عرفان: عرفان نوعی روش برای حصول به حقیقت است که بر این فرض بنا شده است که عقل و حواس پنجگانه به دلیل خطاهای ادراکی قابل اتکا نیستند و به تنهایی قادر به درک حقیقت نمیباشند و از این رو به نوعی تلاش برای ادراک بی واسطه حقایق نیاز است که بدان عرفان میگویند.
همچنین گفته میشود عرفان شناخت قلبی است که از طریق کشف و شهود، نه بحث و استدلال حاصل میشود و آن را علم وجدانی هم میخوانند. کسی را که واجد مقام عرفان است عارف گویند. عرفان و تصوف در بسیاری از اقوام و ملل و مذاهب مختلف جهان و حتی مکاتب فلسفی شایع و رایج است.
در عرفانهای منتسب به ادیان، حقیقت، وجود خداست و رسیدن به او غالباً از طریق زهد(و جذبه) میباشد.
توجه به امور معنوی، زهد و پرهیزگاری، بیاعتنایی به امور مادی و انصراف و بیتوجهی به دنیا از ویژگیهای عمومی عرفان است.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب زبان شعر در نثر صوفیه درباب عرفان، در بخش مقدمه ی واجب می گویند:
هر جا که تجربه ی دینی حضور داشته باشد، خود به خود تجربه ی عرفانی امکان ظهور دارد. در هر تمدنی نقاشی، موسیقی، شعر، تئاتر، مجسمهسازی و ... امکان وجود دارد و اینها مصادیق هنرند. در کنار هر دینی نیز کسانی همیشه خواهند بود که آن دین را با نگاه جمالشناسانه و هنری بنگرند. اینان نیز عارفان آن دیناند.
ایشان در همین راستا می افزایند: میتوان با «نگاه تاریخی» و یا «معیار نگاه هنری» به پست و بلند پدیده ی عرفان رسیدگی کرد و نشان داد که در کجای عرفان و در چه دورههایی از آن و در گفتار و رفتار چه کسانی، نمط عالی تجربه ی دینی و نگاه جمالشناسانه و هنری به هم آمیخته و در کجاها مفهوم عرفان، مبتذل و بیاعتبار و زیانبخش شده است.
تصوف: تصوف یا درویش گری(نوعی طریقت اسلامی) روشی زاهدانه بر اساس شرع و تزکیه نفس و اِعراض از دنیا برای وصول به حق و استکمال نفس است. تصوف در لغت پشمینه پوشی است و نسبت این جماعت به دلیل پشمینه پوشی است و این نشانه زهد بوده است. تصوف بیشتر با آداب طریقت همراه است در حالی که عرفان مکتبی جامع است و در آن مطلقِ سلوک معنوی مورد نظر است و اعم از تصوف است و در بعضی موارد عرفان سلوک برتر دانسته شده است.
به عبارتی تصوف، روشی از سلوک باطنی دینی در دین اسلام است. در تعریف تصوف، نظرات مختلفی بیان شده اما اصول آن بر پایه طریقه ایست که شناخت خالق جهان، کشف حقایق خلقت و پیوند بین انسان و حقیقت از طریق سیر وسلوک عرفانیِ باطنی و نه از راه استدلال عقلیِ جزئی میسر می شود. موضوع آن، نیست شدن خود و پیوستن به خالق هستی و روش آن اصلاح و کنترل نفس و ترک علایق دنیوی و ریاضت و خویشتن داری است. ظاهراً واژه صوفی در قرن دوم، در برخی از سرزمینهای اسلامی، بخصوص در میانرودان، متداول شد. کسانی که در قرن دوم صوفی خوانده میشدند، تشکیلات اجتماعی و مکتب و نظام فکری و عرفانی خاصی نداشتند؛ بهعبارت دیگر، تشکیلات خانقاهی و رابطه مرید و مرادی و آداب و رسوم خاص صوفیه، و همچنین نظام فکری و اعتقادی ای که جنبهنظری تصوف را تشکیل میدهد، در قرن دوم و حتی در ربع اول قرن سوم پدید نیامده بود.
عرفان اسلامی عرصه وسیعی دارد و با طریقت تصوف هم، آمیختگی دارد و در مواردی تلقی یکسان یا مختلطی از این دو وجود دارد. از جهت لغوی این دو گاه به جای یکدیگر بکار برده میشوند، از آنجا که حقیقت عرفان اسلامی اعم از تصوف است مطالب کلی و علمی-اصطلاحی میتواند تحت عنوان عرفان اسلامی قرار گیرد و طریقت مشهور در اسلام غالباً تحت عنوان تصوف آورده میشود. بعضی نویسندگان مانند شهید مرتضی مطهری نیز دو نوع تلقی از این دو مفهوم ارائه کرده اند و عرفان را جنبه علمی و تصوف را بعد اجتماعی و متظاهر آن(عرفان) دانسته اند.
حقیقت عرفان از ابتدا در اسلام و سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بروز داشته است و بعضی صحابه و تابعین از زهّاد و عبّاد عصر خود بوده اند اما آنچه بعنوان تصوف شناخته میشود-به معنی طریقت شناختهشده-عرفانی پایبند به آدابی ویژه در کنار فرامین شرع است. تصوف از قرن دوم قمری هویدا شد و نخستین کسی که صوفی نامیده شد عثمان بن شریک مشهور به ابوهاشم کوفی است و پیش از او نیز کسانی چون حسن بصری با توجه به تمسک به آداب طریقت درشمار صوفیان ذکر شده اند. آداب طریقت در ابتدای تصوف ساده و بیشتر متوجه ریاضت و عزلت و... بوده است.
تاریخ تصوف را در سه دوره کلی به این شکل می توان تقسیم بندی کرد؛ دوره اول: شکل گیری و تدوین از آغاز تا پایان قرن پنجم و دوره دوم: گسترش عرفان عملی و کمال عرفان نظری و ادبی تا پایان قرن نهم و دوره سوم: رکود و تطور تصوف و عرفان از قرن دهم تا کنون است.
در این بخش کتاب های مربوط به پژوهش درباب عرفان و تصوف ارائه می شود.
عرفان: عرفان نوعی روش برای حصول به حقیقت است که بر این فرض بنا شده است که عقل و حواس پنجگانه به دلیل خطاهای ادراکی قابل اتکا نیستند و به تنهایی قادر به درک حقیقت نمیباشند و از این رو به نوعی تلاش برای ادراک بی واسطه حقایق نیاز است که بدان عرفان میگویند.
همچنین گفته میشود عرفان شناخت قلبی است که از طریق کشف و شهود، نه بحث و استدلال حاصل میشود و آن را علم وجدانی هم میخوانند. کسی را که واجد مقام عرفان است عارف گویند. عرفان و تصوف در بسیاری از اقوام و ملل و مذاهب مختلف جهان و حتی مکاتب فلسفی شایع و رایج است.
در عرفانهای منتسب به ادیان، حقیقت، وجود خداست و رسیدن به او غالباً از طریق زهد(و جذبه) میباشد.
توجه به امور معنوی، زهد و پرهیزگاری، بیاعتنایی به امور مادی و انصراف و بیتوجهی به دنیا از ویژگیهای عمومی عرفان است.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب زبان شعر در نثر صوفیه درباب عرفان، در بخش مقدمه ی واجب می گویند:
هر جا که تجربه ی دینی حضور داشته باشد، خود به خود تجربه ی عرفانی امکان ظهور دارد. در هر تمدنی نقاشی، موسیقی، شعر، تئاتر، مجسمهسازی و ... امکان وجود دارد و اینها مصادیق هنرند. در کنار هر دینی نیز کسانی همیشه خواهند بود که آن دین را با نگاه جمالشناسانه و هنری بنگرند. اینان نیز عارفان آن دیناند.
ایشان در همین راستا می افزایند: میتوان با «نگاه تاریخی» و یا «معیار نگاه هنری» به پست و بلند پدیده ی عرفان رسیدگی کرد و نشان داد که در کجای عرفان و در چه دورههایی از آن و در گفتار و رفتار چه کسانی، نمط عالی تجربه ی دینی و نگاه جمالشناسانه و هنری به هم آمیخته و در کجاها مفهوم عرفان، مبتذل و بیاعتبار و زیانبخش شده است.
تصوف: تصوف یا درویش گری(نوعی طریقت اسلامی) روشی زاهدانه بر اساس شرع و تزکیه نفس و اِعراض از دنیا برای وصول به حق و استکمال نفس است. تصوف در لغت پشمینه پوشی است و نسبت این جماعت به دلیل پشمینه پوشی است و این نشانه زهد بوده است. تصوف بیشتر با آداب طریقت همراه است در حالی که عرفان مکتبی جامع است و در آن مطلقِ سلوک معنوی مورد نظر است و اعم از تصوف است و در بعضی موارد عرفان سلوک برتر دانسته شده است.
به عبارتی تصوف، روشی از سلوک باطنی دینی در دین اسلام است. در تعریف تصوف، نظرات مختلفی بیان شده اما اصول آن بر پایه طریقه ایست که شناخت خالق جهان، کشف حقایق خلقت و پیوند بین انسان و حقیقت از طریق سیر وسلوک عرفانیِ باطنی و نه از راه استدلال عقلیِ جزئی میسر می شود. موضوع آن، نیست شدن خود و پیوستن به خالق هستی و روش آن اصلاح و کنترل نفس و ترک علایق دنیوی و ریاضت و خویشتن داری است. ظاهراً واژه صوفی در قرن دوم، در برخی از سرزمینهای اسلامی، بخصوص در میانرودان، متداول شد. کسانی که در قرن دوم صوفی خوانده میشدند، تشکیلات اجتماعی و مکتب و نظام فکری و عرفانی خاصی نداشتند؛ بهعبارت دیگر، تشکیلات خانقاهی و رابطه مرید و مرادی و آداب و رسوم خاص صوفیه، و همچنین نظام فکری و اعتقادی ای که جنبهنظری تصوف را تشکیل میدهد، در قرن دوم و حتی در ربع اول قرن سوم پدید نیامده بود.
عرفان اسلامی عرصه وسیعی دارد و با طریقت تصوف هم، آمیختگی دارد و در مواردی تلقی یکسان یا مختلطی از این دو وجود دارد. از جهت لغوی این دو گاه به جای یکدیگر بکار برده میشوند، از آنجا که حقیقت عرفان اسلامی اعم از تصوف است مطالب کلی و علمی-اصطلاحی میتواند تحت عنوان عرفان اسلامی قرار گیرد و طریقت مشهور در اسلام غالباً تحت عنوان تصوف آورده میشود. بعضی نویسندگان مانند شهید مرتضی مطهری نیز دو نوع تلقی از این دو مفهوم ارائه کرده اند و عرفان را جنبه علمی و تصوف را بعد اجتماعی و متظاهر آن(عرفان) دانسته اند.
حقیقت عرفان از ابتدا در اسلام و سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بروز داشته است و بعضی صحابه و تابعین از زهّاد و عبّاد عصر خود بوده اند اما آنچه بعنوان تصوف شناخته میشود-به معنی طریقت شناختهشده-عرفانی پایبند به آدابی ویژه در کنار فرامین شرع است. تصوف از قرن دوم قمری هویدا شد و نخستین کسی که صوفی نامیده شد عثمان بن شریک مشهور به ابوهاشم کوفی است و پیش از او نیز کسانی چون حسن بصری با توجه به تمسک به آداب طریقت درشمار صوفیان ذکر شده اند. آداب طریقت در ابتدای تصوف ساده و بیشتر متوجه ریاضت و عزلت و... بوده است.
تاریخ تصوف را در سه دوره کلی به این شکل می توان تقسیم بندی کرد؛ دوره اول: شکل گیری و تدوین از آغاز تا پایان قرن پنجم و دوره دوم: گسترش عرفان عملی و کمال عرفان نظری و ادبی تا پایان قرن نهم و دوره سوم: رکود و تطور تصوف و عرفان از قرن دهم تا کنون است.
در این بخش کتاب های مربوط به پژوهش درباب عرفان و تصوف ارائه می شود.