714
نویسنده
3
موضوع
546
منبع
جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی(‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ یا وخش–۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه)، (۱۵ مهر ۵۸۶-۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گویاست. نام کامل وی محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی بوده و در دوران حیات به القاب جلال‌الدین، خداوندگار و مولانا خداوندگار نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد(ظاهراً از قرن ۹) القاب مولوی، مولانا، مولوی رومی و ملای رومی برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را خاموش و خَموش و خامُش دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است. مولوی، پیونددهنده ی ملت‌ها: مولوی زاده ی بلخ(خراسان قدیم،‌ افغانستان کنونی) یا وخش بود و در زمان تصنیف آثارش(همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم می‌زیست. با آنکه آثار مولوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی پارسی‌زبانان بهره ی خود را از او بیشتر می‌دانند، چرا که حدود شصت تا هفتاد هزار بیت او فارسی است و خطبه‌ها و نامه‌ها و تقریرات(تعالیم او به شاگردانش که آن را ثبت کردند و به فارسی غیرادبی و روزانه است) او نیز به فارسی می‌باشد؛ و تنها حدود هزار بیت عربی و کمتر از پنجاه بیت به زبانهای یونانی/ترکی(اغلب به طور ملمع در شعر فارسی) شعر دارد. پارسی گو گرچه تازی خوشتر است   عشق را خود صد زبان دیگر است و پسر مولانا نیز چندان بنا به اعتراف خودش در زبانهای ترکی/یونانی خوب روان نبوده است: بگذر از گفت ترکی و رومی   که از این اصطلاح محرومی گوی از پارسی و تازی   که در این دو همی خوش تازی آثار مولانا به علاوه مناطق فارسی زبان، تاثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیای میانه گذاشته است. آثار مولانا تأثیر فراوانی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشته‌است. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقه ی تصوف مربوط به او از ناحیه ی قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه است. ای بسا هندو و ترک همزبان   ای بسا دو ترک چون بیگانگان برخی مولوی‌شناسان(ازجمله عبدالحسین زرین‌کوب) برآن‌اند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده‌است. جلال الدین همایی در این رابطه به این بیت پسر مولانا(که پس از چند بیت عربی آن را سرود) اشاره می‌کند. فارسی گو که جمله دریابند   گرچه زین غافلاند و در خوابند زندگی‌نامه: آغاز زندگی جلال‌الدین محمد بلخی در ۶ ربیع‌الاول(برابر با ۱۵ مهرماه) سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقه ی او به احمد غزالی می‌پیوست. وی در عرفان و سلوکسابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ هجری قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچ کرد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شده‌است که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آن‌جا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان‌العلما در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال‌الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند. همه کردند رو به فرزندش   که تویی در جمال مانندش شاه ما زین سپس تو خواهی بود   از تو خواهیم جمله مایه و سود سید برهان‌الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطان‌العلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باخته‌است. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهان‌الدین جان باخت. بود در خدمتش به هم نه سال   تا که شد مثل او به قال و به حال مؤمنه خاتون مؤمنه خاتون همسر بهاءالدین ولد و مادر جلال الدین محمد مولاناست. گور او در قرامان / لارنده کشف شده، بنابر این باید بین سالهای ۶۲۶-۶۱۹/۱۲۲۹-۱۲۲۲ از دنیا رفته باشد. در سالهای بعد از ۶۱۷ هجری یعنی اواسط دهه ۱۲۲۰ میلادی بهاءالدین ولد و خانواده‌اش که جلال الدین محمد بلخی (مولوی) نیز در آن بود به آناتولی مرکزی، روم رسیدند. لقب رومی جلال الدین از اینجاست. آنان مدتی در لارنده / کرمن کنونی توقف کردند. مردم آن سامان هنوز هم به دیدن مسجد کوچکی که به افتخار او–مؤمنه خاتون–ساخته شده می‌روند. کرمن، پایتخت سلجوقیان روم، در حدود یکصد کیلومتری جنوب خاوری قونیه واقع است، علاالدین کیقباد که عالمان و عارفان سراسر دنیا را گرد خود جمع کرده بود، بهاءالدین ولد پدر مولوی را به این شهر فرخواند. قونیه شهری بود که بهاءالدین ولد و خانواده اش پس از چهار سال اقامت در لارنده در سال ۶۲۶ یا ۶۲۷ هجری = ۱۲۲۸ میلادی در آنجا سکنی گزیدند. شرع اسلام ازدواج با چهار زن را به طور همزمان مجاز می‌داند. نمی‌دانیم بهاءالدین چند زن را همزمان در عقد خود داشته‌است، اما از زن‌های متعدد نام می‌برد که والاترینشان مؤمنه خاتون، مادر مولانا جلال الدین است؛ در مسافرت به سوی غرب همراهش بوده و قبل از رسیدن به قونیه مرده‌است. معارف از زنی به نام بی بی علوی سخن می‌گوید که زرین کوب آن را نام خودمانی مؤمنه خاتون می‌داند، اما مایر آن را نام همسری دیگر می‌خواند. مولویه او را مادر سلطان می‌نامند. به گفته ی بعضی دیگر، سلطان العلماء بهاءالدین ولد: فقیه، واعظ و عارف، دستکم سه همسر اختیار کرد؛ از جمله مؤمنه خاتون. در باره فرزندانش از وجود فاطمه خاتون و علاء الدین محمد و جلال الدین محمد آگاهی داریم.(از تعلیقات رساله سپهسالار) به گفته ی برخی دیگر، بهاءالدین ولد دو همسر به طور هم‌زمان داشته‌است. بهاءالدین نیز در یادداشت‌های خود مانند پسرش، به ندرت ذکری از مؤمنه خاتون می‌کند و به جایش از آن دو تای دیگر نام می‌برد. در کنار دختر قاضی شرف به خود می‌گوید که الله خوشی او را در راحات و عقوبات بدین وسیله بدو فرستاده است و این هرد و سری در آن سوی دارد. در کنار بی بی علوی به دل او می‌آید که انسان اینجا نیز مقهور اراده الله است و در برابر الله نباید امر صواب را از نظر دور دارد. در مورد سوم که از او هم در روابط خاص زناشویی ذکری به میان می‌آید و ترکان نام دارد که به معنای بانو است و نیز ممکن است اسم خاص برای زنان باشد چیزی روشن نیست. ظاهراً مولانا و برادرش علاءالدین–که بعدها مولوی یکی از پسرانش را به نام او نامگذاری کرد–از دختر قاضی مشرف بوده‌اند و بهاءولد زن و یا زنان دیگری داشته و احتمالاً از آنها نیز صاحب فرزندانی بوده‌است. بهاءولد در معارف خود از دو زن یاد کرده‌است. بهاءالدین در جایی دیگر بدون شرمساری از میل جنسی خود نسبت به دختر قاضی شرف الدین سخن می‌کند، که تصور می‌کنیم زن دیگر او باشد. همچنین بی پرده از میل خود به جماع با ترکان نامی سخن می‌گوید که شاید نام همسر چهارمین، یا شاید لقب و نام خودمانی یکی از همسرانی باشد که در بالا نام بردیم. نظر بهاءالدین نگرش اسلام را نسبت به مسائل جنسی نشان می‌دهد؛ بهاءالدین حکایت می‌کند که یک روز صبح چشم به تنور خشت پزان دوخته از سر معنا در صفات آتش به تفکر می‌پرداخت؛ در این میان سگ بانگ کرد و او را مشوش ساخت. آنگاه بی بی علوی برخاست و صبحدم پیش او رفت، و در این وقت شهوتی به قوت در او پدید آمد. کوشید تا با جنبش نفس بستیزد، اما به دلش آمد که این میل از الهام الله است؛ پس جنبانیدن او شر نباشد. بعضی مدعی شده‌اند که خانواده پدری بهاءالدین از احفاد ابوبکر، خلیفه اول اسلام هستند، این ادعا چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد، در باره پیشینه قومی این خانواده هیچ اطلاع مسلمی در دست نیست. نیز گفته شده که همسر بهاءالدین از خاندان خوارزمشاهیان بوده‌است که در ولایات خاوری حدود سال ۳-۴۷۲ هجری حکومت خود را پایه‌گذاری کردند، ولی این داستان را هم می‌توان جعلی دانست و رد کرد. خوارزمشاه در سال ۳-۶۰۲ هجری قمری بلخ موطن جلال الدین را که در تصرف غوریان بود تسخیر کرد. اسلاف مولانا - چنانکه فرزند او سلطان ولد نیز بدین معنا اشارت دارد از تباری عظیم و بزرگ بودند. البته شاید روایتی که در انتساب سلطان العلما به خلیفه اول یعنی ابوبکر بن ابی قحافه به افواه افتاده و رواج یافته، از آن باشد که نام جد مادری وی ابوبکر بوده‌است، و بعدها نام شمس الائمه ابوبکر محمد، با نام ابوبکر–نخستین خلیفه راشدین در آمیخته باشد.[۴۵] خاندان بهاءولد هم نسبت صدیقی و بوبکری داشت و هم نسبت علوی ادعا می‌کرد. شمس تبریزی: شاعر پارسی‌گوی مولانا، در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز سه شنبه ۲۶ جمادی‌الثانی ۶۴۲نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشه بشری است؛ و مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند: زاهد بودم ترانه گویم کردی   سر حلقه ی بزم و باده جویم کردی سجاده نشین با وقاری بودم   بازیچه ی کودکان کویم کردی پیوستن شمس تبریزی به مولانا: روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمی‌گشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟ مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: محمد (ص) سر حلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟ درویش تاجرنما بانگ برداشت: پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟ مولانا فرو ماند و گفت: درویش، تو خود بگوی. گفت: اختلاف در ظرفیت است که محمد را گنجایش بیکران بود، هر چه از شراب معرفت در جام او می‌ریختند همچنان خمار بود و جامی دیگر طلب می‌کرد. اما بایزید به جامی مست شد و نعره برآورد: شگفتا که مرا چه مقام و منزلتی است! سبحانی ما اعظم شانی! پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می‌توانی رسید؟ و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: مرا ترک مکن درویش و این‌بار مزاحم را از شانه‌هایم بردار. شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ هجری قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پرشور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته‌های او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است. غیبت موقت شمس تبریزی: مریدان که می‌دیدند که مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی‌کند، به فتنه‌جویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا می‌گفتند و تحقیرش می‌کردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳، هنگامی‌که مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند. پیش شیخ آمدند لابه‌کنان   که ببخشا مکن دگر هجران توبهٔ ما بکن ز لطف قبول   گرچه کردیم جرم‌ها ز فضول مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه باز گردانند. شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد. غیبت دائم شمس تبریزی: پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند. شمس تبریزی از کردارهایشان رنجید تاجایی که به سلطان ولد شکایت کرد: خواهم این بار آنچنان رفتن   که نداند کسی کجایم من همه گردند در طلب عاجز   ندهد کس نشان ز من هرگز چون بمانم دراز، گویند این   که ورا دشمنی بکشت یقین شمس تبریزی سرانجام بی‌خبر از قونیه رفت و ناپدید شد. تاریخ سفر او و چگونگی آن به درستی دانسته نیست. شیدایی مولانا: مولانا در دوری شمس تبریزی ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفته‌اش در شهر بر سر زبان‌ها افتاد. روز و شب در سماع رقصان شد   بر زمین همچو چرخ گردان شد مولانا به شام و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. او هر چند شمس تبریزی را نیافت؛ ولی حقیقت شمس تبریزی را در خود یافت و دریافت که آنچه به دنبالش است در خودش حاضر و متحقق است. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذره‌ای در آفتاب پر انوار او می‌گشتند و چرخ می‌زدند. مولانا سماع را وسیله‌ای برای تمرین رهایی و گریز می‌دید. چیزی که به روح کمک می‌کرد تا در رهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می‌دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس تبریزی در سرش افتاد و به دمشق رفت؛ اما باز هم شمس تبریزی را نیافت و به قونیه بازگشت. مولانا و صلاح‌الدین زرکوب: مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمی‌گردد و حق در همه ی مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهان‌تاب از کدامین کرانه سر برون می‌آورد و از وجود چه کسی نمایان می‌شود. روزی مولانا از کنار زرکوبان می‌گذشت. از آواز ضرب او به چرخ در آمد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفته صلاح‌الدین شد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را تا حدودی پر کرد. صلاح‌الدین مردی عامی و درس‌نخوانده از مردم قونیه بود و پیشه ی زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه دانشش از او اطاعت می‌کرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را به ویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب می‌دانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چاره‌ساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاح‌الدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان باخت و در قونیه دفن شد. مولانا و حسام‌الدین چلبی: حسام‌الدین چلبی معروف به اخی ترک از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود. مولانا با او نیز ۱۰ سال همنشین بود. مولانا به سفارش حسام الدین مثنوی معنوی را به رشتهٔ نگارش در آورد و گه گاه در مثنوی نام حسام الدین به چشم می‌خورد به همین سبب در ابتدای امر نام حسامی نامه را برای مثنوی معنوی بر می‌گزیند. درگذشت مولانا: مولانا، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ هجری قمری درگذشت. در آن روز پرسوز، قونیه در یخ‌بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند.افلاکی می‌گوید: بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند. و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود: بعد چل روز سوی خانه شدند   همه مشغول این فسانه شدند روز و شب بود گفتشان همه این   که شد آن گنج زیر خاک دفین   آثار: آثار منظوم مثنوی معنوی شیخ بهایی در ستایش مثنوی می‌گوید: من نمی‌گویم که آن عالیجناب/ هست پیغمبر ولی دارد کتاب/ مثنوی معنوی مولوی/ هست قرآنی به لفظ پهلوی. مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت بشنو از نی چون حکایت می‌کند /از جدایی‌ها شکایت می‌کند آغاز می‌نماید. در مقدمهٔ عربی مثنوی معنوی نیز که نوشته خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده می‌شود به عربی: هذا كتابً المثنوي، وهّو اصولُ اصولِ اصولِ الدين. مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفته‌است: مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند. بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است. اگر بخواهیم مجموعه ی عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی می‌رسیم که سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به «نی نامه» شهرت یافته‌است. گرچه آغاز مثنوی مولانا(نی نامه) با دیگر آثار نثر و نظم فارسی تفاوت دارد امّا روح نیایش و توجّه به حق، در تار و پود آن نهفته‌است. این «نی» همان مولاناست که به عنوان نمونهٔ یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادّی می‌بیند و «شکایت می‌کند» که چرا روح آزاده ی او از «نیستانِ» عالم معنا بریده‌است. او در مثنوی و دیوان شمس، بارها خود، یا انسان آگاه را به نی و چنگ تشبیه کرده‌است: ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی... ما چو ناییم و نوا در ما زتوست... دیوان شمس تبریزی: غزلیات و «دیوان شمس تبریزی» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کرده‌اند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبان‌های یونانی و عربی و ترکیاست و عمده غزلیات موجود در این دیوان به فارسی سروده شده‌اند. به علاوه بیش از سی و پنج هزار بیت به فارسی، او حدود هزار بیت به عربی و کمتر از دویست بیت (اغلب به ملمع فارسی-ترکی یا فارسی-یوانی) به ترکی و یونانی (جمعاً کمتر از یک سوم از یک درصد اشعارش) در این دیوان دارد. رباعیات مولانا بخشی از دیوان اوست. این قسمت از آثار مولانا در مطبعهٔ اختر (اسلامبول) به سال ۱۳۱۲ هجری قمری به طبع رسیده و متضمن ۱۶۵۹ رباعی یا ۳۳۱۸ بیت است که بعضی از آنها به شهادت قرائن از آن مولاناست و دربارهٔ قسمتی هم تردید قوی حاصل است و معلوم نیست که انتساب به وی درست باشد. برای نمونه: عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود   جوینده عشق بی‌عدد خواهد بود فردا که قیامت آشکارا گردد   هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود آثار منثور: فیه ما فیه این کتاب مجموعه ی تقریرات مولاناست که در طول سی سال در مجالس فراهم آمده‌است. این سخنان توسط پسر او سلطان ولد یا یکی دیگر از مریدان یادداشت شده و بدینصورت درآمده‌است. نثر این کتاب ساده و روان است و درون‌مایه‌ای ازمطالب عرفانی دینی واخلاقی دارد. مجالس سبعه مجموعه ی مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی است که به وجه اندرز و به‌طریق تذکیر بر سر منبر بیان کرده‌است. نسخهٔ خطی این کتاب در کتابخانه ی سلیم آقا دراسگدار محفوظ و در تاریخ کتابت آن سال ۷۸۸ می‌باشد. مکتوبات (همچنین مشهور به مکاتیب) مجموعه ی نامه‌های صد و پنجاه گانه ی مولاناست به معاصرین خود و دو نسخه ی آن در کتابخانه ی دارالفنون اسلامبول موجود است. مولوی و عارفان پیشین: به جز پدر مولانا و شمس تبریزی، مولانا به عارفان پیشین نیز اشاره می‌کند: هفت شهر عشق را عطار گشت   ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم یا: عطار روح بود و سنائی دو چشم او   ما از پی سنائی و عطار می‌رویم نظریات معرفت شناختی مولوی: مولوی از منتقدین نظریه حد وسط در اخلاق است که یکی از نظریات بسیار رایج در بین دانشمندان اسلامی است. اشکالی که وی به این ایده وارد می‌کرد این بود که در بسیاری از موارد اول و اخر یک موضوع مشخص نیست که بتوان وسطش را معین نمود و نیز اینکه بسیاری از اصول اخلاقی نسبت به افراد متغیر است. اول و آخر بباید تا در آن   در تصور گنجد اوسط یا میان بی‌نهایت، چون ندارد دو طرف   کی بُوَد او را میانه منصرَف؟! گفت راه اوسط ار چه حکمت است   لیک اوسط نیز هم با نسبت است دفتر دوم مثنوی مولوی قایل به مراتب در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را معتبر ترین شناخت می‌داند. وی شناخت عقلی و سپس حسی را در مراتب بعدی می‌داند و آنها را برای کسانی که دسترسی به شناخت مراتب بالاتر را ندارند معتبر و مجاز می‌داند. از دید وی شناخت استدلالی مانند عصایی است در دست کور که نا مطمین است ولی شخصی که چاره‌ای جز آن ندارد باید از همان استفاده کند. اما توصیه وی به اهل استدلال این است که اگر استدلال انها با شهود اهل دل مخالف بود باید شناخت شهودی را بپذیرند. چشم اگر داری تو کورانه میا   ورنداری چشم، دست آور عصا آن عصای حَزم و استدلال را   چون نداری دید، میکن پیشوا ور عصای حزم و استدلال نیست   بی عصاکش بر سر هر ره مایست گام از آن سان نه، که نابینا نهد   تا که پا از چاه و از سگ، وارهد لرز لرزان و به ترس و احتیاط   می‌نهد پا تا نیفتد در خُباط دفتر سوم مثنوی مولوی نزاع بین معتقدین به جبر و معتقدین به اختیار را ناشی از حکم الهی می‌داند و خود را متعلق به هیچکدام از دو گروه نمی‌داند. از دید مولوی نزاع بین جبریون و اختیاریون تنها وسیله‌ای است که هر دو طرف نیکی‌ها و بدی هایشان ظاهر شود. هست سنی را یکی تسبیح خاص   هست جبری را ضد آن در مناص سنی از تسبیح جبری بی‌خبر   جبری از تسبیح سنی بی اثر این همی‌گوید که آن ضالست و گم   بی‌خبر از حال او وز امر قم و آن همی گوید که این را چه خبر   جنگشان افکند یزدان از قدر گوهر هر یک هویدا می‌کند   جنس از ناجنس پیدا می‌کند قهر را از لطف داند هر کسی   خواه دانا خواه نادان یا خسی لیک لطفی قهر در پنهان شده   یا که قهری در دل لطف آمده کم کسی داند مگر ربانیی   کش بود در دل محک جانیی مولویه: جایگاه مولانا در ترکیه بیش از یک شاعر است و به عنوان یک قدیس و مقرب شناخته می‌شود طریقت مولویه در ترکیه پیروان بسیاری دارد و البته طریقتی شهری، تخبه گرا و اشرافی به شمار می‌آید. در ترکیه طریقت‌های دیگر نیز برای مولوی جایگاهی والا قائل هستند، چنانکه جامی، شاعر پیروی طریقت نقشبندی گفته است، مولوی با آنکه پیامبر نیست، اما صاحب کتاب است. مراسم پیروان مولویه روزهای جمعه در مولوی خانه به صورت سماع و رقص و خواندن اشعار مولانا انجام می‌شود. پیروان مولویه خود به دو دسته تقسیم می‌شوند که ولدی و شمسی خوانده می‌شوند. ولدیه راسلطان ولد پدید آورد که گرایش غالب مولویه است و در راستای تطبیق تعالیم مولانا با احکام اسلامی به وجود آمد. بنیانگذار دسته ی دیگر اولو عارف چلبی پسر سلطان ولد و نوه ی مولانا بود که کوشید تا در دشمنی با اهل تشرع به فعالیت بپردازد و مولویه را به عنوان طریقتی عرفانی جدای از شریعت اسلامی سازمان بدهد. هرسال آذرماه در شهر قونیه، مراسم زیارت مولوی انجام می‌شود و مولویان معتقدند زیارت مقبره ی مولانا که «کعبه العشاق» نامیده می‌شود نیمی از صواب حج را دارد. سال جهانی مولانا: یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیده‌است. رویدادهای سال مولانا: نخست وزیر ترکیه در مراسم بزرگداشت هفتصد و سی و چهارمین سالمرگ مولانا جلال الدین بلخی، عارف و سخن سرای بزرگ پارسی گوی اعلام کرد که دولت ترکیه زادگاه مولانا را در کشور افغانستان بازسازی خواهد کرد. هنگامی که رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه اعلام کرد که دولتش زادگاه مولانا را بازسازی خواهد کرد، این خبر با تشویق و کف زدن حاضران همراه شد. در تالار سماع مرکز فرهنگی مولانا در قونیه که سخنرانی نخست وزیر تر
1549
1211
PDF PDF

عنوانکتاب تفسیر مثنوی مولوی: براساس تفسیر رینوالین نیکلسن و فاتح الابیات و روح المثنوی - جلد سوم

نویسندهجواد سلماسی زاده

موضوعمشاهیر ادبیات فارسی/مولوی/آثار مولوی

مکان چاپتهران

ناشرچاپ اقبال

تاریخ چاپ1379 هجری شمسی

زبانفارسی

عنوانکتاب تفسیر مثنوی مولوی: براساس تفسیر رینوالین نیکلسن و فاتح الابیات و روح المثنوی - جلد چهارم

نویسندهجواد سلماسی زاده

موضوعمشاهیر ادبیات فارسی/مولوی/آثار مولوی

مکان چاپتهران

ناشرچاپ اقبال

تاریخ چاپ1379 هجری شمسی

زبانفارسی

عنوانشرح چهار تمثيل مثنوي مولوي براساس تفسير رينولدالين نيكلسن و فاتح الابيات و روح المثنوي

نویسندهجواد سلماسی زاده

موضوعمشاهیر ادبیات فارسی/مولوی/پژوهش درباره مولوی

ناشرانتشارات دانشگاه آذرآبادگان

تاریخ چاپ2535 هجری شمسی

زبانفارسی

عنوانجهان بینی مولوی (مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی مشهور به مولوی)

نویسندهعلی اکبر محمد زاده‌

موضوعمشاهیر ادبیات فارسی/مولوی/پژوهش درباره مولوی

تاریخ چاپ1346 هجری شمسی

زبانفارسی

عنواناز دریا به دریا: کشف‌الابیات مثنوی (جلد سوم: چهارم: گ ـ ی)

نویسندهمحمدتقی جعفری

موضوعمشاهیر ادبیات فارسی/مولوی/پژوهش درباره مولوی

مکان چاپتهران

ناشرشرکت سهامی چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی

تاریخ چاپ1364 هجری شمسی

زبانفارسی

عنواناز دریا به دریا: کشف‌الابیات مثنوی (جلد سوم: ذ ـ ک)

نویسندهمحمدتقی جعفری

موضوعمشاهیر ادبیات فارسی/مولوی/پژوهش درباره مولوی

مکان چاپتهران

ناشرشرکت سهامی چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی

تاریخ چاپ1364 هجری شمسی

زبانفارسی

عنواناز دریا به دریا: کشف‌الابیات مثنوی (جلد دوم: ت ـ د)

نویسندهمحمدتقی جعفری

موضوعمشاهیر ادبیات فارسی/مولوی/پژوهش درباره مولوی

مکان چاپتهران

ناشرشرکت سهامی چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی

تاریخ چاپ1364 هجری شمسی

زبانفارسی

عنواناز دریا به دریا: کشف‌الابیات مثنوی (جلد اول: آ ـ پ)

نویسندهمحمدتقی جعفری

موضوعمشاهیر ادبیات فارسی/مولوی/پژوهش درباره مولوی

مکان چاپتهران

ناشرشرکت سهامی چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی

تاریخ چاپ1364 هجری شمسی

زبانفارسی

نمایش موارد بیشتر