدفهای نمیبیند و همواره فعال و پویا نقش خویش را در گردونه هستی در حوزه وجودی خود ایفا میکند. تعرفه شخصیت هنری او سیر در مسیر طولی حیات و عالم وجود است و اگر هم گاه ستیزی با واقعیتهای واقع دارد، این ستیز و تخالف از سنخ انفعال و فرونشستن نیست، بل تعادلبخش و پوینده به سمت مقاصد موضوعه است آثارش شواهد صادقه بر شخصیت جمعی اوست.
در این مقاله مقصود از واژه واقعگرایی مفهوم کلی آن یعنی ارائه واقعیات و حقایق در ادبیات و هنر است و نه معنی خاص آن یعنی ادبیات رئالیستی دهه هائی از قرن نوزدهم. اساس بحث بر این نکته استوار است که همه نویسندگان و هنرمندان کم و بیش مدعی ارائه واقعیات هستند یعنی خود را واقعگرا و دیگران را غیر واقعگرا میخوانند. تفاوت بین این نویسندگان و هنرمندان در حیطه هنر واقعگرایانه گهگاه آن چنان شدت میگیرد که اگر نه در تعریف بلکه در عمل یا در پیاده کردن این روش ادبی و هنری تضادهای شدیدی را بوجود میآورد. هدف این مقاله کوتاه بحث درباره مفهوم رئالیسم و یا ارائه تاریخچه این مکتب یا نهضت و تکنیکهای بکار برده شده در آن نیست چه همه آنها تقریباً یکسانند بلکه منظور کاوشی است منحصر در برداشتهای متفاوت و متضاد از این تعاریف و تاثیر این برداشتها در آثار ادبی و هنری. برای روشن شدن مطلب، ابتدا اشارهای کوتاه به معنی واژه رئالیسم مینمائیم. رنه ولک در کتاب شاهکارهای ادبی جهان رئالیسم را "ارائه صادقانه واقعیت، یعنی زندگی و رفتارهای معاصر یک دوره خاص در ادبیات " میداند. او در عین حال بر این باور است که "رئالیستها در آثار خود شخصیت نویسنده را سرکوب یا لااقل در زمینه داستان محو میکنند، چون واقعیت باید آنطور که هست ارائه گردد." فرهنگ مختصر ادبیات انگلیسی دانشگاه آکسفورد رئالیسم را "رعایت و پیروی از حقیقت در مورد واقعیات زندگی" تعریف میکند. فرهنگ اصطلاحات ایی ام. اچ ابرامز آنرا بعنوان" یک جنبش ادبی قرن نوزدهم بخصوص در نثر تخیلی" ... تعریف میکند.
نمایشنامههای عامیانه معمولاً در خود تئاترهای خام، بیتوقع و غیر مسئول میباشد. زیبائیشناسی متعارف و اصول آموخته شده آن توجهی به این نوع نمایشنامهها ندارند. رفتار این نوع زیبائیشناسی با نمایشنامههای عامیانه غروزآمیز است و نمیخواهد این نوع نمایشنامهها غیر از آنچه هست باشد، هانطور که بعضی از حکومتهای نمیخواهند ملتشان غیر از آنچه هست باشد، یعنی: خام، بیتوقع و غیرمسئول. این نوع نمایشنامهها از اخلاق متعارف و پیشپا افتاده صحبت میکنند و همراه با شوخیهای کثیف و مبتذل فقط روح و عاطفه آدم را انگولک میکنند.