سینمای آمریکا و یا حتی اگر بخواهیم وسیعتر بگوییم «سینمای غرب» به طور متوسط هر ده سال یک بار، عذرخواهی خود را نسبت به بومیان آمریکا، به دلیل جنایاتی که در گذشته در حق آنها مرتکب شده است، ادا میکند و این کار را با ارائه یک فیلم بزرگ و معظم و حذاب انجام میدهد. چنین فیلمهایی به طور معمول در ترسیم سیما و زندگی این بومیان و سرخپوستان، مثبت و صادق هستند. اما در بیشتر اوقات دیده شده است که به هنگام عرضه این فیلمها، آنچه در فیلم گنجانده شده است، به تصویر کشیدن همان ایدههای آشنای انساندوستانه است که بر حسب زمان ارائه فیلم و گرایشهای لیبرالیستی و دمکراتیک زمان و میزان تمایلات آزادیخواهانه، شکل و نمای ظاهری متفاوتی را به خود دارند. «رقص با گرگها» بیش از آنکخ ایدهها و برداشتهای جدیدی از زندگی سرخپوستان آمریکا را در سالهای دو دهه 1860 و 1870 به دست دهد، نگاهی متفاوت با گذشته، بر این ایام داشته باشد، تخیلگرایی شیرین را همراه همیشگی خود ساخته است، برخی درونمایهها و دورههای گذشته را تکرار میکند، نخستین و بارزترین نکته در میان این درونمایههای کلیشهای، تقابل «سرخپوستان خوب» با «سرخپوستان بد» طی ماجراهای قصه است.