امروز به کارگيري رمز و نماد، يکي از ويژگيهاي فراگير در شعر معاصر عربي شده و به آن عمق و جلوهاي تازه بخشيده است. امل دنقل (ف 1983 م.) شاعر برجسته مصري از جمله شعراي مبارزي است که از اين ظرفيت هنري زبان، به خوبي استفاده نموده است. وي با خلق تصاويري سرشار از عاطفه انساني و بسيار ساده و دلنشين، با الهام از ميراث گذشته و اسطورههاي عربي و غيرعربي، آينهاي ساخته که در آن، همۀ آرزوهاي شاعر و همه ناکاميهاي امروز جهان عرب، به وضوح نمايان است. عنصر پايداري جانمايه شعر امل دنقل است، لذا وي همواره قهرماناني را برگزيده است که عصيانگر و سازشناپذيرند، آنها هرگز تسليم وضع موجود نميشوند، حتي اگر سرکشي آنان با شکست روبرو شود و به همين سبب است که منتقدان، امل دنقل را شاعر «تمرد» ناميدهاند.
شعر معاصر عربي و فارسي، فرآيندي است که ميکوشد جايي براي بازتاب همه دغدغههاي انساني داشته باشد. عواطف، اهداف، پيروزمنديها، ناکاميها و همه مسائل انساني، جايگاهي قابل توجه را در گستره آن دارا ميباشند. از جمله مسائل انساني در عصر جديد، وجود محدوديتهايي است که انسان را از رسيدن به تعالي مورد نظر باز ميدارد؛ اين محدوديتها گاهي در شکل عناصري بروز ميکنند که به شکل اعجابانگيز خود را به زندگي انسان تحميل کردهاند و شگفتتر اين که انسان نيز به وجود آنها عادت ميکند اما در اين بين جانهاي گرم و سرهاي پرشوري، ظهور مييابند که بيمحابا به استقبال اين موانع سترگ ميروند و به کارزار با آنها ميپردازند، امل دنقل مصري و نصرت رحماني پارسي گو از اين گروهاند. اين نوشته بر آن است تا ضمن ارائه نمايي کلي از پديده شورش در شعر دو شاعر به مصاديق برجسته اين محدوديتها از قبيل خود، اجتماع، زمان و دنياي جديد پرداخته فصل مشترک رويارويي دو شاعر را با آنها به نمايش گذارد. نتيجه حاصله از پژوهش نشان از آن دارد که وجود انگيزههاي مشترک در حوزه دو زبان، باعث شکلگيري تقابل هم سان دنقل و رحماني با محدوديتها گرديده است.
شاعران معاصر با نمادپردازی، معنی و مفهوم تازهای به بعضی شخصیتها یا وقایع تاریخی بخشیدهاند. شاعر نمادگرا با توجه به این که فرهنگ و دانش عمیقی دارد؛ برای بیان افکار و دیدگاههای خود در تاریخ قدیم و جدید، اسطوره و میراث نمادهایی را جستوجو میکند که افکار این انتخاب باید با موقعیت کنونی جامعه هماهنگ باشد. چنانچه شاعر بخواهد آن را معکوس بیان کند، باید به گونهای آن را به کار برد که خواننده به خوبی متوجه تضاد آن با اصل نماد شود. امل دنقل، شاعر نمادپرداز مصری تلاش میکند تا دیدگاهها و نقطهنظرهای خود در را قبال موضوعات مختلف سیاسی ـ اجتماعی در قالبی نمادین بیان کند تا از رهگذر آن نابسامانیهای موجود در جوامع عربی و به ویژه مصر ار اصلاح کند. نمادهای شاعر به سه دسته دینی (امام حسین (ع)، حضرت یوسف(ع) و ...)، اسطورهای (اوزیریس، ادیپ، سیزیف و ...) و تاریخی (اسپارتاکوس، هانیبال، کلیب و ...) تقسیم میشوند. وی در این نمادها از تکنیکهای بیانی مختلف مانند نقاب، بینامتنی، وارونگی، پارادوکس و ... استفاده کرده است. محور اصلی نمادهای امل دنقل را عزت و عظمت پیشین ملتهای عربی، فقر و فساد، قیام علیه ظلم و ستم، مرگ و رستاخیز و امید به آینده تشکیل میدهد. رویکرد این پژوهش تحلیل و نقد نمادهای دینی شاعر ست.
از آنجا که ایران و فلسطین، در طول تاریخ خود، همواره با حوادث فراوانی، دست به گریبان بودهاند، لذا ادبیات پایداری در این دو سرزمین، به شکلی بسیار برجسته رواج یافته است. بیان شاعرانه حس وطندوستی، مبارزه علیه استبداد و استعمار، و فداکاری در راه وطن، از ویژگیهای بارز این گونه ادبی بوده که در شعر پایداری این دو سرزمین، بازتابی گسترده داشته است. در جای جای دیوان اشعار، شاعر آزادیخواه ایرانی، ملکالشعرای بهار، و شاعر ملیگرای فلسطینی، ابراهیم طوقان، احساس عشق به وطن و جان بازی در راه آزادی آن، به خوبی متجلی است، و به دلیل اینکه درونمایه اصلی شعر میهنی این دو، تحریک حس وطن دوستی و تکیه بر ملیگرایی، به منظور خلق روحیه پایداری در میان مردم است، لذا شعر اجتماعی و سیاسی این دو، وجوه اشتراک فراوانی با هم یافته است.
بدر شاکر السياب شاعر عراقي و خليل حاوي شاعر لبناني، هر دو نسبت به زندگي و وضعيت نابسامان جامعه خويش که در گرداب عقب ماندگي، جهل و استبداد غرق بوده، به شدت بدبين بودهاند. به کارگيري هنرمندانه ميراث گذشته و اسطورهها و از آن جمله، وصف افسانه سفرهاي ماجراجويانه سندباد در شعر اين دو، ابزاري مناسب براي بيان واقعيتهاي تلخ جامعه آن روز بوده است. سياب، هرچند در آغاز اميدوار بود و اسطوره را براي بيان مقاصد انقلابي خود به کار ميبرد، اما طولي نکشيد که روحيه ياس بر او غالب شد. قصايدي که در آن نقاب سندباد را بر چهره زده، متعلق به اين دوره است. سندباد در واقع، توصيف دردهاي جسمي و روحي شاعر و پژواک صداي عراق معاصر است که تغييرات سياسي و اجتماعي آن، با ناکامي روبرو شده است. اما خليل حاوي با استفاده از اين اسطوره، از يک سوي مانند سياب به بيان دردها و رنجهاي خود و ملت خويش ميپردازد و از سوي ديگر، سندباد نزد او بعدي ديگر نيز مييابد و تبديل به نماد تمدني جديد ميگردد. بنابراين، سندباد خليل حاوي با انجام سفرهاي مخاطره آميز و موفقيت در آنها، به اهدافي دست مييابد که سندباد سياب از عهده آنها برنيامده است. در يکي، رويارويي بين اميد و نواميدي آشکار است و در ديگري، ياسي مطلق بر همه جا سايه افکنده است.