هزار و یکشب یکی از عالیترین نمونههای قصههای عامهپسند است (اگر عامه و خاصهای در میان باشد) که در بعضی حکایتهای خود به داستان پهلو میزند. هدف از این یادداشت کوتاه برشمردن عناصر و رموز جذابیت و اسرار ماندگاری این کتاب کهن است. رموز سادهای که شاید امروز فراموش شده یاشد. در این جا فرض بر این گذاشته شده است که کتاب را یک نفر نوشته و نام این نویسنده شهرزاد است. برای آسان شدن بررسی، قصه گو و نویسنده یک تن فرض شده اند. جستجوی نویسنده یا نویسندگان واقعی اثر در مقوله این یادداشت نمیگنجید. نگارنده به بهانه گسترش پدیده پستمدرنیسم در ادبیات ایران، رموز دوام انگیزه گفته شدن این همه قصه، کشته نشدن است.
کار گردآوری قصههای عامیانه ایرانی سالیانی است که با کوششهای پژوهندگان ایرانی و خارجی ادامه دارد و تا رسیدن به مرحله کمال هنوز راه درازی در پیش دارد. اهمیت این کار در آن است که چون فرهنگ عامیانه اساساً شفاهی است و سینهبهسینه نسل به نسل منتقل میشود، اگر بهموقع برای ثبت و ضبط و مکتوب کردن آن تلاش نشود، بهتدریج از خاطرهها و حافظهها فراموش خواهد شد. این کتاب یکی از کوششهایی است که در این راه انجام شده و در آن شانزده قصه عامیانه با روایتهایی از آنها که در استان مرکزی ثبت شده، گرد آمدهند که گذشته از ارزشی که از حیث ثبت آثار فولکوریک دارند، خود قصههایی شیرین و دلنشیناند.
کلمه فولکلور که ادبیات عامیانه را نیز دربر میگیرد که در آن تخیل، احساس، آرزو و اندیشههای گوناگون متبلور است که از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته و نشاندهنده معیارهای زیباییشناسی و اخلاقی هر دوره از زندگی مردم میباشد. ادبیات عامیانه میراث معنوی نسلهای گذشته است که به صورت شفاهی در قالب آثار ذوقی در میان آیندگان رواج یافته است؛ به گونههای مختلف آن یعنی ادبیات داستانی و غیرداستانی و نمایشی به سبب علاقهای که مردمان به حفظ میراثهای علمی و فرهنگی دارند، در میان آنها رواج یافته، از باورها، آرزوها و عنعناتشان مایه گرفته است. در این کتاب به انواع فولکلور و ویژگیهای آن و مطالبی مربوط به آن ارائه شده است.
قصه (story) که جمع آن در زبان تازی قصص و اقصیص میباشد بیان وقایعی است غالباً خیالی که درآنها معمولا تاکید بر حوادث خارقالعاده، بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است. در قصه «محور ماجرا بر حوادث خلقالساعه استوار است. قصهها را حوادث به وجود میآورند و در واقع رکن اساسی و بنیادی آن را تشکیل میدهند، بیآن که درگسترش بازسازی آدمهای آن دقشی داشته باشند. به عبارت دیگر شخصیتها و قهرمانان در قصه کمتر دگرگونی مییابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگون واقه میشوند. قصهها شکلی ساده و ابتدایی دارند و ساختار نقلی و روایتی زبان آنها اغلب نزدیک به گفتار و محاوره عامه مردم و پر از آثار اصطلاحات و لغات و ضربالمثلهای عامیانه است».در پایان راجع به ارتباط این نوع نثر با آثار خلاقه امروز گفتاری کوتاه آورده شده است. هدف اصلی در نگارش اغلب قصههای عامیانه، سرگرم کردن و مشغول ساختن خواننده و جلب توجه او به کارهای خارقالعاده و شگفتانگیز چهرههایی است که نقش آفرین رویدادهای عجیب هستند.
منظور این بوده است که ضمن به کارگیری همه روایت ها بتوانیم رد پا و اثر خود پژوهشگران را در به هم پیوستن حوادث ببینیم. تلفیق به این مفهوم نیست که صد درصد روایتها، اعم از معتبر و غیرمعتبر را به کار بگیریم بلکه بیشتر قصد این است که آنهایی را که معتبرتر هستند و بیشتر تکرار شدهاند مبنا قرار دهیم و از مابقی روایتها تا جایی که راه و روش و منش داستانی اجازه میدهد، سود ببریم ... یعنی هم قطعیتی به سیامک و هوشنگ و تهمور و جمشید و ضحاک دادهام و هم این که نگاه پزوهشگران داخلی و خارجی را به خوانندگان عرضه کردهام ... آن دسته از اطلاعاتی که پزوهشگران اسطوره و افسانه گردآوری و بحث کردهاند مشخص است.