افسانه: افسانه یا اسطوره که در زبان پهلوی به آن afsân میگفتند به معنای داستانی خیالی است به بیانی دیگر افسانه روایتی تهی از راستی است.
آن دسته از کسانی که، چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و واکاوی و شناخت افسانهها اشتغال دارند، تا کنون برای افسانه تعریفی پذیرفتنی، مشخص و دقیق نیافتهاند بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگیهای اجتماعی خویش آن را تعریف کردهاند. گه گاه در تعریف متخصصان از افسانه اشکالاتی دیده میشود، علت آن این است که آنها به افسانه از سر اعتقاد و ایمان مینگرند. آنان به دنبال این اندیشه ی اشتروس که: برای درک اندیشه ی وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد، نه تنها به ساختار، بلکه به عمل کرد جادویی افسانه درجامعه، و در واقع به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیدهای ایمان میآورند و به همین دلیل برای آنها افسانه یا نهاد زنده بسیار مهمتر از نهادهای کهن است. میرچا الیاده دین شناس رومانیایی افسانه را چنین تعریف میکند: اسطوره نقلکننده ی سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعهایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ دادهاست، به بیان دیگر افسانه حکایت میکند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجسته ی موجودات فراطبیعی، واقعیتی-چه کل واقعیت یا تنها جزیی از آن-پا به عرصه ی وجود نهادهاست؛ بنابراین، افسانه همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی میگوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کردهاست. افسانه فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن میگوید. شخصیتهای افسانه، موجودات فراطبیعی اند و تنها به دلیل کارهایی که در زمان سرآغازِ همه چیز انجام دادهاند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را باز مینمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان میسازند.
در مقابل هستند عده دیگری که به افسانه صرفاً از سر اِنکار مینگرند. این گروه افسانه را یکی از الگوهای تاریخی یا سازوارهای کهنه و از کار افتاده میبینند که بیشرفت بشر آن را از رده خارج کردهاست. در نظر یونگ و فروید افسانهشناسی دانشی است که از فرافکنی نمادین تجربیات روانی نوع بشر به وجود آمدهاست.
حکایات: واژهی حکایت برگرفته از واژهی محاکات به معنای مشابه کسی یا چیزی شدن و مانند چیزی را به گفتار یا کردار آوردن است(همتراز محاکات، یعنی؛ mimesis از ریشهی mime یونانی، که واژهی فارسی «میمون» را میتوان هم ریشه با آن دانست، میمون در باور ما تقلیدکننده است). از اینرو میتوان حکایت را شبیه سازیای تخیلی از دنیای واقعی دانست.
حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکته ای اخلاقی نهفته است. این درس یا نکته بیشتر در پایان حکایت بر خواننده آشکار میشود. شخصیتهای حکایات آدم ها، حیوانات یا اشیای بیجان هستند. زمانی که حیوانات شخصیت حکایت ها هستند، مانند انسانها سخن می گویند و احساسات انسانی از خود نشان می دهند. یکی از بهترین نمونههای حکایت در زبان فارسی هزار و یک شب است.
حکایتها معمولاً طوری نوشته میشوند که خواننده به سادگی آنها را درک کند. ادبیاتی را که در حکایتها به کار برده میشود، ادبیات تعلیمی مینامند.
در حکایات، اغلب با بهره گیری از اشیا و حیوانات در بافت استعاره، نابخردی انسان در رفتار و منشش به وی نشان داده می شود. گاهی حکایت آکنده از طنز یا هزل است.
برخی حکایتها از نسلی به نسل دیگر بازگو و منتقل می شوند. بسیاری از قصههای عامیانه که نوعی حکایت به شمار میآیند به صورت شفاهی انتقال یافتهاند، در ایران قصهپردازی و نقل حکایت از دیرباز مرسوم بوده، بسیاری از ویژگیهای ذکر شده را میتوان در نمونههای زیبایی از حکایتهای مثنوی معنوی، کلیله و دمنه، هفت پیکر، خسرو و شیرین و... البته با زبان و پرداختی ادبی دید. صادق هدایت برخی از حکایتها و قصههای عامیانه را جمعآوری کرد، پس از او کسانی در این راه کوششهایی نمودند، از جمله: علی اشرف درویشیان و حکایات سید اشرف الدین گیلانی در مجموعه گلزار ادبی.
در این بخش کتاب های مربوط به افسانه و حکایات معرفی و ارائه می شوند.
افسانه: افسانه یا اسطوره که در زبان پهلوی به آن afsân میگفتند به معنای داستانی خیالی است به بیانی دیگر افسانه روایتی تهی از راستی است.
آن دسته از کسانی که، چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و واکاوی و شناخت افسانهها اشتغال دارند، تا کنون برای افسانه تعریفی پذیرفتنی، مشخص و دقیق نیافتهاند بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگیهای اجتماعی خویش آن را تعریف کردهاند. گه گاه در تعریف متخصصان از افسانه اشکالاتی دیده میشود، علت آن این است که آنها به افسانه از سر اعتقاد و ایمان مینگرند. آنان به دنبال این اندیشه ی اشتروس که: برای درک اندیشه ی وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد، نه تنها به ساختار، بلکه به عمل کرد جادویی افسانه درجامعه، و در واقع به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیدهای ایمان میآورند و به همین دلیل برای آنها افسانه یا نهاد زنده بسیار مهمتر از نهادهای کهن است. میرچا الیاده دین شناس رومانیایی افسانه را چنین تعریف میکند: اسطوره نقلکننده ی سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعهایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ دادهاست، به بیان دیگر افسانه حکایت میکند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجسته ی موجودات فراطبیعی، واقعیتی-چه کل واقعیت یا تنها جزیی از آن-پا به عرصه ی وجود نهادهاست؛ بنابراین، افسانه همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی میگوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کردهاست. افسانه فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن میگوید. شخصیتهای افسانه، موجودات فراطبیعی اند و تنها به دلیل کارهایی که در زمان سرآغازِ همه چیز انجام دادهاند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را باز مینمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان میسازند.
در مقابل هستند عده دیگری که به افسانه صرفاً از سر اِنکار مینگرند. این گروه افسانه را یکی از الگوهای تاریخی یا سازوارهای کهنه و از کار افتاده میبینند که بیشرفت بشر آن را از رده خارج کردهاست. در نظر یونگ و فروید افسانهشناسی دانشی است که از فرافکنی نمادین تجربیات روانی نوع بشر به وجود آمدهاست.
حکایات: واژهی حکایت برگرفته از واژهی محاکات به معنای مشابه کسی یا چیزی شدن و مانند چیزی را به گفتار یا کردار آوردن است(همتراز محاکات، یعنی؛ mimesis از ریشهی mime یونانی، که واژهی فارسی «میمون» را میتوان هم ریشه با آن دانست، میمون در باور ما تقلیدکننده است). از اینرو میتوان حکایت را شبیه سازیای تخیلی از دنیای واقعی دانست.
حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکته ای اخلاقی نهفته است. این درس یا نکته بیشتر در پایان حکایت بر خواننده آشکار میشود. شخصیتهای حکایات آدم ها، حیوانات یا اشیای بیجان هستند. زمانی که حیوانات شخصیت حکایت ها هستند، مانند انسانها سخن می گویند و احساسات انسانی از خود نشان می دهند. یکی از بهترین نمونههای حکایت در زبان فارسی هزار و یک شب است.
حکایتها معمولاً طوری نوشته میشوند که خواننده به سادگی آنها را درک کند. ادبیاتی را که در حکایتها به کار برده میشود، ادبیات تعلیمی مینامند.
در حکایات، اغلب با بهره گیری از اشیا و حیوانات در بافت استعاره، نابخردی انسان در رفتار و منشش به وی نشان داده می شود. گاهی حکایت آکنده از طنز یا هزل است.
برخی حکایتها از نسلی به نسل دیگر بازگو و منتقل می شوند. بسیاری از قصههای عامیانه که نوعی حکایت به شمار میآیند به صورت شفاهی انتقال یافتهاند، در ایران قصهپردازی و نقل حکایت از دیرباز مرسوم بوده، بسیاری از ویژگیهای ذکر شده را میتوان در نمونههای زیبایی از حکایتهای مثنوی معنوی، کلیله و دمنه، هفت پیکر، خسرو و شیرین و... البته با زبان و پرداختی ادبی دید. صادق هدایت برخی از حکایتها و قصههای عامیانه را جمعآوری کرد، پس از او کسانی در این راه کوششهایی نمودند، از جمله: علی اشرف درویشیان و حکایات سید اشرف الدین گیلانی در مجموعه گلزار ادبی.
در این بخش کتاب های مربوط به افسانه و حکایات معرفی و ارائه می شوند.