در فصلهای آغازین این کتاب سخن از این میرود که در سالهای اخیر از اهمیت ادبیات تطبیقی کاسته شده است، اگر چند چنین نیز استدلال کردهاند که تطبیقگری زنده و پویاست و تحت نامهای دیگر رونق بازار دارد. اما در مقابل، ترجمهپژوهی رونق بازار بیشتری یافته است و از اواخر دهه 1970 به دیده یک رشته مجزای پژوهشی به آن نگاه کرده و گفتهاند که انجمن حرفهای و مجله و فهرست انتشارات دارد و پایاننامههای دکتری درباره آن نیز در حال ازدیاد است. ارتباط ادبیات تطبیقی با ترجمهپژوهی ارتباط پیچیده و مسئلهسازی بوده است. تلقی معمول چنین بوده است که ترجمه با ادبیات تطبیقی نسبت چندانی ندارد و کاری است که چندان نیازمند استعداد و خلاقیت نیست و بر این مبنا مترجمهای حرفهای از عهده آن برمیآیند و در ازای آن پول میگیرند.
کسانی که در ادب فارسی از روی صدق و تانی و نه از سر هوی و تمنی، تاملی مستمر و بی وقفه به منظور کشف اصول و موازین حاکم بر ادب و فرهنگ ایران داشته اند، نیک می دانند که از جمله مظاهر توانایی شگفت آور سخن سرایان بزرگ و افسونگر فارسی زبان، آنست که با قدرت استفاده از قانون تجرید و تعمیم ذهن خلاق و آفرینشگر خویش، بخوبی توانسته اند با رویت مناظر در صحنه حیات و اندیشه در کار روزگار و ژرفکاوی در پدیده های گیتی و ترکیب آن ها با یادها و خاطره ها و خوانده ها و شنیده ها و در یک کلام دانسته ها آمیزه ای از عبرت و حکمت پرداخته و با عرضه دستاوردهای تامل و تجربه در قالب سخنان منظوم و منثور خوانندگان آثار خویش را از چشمه سار زلال ذوق سلیم خود سیراب ساخته و قریحه جمال پرست آن ها را نوازش داده، آدمیان را از زادگان طبع جویای کمال خویش برخوردار و کامیاب گردانند...
فرهنگ و تمدن ایران چون خورشیدی تابان پرتو خرد اهورایی خود را در طول هزارههای متمادی، از زمانی که دنیا اولین گامهای خود را در راه زندگی اجتماعی برمیداشت و هنوز در تاریکی جهل و بیقانونی دستوپا میزد، سخاوتمندانه بر سراسر جهان گسترانیده است. این کتاب دربردارنده اهمیت و ارزش زبان و ادب فارسی است و شامل این مطالب میباشد: ادب و ادبیات، آشنایی با فرهنگ و تمدن ایران، فلسفه ایران باستان و زرتشت، زبان فارسی، فردوسی و شاهنامه، علم و تمدن در ایران باستان، و نقش ایرانیان در بنیانگذاری تمدن بزرگ اسلامی.
ترجمه، از دیرباز، به لحاظ تأثیر و بده بستان ادبی و فرهنگی در میان ملتهای گوناگون نقش به سزایی داشته، ولی در مقایسه با متن اصلی در مقام مادون قرار گرفته، مترجم نیز عبدعبید نویسنده اصلی به شمار آمده است. در مقاله حاضر، سوزان باسنت پس از تعریف ترجمه در قالب انتقال متون مکتوب از یک زبان به زبان دیگر، جهد میکند تا نشان دهد که ترجمه به جای اینکه «رونوشت» اثر اصلی باشد عملی خلّاق است و در احیا و ارزیابی مجدّد زبان و ادبیات هر قوم نقش بسیار مهمی دارد. در انجام سخن هم بر این نکته تأکید میکند که ترجمه فعالیت حاشیهای نیست و در شناخت دنیای مسکونی ما اهمیت بسیار دارد.
مقاله حاضر فاقد چکیده بوده، مترجم بر طبق اصول ویژهنامه ادبیات تطبیقی چکیدهای بدان افزوده است. باسنت در این فصل از کتاب خود به ادبیات تطبیقی در آن سوی مرزهای اروپا میپردازد؛ به روند شکلگیری مکتب امریکایی در مقابل مکتبهای اروپایی ادبیات تطبیقی و تأثیری که این مکتب بر مفاهیم ادبیات تطبیقی میگذارد؛ به تمایز میان آنچه ادبیات تطبیقی دنیای کهنه و نو نامیده میشود؛ به ادبیات تطبیقی در دوران پسااستعماری، با توجه به ادبیات تطبیقی در هند و افریقا و به تمایز رویکردهای اروپایی و غیراروپایی؛ به مکتبهای تطبیقی در دهه 1990 و به طور اخص مکتب فرانسوی و مکتب آلمانی؛ به انگارههای اثباتگرا و صورتگرا و انگارههای دیگر خارج از سنت اروپایی ـ امریکایی؛ به جایگاهی که زبان انگلیسی با افول زبانهای باستانی لاتینی و یونانی، در مطالعات ادبی، به ویژه در مطالعات تطبیقی پیدا میکند و به اهمیتی که ترجمه از این طریق مییابد؛ دست آخر نیز به تعامل ادبیات تطبیقی با مطالعات فرهنگی، مشابهتها و ارتباطات تنگاتنگ میان آنها.