اوسنه ی بابا سبحان (افسانه ی بابا سبحان) اثری از محمود دولتآبادی است. فضای داستان همچون اکثر نوشتههای دولتآبادی در روستاهای خراسان رخ میدهد و رنج و ادبار روستاییان شرق ایران را به تصویر میکشد. این اثر، نمونهای خوب از نوشتههای کمتر سیاسی و بیشتر رمانتیک دولتآبادی است. این رمان را بهمن نیرومند با عنوان Die alte Erde به زبان آلمانی ترجمه کردهاست. دولتآبادی داستان اوسنه ی باباسبحان را به مسعود کیمیایی فروخت و او فیلم خاک را بر اساس آن ساخت، سپس دولتآبادی نقدی بر فیلم خاک با عنوان (بابا سبحان در خاک) نوشت، دولتآبادی مدعی شد که کیمیایی به داستان، وفادار نبوده است. بابا سبحان پیرمرد فقیر و از کارافتادهای است که شکم خانوادهاش را با نان خالی سیر میکند. دو پسر او بر روی زمینی کار میکنند که متعلق به بیوهزنی ثروتمند است؛ بخش کوچکی از زمین نیز به پسران بابا سبحان تعلق دارد. همسر برادر بزرگتر باردار است. لذتبخشترین و سرورانگیزترین بخش زندگی آنان، نهاری است که پس یک روز کاری سخت و طاقتفرسا میخورند. با تصمیم ناگهانی بیوهزن مبنی بر اجاره دادن زمینش به مردی دیگر، به یک باره اوضاع دگرگون میشود و همان شادی و رضایتمندی اندک نیز از کانون خانواده ی بابا سبحان رخت بر میبندد. پسران خانواده تصمیم میگیرند که در برابر این تصمیم بیوهزن ایستادگی و از حق خود دفاع کنند. آوسنه ی بابا سبحان رمانی زیبا و یکدست است، کمال این رمان در تناسب فصل های مختلف آن است. نویسنده شناختی درونی از زندگی مورد نظر خود دارد و آن را با صمیمت و شوری در خور بیان می کند. عدم وجود ماجراهای فرعی سبب می شود که تنها مسائل اساسی مورد توجه قرار گیرند و به همه ی شخصیت های رمان در حد نقشی که در ماجرا دارند، پرداخته شود؛ هیچ یک از آنان زائد نیستند و نقشی تزئینی ندارند. هر شخصیت، دیگری را تکمیل می کند تا منظومه ی رنج بابا سبحان کامل شود. این رمان به قلم محمود دولت آبادی در چاپ هفتم، توسط انتشارات ستاره در سال 1346 در تهران منتشر شده است.
هرمان هسه (1877-1962) رماننویس، شاعر و نقاش آلمانی-سوییسی که بخاطر قدرت استعداد نویسندگی، شکوفایی اندیشه و شجاعت ژرف در بیان اندیشههای انسانمداری و سبک عالی نگارش در سال 1946 میلادی به دریافت جایزه نوبل در ادبیات نائل شد. او بیش از هر نویسندهای توانسته است از رنجهای درونی و کشمکشهای روحی، انزوا و زندگی باطنی بشر سخن گوید. و این همه از علاقه او به فلسفه اصالت وجود، موضوعات روحانی و عرفانی، بودا و فلسفه هندو، که در آثار او مشهود میباشد، ناشی میشود. هسه در آثار خود نمایاندن و معرفی اضداد را با انتخاب دو سرشت کاملاً مختلف که هر دم به یکدیگر نزدیک میشوند به عهده میگیرد که سرانجام با یکدیگر همگام و هماهنگ میشوند و از دو طریق مختلف به یکجا میرسند. او برخلاف بسیاری از نویسندگان که به بشر جدا از عالم طبیعت اعتقاد دارند و به هر تغییر شکل طبیعت برحسب فنون علمی مینگرند، راه شناخت تدریجی بشر را در ارتباط با عالم خلقت میداند. سفر به شرق بنا بر گفتهٔ خود هسه سفری است روحانی نه سفری جغرافیایی و در واقع زندگینامهٔ نویسنده است و تحولی را در طرز تفکر او نشان میدهد که در آن فردپرستی جایش را به اندیشهٔ کلیت و جامعیت میدهد. این سفر سفری است در ورای زمان و مکان، اما از نظر ساختمان و ترکیب موضوع بر مبنای سفر جغرافیایی قرار دارد و شهرها و مکانهایی که در آنها نام برده میشود، جاهایی است که نویسنده خود در زندگی از آنها عبور کرده است.
رمانی ازآناتول فرانس ، به زبان فرانسوی، منتشرشده در ۱۸۹۳. راوی داستان، ژاک منتریه ، که در دکان پدرش با نام «بریانپزی ملکۀ سبا» مشغول به کار است و بهسبب وظیفهای که در دکان دارد به او «ژاک سیخچرخان» میگویند، در میان مشتریان آشنایانی از همه قسم مییابد. پدرش از کشیشی به نام ژروم کوانیار، که عقایدی بهویژه الحادی دارد و بدین سبب نتوانسته است در جامعۀ کشیشان جایگاهی بیابد، میخواهد که در ازای غذا و مسکن به سیخچرخان زبانهای لاتینی و یونانی بیاموزد. در این میان، داستاراک، نجیبزادۀ ثروتمندی که بهسبب کثرت مطالعه در زمینۀ جادوگری و کیمیاگری مشاعرش را از دست داده است، مخارج زندگی ژاک و معلمش را بهعهده میگیرد و از آنها میخواهد او را در پژوهشهایش درباب جادوگری یاری دهند. درپی آتشسوزیای در خانۀ داستاراک به هنگام انجام آزمایش، ژاک و کوانیار میگریزند. کوانیار به دست موزائید، دستیار پیشین داستارک، بدین گمان که کوانیار معشوقۀ او را از چنگش بهدر آورده است، به زخم خنجری از پای درمیآید. بریانپزی ملکۀ سبا را که بهسبب سبک هجایی و شکاکیّت ولتر منشانۀ آن شهره است.
این کتاب فراهمی است از نقد و نظر در باب تمام موضوعاتی که هر کدام در مقطعی مدنظر و علاقه نویسنده بوده است. بدیهی است که بیشترین قسمتها به موضوع ادبیات مربوط میشود؛ چه در حوزه نقد و نظر و چه در شکل گفتوشنود. اما تمام این کتاب منحصر به موضوع ادبیات نمیشود، جز آنکه یک علاقمند به ادبیات آن را نگاشته است.
نمیتوان به تحقیق آورد که «قصه یوسف (ع)» کهنترین روایت داستانی در حوزه و حدود سرزمینی است که امروزه خاورمیانه نامیده میشود و در تاریخ و اسطوره بینالنهرین خوانده شده است. اما به تقریب میتوان گفت در فرهنگ عبری ـ سامی کهنترین روایت است که جدا از جنبههای الوهیت ویژه ادبیات دینی، از سه رکن عمده سازنده اثری داستانی برخوردار است؛ و آن طرح داستانی ست که سه شخصیت محور دارد: یک زن، دو مرد. طرحی که از آن پس بنیان همه آثار ادبی عاشقانه جهان قرار گرفته است. آثاری در عرصه حماسه، تغزل و ... سرانجام رمانس وزآن پس آثار بزرگ و درخشانی که بعد از رنسانس پدید آمده و در اصطلاح سبکشناسی عربی «رئالیسم» نامیده میشود. شاخصهای بسیار شناخته شده آثاری مبتنی بر سه رکن ـ دو مرد، یک زن ـ تا حدودی که من به خاطر میآورم، چنیناند: الف: داستان سیاوش، در حماسه. ب: خسرو ـ شیرین، در تغزل. نیز رومنو آ ژولیت از آثار شکسپیر. پ: قصههایی از هزار و یک شب یا «هزار افسان» در آنچه اصطلاحا رمانس نامیده میشود. ایضا بسیار منظومههایی که در عنوان «لیلی و مجنون» سروده شده، و سرانجام منظومههایی با عنوان خود «یوسف و زلیخا» که به خصوص در زبان و ادبیات پارسی به کرات موضوع بیان عاشقانه ـ عارفانه قرار گرفته است و این در حالی است که همه آثار ادبی غرب بعد از مسیحیت تا قبل از پدید آمدن «دن کیشوت» در اصطلاح «رمانس» برخوردار از این طرح سه شخصیت ـ سه محور هستند و در اثر تاریخشکن سروامتس خالق «دن کیشوت» با ذهنیتی انتقادی از مدار خیال ورزیهای مکرر بیهوده خارج میشوند و ادبیات داستانی روی میآورد به جهانی نو که دانشوری، تجربه و اصالت عقل و شناخت، مبانی آن شمرده میشوند و با وجود این، غالبا برخوردار از چنان چارچوبیاند.